جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

'ākande
full  |

آکنده

معنی: آکنده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف ) پُر. انباشته . مملو. ممتلی . مکتنز. مشحون . مُختزَن :
بایوان یکی گنج بودش [ فرنگیس را ] نهان
نبد زآن کسی آگه اندر جهان
یکی گنج آکنده دینار بود
گهر بود و یاقوت بسیار بود.
فردوسی .
بفرمای تا اسب و زین آورند
کمان و کمند گزین آورند
همان نیزه و خودو خفتان جنگ
یکی ترکش آکنده تیر خدنگ .
فردوسی .
یکی بدره آکنده او را دهند
سپاسی بشاه جهان برنهند.
فردوسی .
ز هر گونه ای گنج آکنده دید
جهان سربسر پیش خود بنده دید.
فردوسی .
ز گنج تو آکنده تر گنج اوی
بباید گسست از جهان رنج اوی .
فردوسی .
همه سربسر مر ترا بنده ایم
همه دل بمهر تو آکنده ایم .
فردوسی .
چنان خیره شد اندر آن چهر اوی
که شد دلْش آکنده از مهر اوی .
فردوسی .
از این پس ترا هرچه آید به کار
ز دینار و از گوهر شاهوار
فرستم ، نگردل نداری به رنج
نه ارزد به رنج تو آکنده گنج .
فردوسی .
بهر کشوری گنج آکنده هست
که کس را نباید شدن دوردست
چو باید بخواهید و خرم زیید
خردمند باشید وبی غم زیید.
فردوسی .
همان چرمش آکنده باید بکاه
بدان تا نجوید کس این پایگاه .
فردوسی .
نهفته مرا گنج آکنده هست
همان نامداران خسروپرست .
فردوسی .
زمین پر ز آکنده دینار اوست
که نه مغز بادش به تن در، نه پوست .
فردوسی .
غم عیال نبود و غم تبار نبود
دلم برامش آکنده بود چون چغبوت .
طیان .
نارنج چو دو کفّه ٔ سیمین ترازو
هر دو ز زر سرخ طلی کرده برونسو
آکنده بکافور و گلاب خوش و لؤلو...
منوچهری .
بسا شاهان با ملک و سپاه و گنج آکنده
که شان بِربْودی از گاه و بدین چاه اندر افکندی .
ناصرخسرو.
سائل و زائر ز کف ّ راد تو در روز بزم
بدره ها گیرند آکنده بزرّ جعفری .
سوزنی .
نامه ای آید به دست بنده ای
سر سیه از جرم و فسق آکنده ای .
مولوی .
زآنکه زآن بستان جانها زنده است
زآن جواهر بحر دل آکنده است .
مولوی .
شکم تا سر آکنده از لقمه تنگ
چو زنبیل دریوزه هفتادرنگ .
سعدی .
لیک هر آن مزبله کآکنده تر
هرچه بشویند شود گنده تر.
امیرخسرو.
در کلمات مرکبه ٔ زرآکنده و سیم آکنده و قزآکنده به معنی به زر و سیم آکنده و آکنیده است .
|| نهان . پنهان . پنهان کرده . نهان کرده . نهفته . پوشیده .مخفی . مختفی . مستور :
خرد جوید آکنده راز جهان
که چشم سر مانبیند نهان .
فردوسی .
سخن هیچ مَسْرای با رازدار
که او را بود نیز همساز و یار
سخن را تو آکنده دانی همی
به گیتی پراکنده خوانی (کذا) همی .
فردوسی .

چو آن خوب رخ سیب اندرگزید
یکی در میان ْ کرم آکنده دید.
فردوسی .
|| نگارکرده . مُلوّن . مُنقش . برنگ کرده . مزین :
همی گفت و لبهاپر از خنده داشت
رخان همچو گلنار آکنده داشت .
فردوسی .
همه عالم ز فتوح تو نگاری گشته ست
همچو آکنده بصد رنگ نگارین سیرنگ .
فرخی .
خاکی که مرده بود و شده ریزان
آکنده چون شد و ز چه گلگون است ؟
ناصرخسرو.
|| مدفون . دفین . در خاک فروبرده :
بدرگاه کسری یکی باغ بود
که دیوار او برتر از راغ بود
همه گرد بر گرد آن کنده کرد
مر آن مردمان را بر، آکنده کرد
بکشتندشان هم بسان درخت
زبَر پای و سر زیر آکنده سخت
بمزدک چنین گفت کسری که رو
بدرگاه باغ گرانمایه شو.
فردوسی .
|| رُست . مصمت . توپُر. میان پُر. ناسفته . مغزدار :
بپیوست گویا، پراکنده را
بسفت این چنین درّ آکنده را.
فردوسی .
زره بود و دیبای پرمایه بود
ز زر کرده آکنده صد خایه بود.
فردوسی .
و تخمهای انفاس تو چون گندم کوهی آکنده باشد. (کتاب المعارف ). || قوی فربه . سخت فربی . با گوشتی سخت پیچیده :
خورش آن بود سال تا سالشان
که آکنده گردد بر و یالشان .
فردوسی .
تو چنین فربه و آکنده چرائی ؟ پدرت ،
هندوی بود یکی لاغر و خشکانج و نحیف .
لبیبی .
شد آکنده بلورین بازوانش
چو یازنده کمند گیسوانش .
(ویس و رامین ).
دراز و گرد و آکنده دو بازو
درخت دلربائی گشته هر دو.
(ویس و رامین ).
- دل آکنده شدن ؛ از راه بشدن (؟). قوی گشتن (؟) :
دل آکنده گردد جوان را بچیز
نه اندیشد از شاه و موبد بنیز.
فردوسی .
... ادامه
684 | 0
مترادف: 1- انباشته، پر، سرشار، لبالب، لبريز، مالامال، مشحون، ممتلي، مملو 2- آخور، اصطبل، طويله 3- سمين، فربه
متضاد: خالي
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) ‹آکنیده›
مختصات: (کَ دِ) (ص مف .)
الگوی تکیه: WWS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: 'Akande
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 80
شمارگان هجا: 3
دیگر زبان ها
انگلیسی
full | well
ترکی
taşan
فرانسوی
débordé
آلمانی
überfüllt
اسپانیایی
desbordante
ایتالیایی
traboccante
عربی
تفيض
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "آکنده" در زبان فارسی به معنای پر شده یا انباشته شده است. این کلمه به طور معمول به عنوان صفت استفاده می‌شود و می‌تواند به نام‌های مختلف نسبت داده شود. در نگارش و قاعده‌نویسی در رابطه با این کلمه، برخی از نکات زیر را می‌توان لحاظ کرد:

  1. استفاده در جملات: "آکنده" معمولاً به عنوان صفت به کار می‌رود و باید به طور صحیح با اسم‌هایی که توصیف می‌کند، هماهنگ باشد. مثلاً:

    • "چشم‌هایم آکنده از اشک بود."
    • "این مکان آکنده از یادگارهای تاریخی است."
  2. فعل هم‌نشینی: وقتی از "آکنده" استفاده می‌شود، معمولاً با فعل‌هایی که حس و حال را توصیف می‌کنند، ترکیب می‌شود.

    • "دل او آکنده از عشق است."
  3. نکات دستوری: توجه به این نکته مهم است که در زمان استفاده از "آکنده"، توجه داشته باشید که این کلمه به طور اتوماتیک به جمع و مفرد نمی‌شود، بلکه باید صفت متناسب با اسم را به کار ببرید.

    • "هوای این اتاق آکنده از بوی گل است."
  4. مفهوم معنایی: در نگارش، همواره باید دقت کرد که "آکنده" به حالت پر شدن یا انباشته شدن اشاره دارد و نباید به عنوان کلمه‌ای خشک یا بی‌معنا استفاده شود.

با توجه به این نکات، می‌توان از کلمه "آکنده" به شکل صحیح و موثر در جملات استفاده کرد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "آکنده" در جمله‌ها آورده شده است:

  1. اتاق از بوی خوش گل‌های تازه آکنده شده بود.
  2. ذهن او از افکار مثبت آکنده است و همیشه خوش‌بین است.
  3. هوا در این فصل از عطر درختان شکوفه‌دار آکنده می‌شود.
  4. سرود ملی کشورش، دل‌ها را آکنده از احساسات ملی می‌کرد.
  5. کتابخانه با کتب قدیمی و با ارزش آکنده بود که تاریخ را زنده نگه می‌داشت.

امیدوارم این جملات به شما کمک کند!


واژگان مرتبط: کامل، تمام

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری