جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

zad
touch  |

زد

معنی: زد. [ زَ ] (مص مرخم ، اِ مص )لطمه و ضرب و صدمه و مشت و کوب . (ناظم الاطباء). زدن . و در ترکیب بکار رود.
- زد و برد ؛ زدن و بردن .
- زد و بند ؛ زدن و بستن .
- زد و خورد ؛ زدن و خوردن .
- چشم زد ؛ چشم زدن . کنایت از نگاه کوتاه . طرفة العین :
چو در چشمه یک چشم زد بنگرید
شد آن چشمه از چشم او ناپدید.
نظامی .
چشم زخم نیز بدین معنی آمده است .
رجوع به زخم ، چشم زخم ، و زدن شود.
|| نبرد و جنگ و کارزار و پیکار و رزم . زد و خورد. جنگ و مجادله و محاربه . زد و کوب . جنگ و نبرد. (ناظم الاطباء). رجوع به «زد و خورد» و زدن شود. || (ن مف مرخم ) دربسیاری از ترکیبات معنی زده و «زده شده » دهد.
- چشم زد ؛ چشم زده . چشم خورده . چشم زخم رسیده . آنکه او را چشم زده باشند :
گر آیم چنان کن که از چشم بد
نه تو خیره باشی نه من چشم زد.
نظامی .
رجوع به چشم زدشود.
- دردزد ؛ درد زده . درد رسیده . دردمند. دردآلود. درد زده شده . دردمند شده . بیمار گشته :
زمین خاک شد بوی طیبش تویی
جهان دردزد شد طبیبش تویی .
نظامی .
رجوع به «زده » و «زدن » و «درد» شود.
- دل زد ؛ دل زده . زده شده . کنایه از متنفر شده از چیزی . سیر شده از کسی یا چیزی در اثر زیاد دیدن آن چیز یا آن کس و یا از داستانی در اثر بسیار شنیدن آن . حوصله سررفته . واخورده . و رجوع به «زده » «زدن » و «چشم زدن » شود.
- رقم زد ؛ رقم زده . مرقوم . نوشته شده . مزبور. مکتوب .
- زبان زد ؛ ورد زبانها. بر زبانها افتاده . مشهور. سخنی که همه بر زبان دارند و میگویند.
- زبان زد شدن (داستانی و یا نام و صفت کسی ) ؛ ورد زبانها شدن . همه آنرابر زبان داشتن . بر زبانها افتادن . و رجوع به «زبان »و «زدن » و «زده » شود.
- || مصطلح . متداول ِ اَلْسُن . رجوع به زبان شود.
- گوشزد ؛ گوش زده شده . بگوش رسیده . کنایت از تذکر داده شده ، یادآوری گردیده و ظاهراً بدون ترکیب با کردن و یا شدن و مانند آنها بکار نمیرود. رجوع به «گوش » و«گوشزد» شود.
- نامزد ؛ چیزی یا کسی که نام دیگری را بر آن نهاده باشند. کنایت از این که آن چیز یا آن کس را بدان اختصاص داده باشند. کسی که برای منصب یا کاری در نظر گرفته شده باشد و با کردن نیز ترکیب میشود. رجوع به «نام » و «نامزد» شود.
- || (در تداول ) دختر و یا پسری را گویند که بمیل خود و یا بر طبق آداب و رسوم خانواده برای همسری هم تعیین شده اند، هر یک را نامزد آن دیگری گویند یعنی تعیین شده برای او. و این تا وقتی است که عقد ازدواج آن دو را نبسته باشند. و پس از عقد، دختر را عقدبسته خوانند. نامزد بدین معنی ، در این ترکیبات بکارمیرود: نامزدبازی ، نامزدبازی کردن ، نامزد شدن ، نامزد کردن و نامزد گرفتن . رجوع به «زده » و «نام » و «نام زد» شود.
... ادامه
494 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (بن ماضیِ زدن)
مختصات: (زَ) (اِ.)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: zad
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 11
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
touch | hit , beat , slap , strike , imprint , knock , cut , shoot , mallet , play , pound , poke , ding , tie , stroke , pummel , bop , clout , pulsate , smite , inject , whack , amputate , attain , bruise , bunt , chap , clobber , cut off , drub , fly , frap , get , haze , lam , lop , nail , pop , put on , slat , snip , sound , throb , thwack , belt , spray , he hit
ترکی
vurmak
فرانسوی
frapper
آلمانی
schlag
اسپانیایی
golpear
ایتالیایی
colpo
عربی
لمس | اتصال , مس , أثر , صلة , مسحة , هيئة , ضربة خفيفة , طابع , ضربة في الرياضة , لمسة , هذب , جس , حرك المشاعر , أثر في , أصاب الهدف , وصل , توقف , دخل في علاقة , مس مسا خفيفا , وضع المسات الأخيرة , استلف , ضرب ضربا خفيفا , تعلق , أثار الشفقة , إرتبط بعلاقة مع , تعرض للموضوع , يلمس
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "زد" که به عنوان یک فعل صرف‌شده از فعل "زدن" در زبان فارسی شناخته می‌شود، در نگارش و قواعد فارسی برخی نکات خاصی دارد:

  1. نحو و صرف: "زد" از فعل "زدن" به معنای ضربه زدن، برخورد کردن یا انجام دادن است. بسته به نوع جمله و فاعل، این فعل می‌تواند در زمان‌های مختلف صرف شود.

  2. حالت‌های مختلف: در زمان گذشته، برای اول شخص مفرد و دوم شخص مفرد (من و تو) به شکل "زدم" و "زدی" و برای سوم شخص مفرد به شکل "زد" به کار می‌رود.

  3. جملات تأکیدی: در جملات تأکیدی می‌توان از "زد" به عنوان فعل اصلی استفاده کرد:

    • او با تمام قدرت زد!
  4. قواعد ترکیب: می‌توان برای جملات توصیفی از "زد" در ترکیب‌های مختلف استفاده کرد:

    • او به توپ زد.
    • معلم به تخته زد.
  5. نشانه‌گذاری: در نوشتار، لازم است که طبق قواعد نگارشی، جملات به درستی و با استفاده از علامت‌های نگارشی مانند ویرگول و نقطه تنظیم شوند تا مفهوم به درستی منتقل شود.

  6. توجه به ساختار جملات: برقراری ترتیب موضوع، فعل و مفعول در جملات با استفاده از "زد" می‌تواند بر وضوح و دقت بیان تأثیر بگذارد.

این قواعد به شما کمک می‌کند تا از کلمه "زد" به درستی در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در ادامه چند مثال برای کلمه "زد" در جملات آورده شده است:

  1. او ناگهان درخت را زد و برگ‌هایش به زمین افتادند.
  2. وقتی به او شکایت کردم، او ضربه‌ای به میز زد و عصبی شد.
  3. باران به شدت بر روی سقف خانه زد و صدای نَقره‌ای ایجاد کرد.
  4. او با تمام قدرت به توپ زد و آن را از زمین خارج کرد.
  5. روزی برفی، بچه‌ها به حسرت برف‌ بازی زدند و روزی شاد را گذراندند.

اگر نیاز به جملات بیشتری دارید، لطفاً بفرمایید!


واژگان مرتبط: زدن، لمس کردن، دست زدن به، پرماسیدن، رسیدن به، متاثر کردن، خوردن، خوردن به، اصابت کردن، به هدف زدن، کتک زدن، کوبیدن، تپیدن، چوب زدن، شلاق زدن، با کف دست زدن، تپانچه زدن، ضربه زدن، اعتصاب کردن، خطور کردن، ضرب زدن، نشاندن، مهر زدن، منقوش کردن، گذاردن، بد گویی کردن از، بهم خوردن، ضربات متوالی و تند زدن، بریدن، برش دادن، قطع کردن، کم کردن، پاره کردن، رها کردن، پرتاب کردن، جوانه زدن، درکردن، گلوله زدن، چکش زدن، بازی کردن، نواختن، تفریح کردن، الت موسیقی نواختن، رل بازی کردن، ساییدن، ارد کردن، بصورت گرد در اوردن، با مشت زدن، بهم زدن، هل دادن، سیخ زدن، سقلمهزدن، کنجکاوی کردن، با چکش زدن، با شدت زدن، گره زدن، تساوی بستن، نوازش کردن، سرکش گذاردن، له کردن، دمیدن، برخورد کردن، تصادم کردن، وصله کردن، تکان دادن، جهند کردن، بضربان افتادن، شکست دادن، شکستن، کشتن، ذلیل کردن، تزریق کردن، اماله کردن، سوزن زدن، ضربت سخت زدن، صدای کتک زدن، محکم زدن، تسهیم کردن، جدا کردن، قطع اندام کردن، رسیدن، دست یافتن، نائل شدن، بدست اوردن، تمام کردن، کبود شدن، کبود کردن، کوفته شدن، الک کردن، توپ زدن، انتخاب کردن، شکاف دادن، ترکاندن، خشکی زدن، محروم کردن، پرواز کردن، پریدن، پرواز دادن، افراشتن، پراندن، بهوا فرستادن، سفت بستن، سفت کشیدن، محکم بستن، فراهم کردن، کسب کردن، تهیه کردن، سرزنش کردن، گرفته بودن، بستوه اوردن، فرار کردن، هرس کردن، با تنبلی حرکت کردن، سرشاخه زدن، چیدن، شلنگ برداشتن، میخ سرپهن زدن، میخ زدن، با میخ کوبیدن، با میخ الصاق کردن، بدام انداختن، ترکیدن، بی مقدمه اوردن، بی مقدمه فشار اوردن، پوشیدن، انجام دادن، تحمیل کردن، وانمود شدن، صرف کردن، پرتاب شدن، قیچی کردن، پشم چیدن، بسرعت قاپیدن، کش رفتن، صدا کردن، به نظر رسیدن، صدا دادن، بنظر رسیدن، لرزیدن، تپش داشتن، پر کردن، با چوب پهن کتک زدن، بستن، محاصره ردن، با شدت حرکت یا عمل کردن، پاشیدن، افشاندن، سمپاشی کردن

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری