جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

zarbaft
brocade  |

زربفت

معنی: زربفت . [ زرر / زَ ب َ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) و گاهی با تشدید راء، مخفف زربافت . قماش زرباف . (از آنندراج ). زرباف . زربافته . (ناظم الاطباء). زربافت . زربافته . زرباف . پارچه ای که در آن رشته های طلا بکار برده باشند. زرتار. زردوزی . (فرهنگ فارسی معین ). نسج به زربافته یا زردوزی . (شرفنامه ٔ منیری ) :
ز دیبای زربفت کردش کفن
خروشان بر آن شهریار انجمن .
فردوسی .
ز یاقوت سرخ افسری برسرش
درفشان ز زربفت چینی برش .
فردوسی .
یکی دست زربفت شاهنشهی
ابا یاره و طوق با فرهی .
فردوسی .
جامه ٔ عباسیان بر روی روز افکند شب
برگرفت از پشت شب زربفت رومی طیلسان .
فرخی .
باد خزان از آب کند تخته ٔ بلور
دیبای زربفت درآرد ز پرنیان .
فرخی .
طاووس میان باغ دمان و کشی کنان
چنگش چو برگ سوسن و پایش چو برگ نی
بالش بسان دامن دیبای زربفت
دمش پر از هلال و جناحش پر از جدی .
منوچهری .
همیدون تموز و دیش چاکر است
بهارش مثال خزان زرگر است
یکی زرّبفتش دهد خسروی
یکی شارها بافدش هندوی .
اسدی (گرشاسبنامه ).
سراپرده ٔ چینی از زرّبفت
ز دیبا شراع نو و خیمه هفت .
اسدی (گرشاسبنامه ).
دوصد پیل آراسته همچنین
به برگستوانهای زربفت چین .
اسدی (گرشاسبنامه ).
منبر از سر تا پای در دیبای زربفت گرفته بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 292). این دیبای خسروانی که پیش گرفته اند به نامش زربفت گردانم . (تاریخ بیهقی ایضاً ص 393).
روی صحرا را بپوشد حله ٔ زربفت زرد
چون به شب زین گوی تیره روی زی صحرا کند.
ناصرخسرو.
دامن و جیب مکن جهد که زربفت کنی
جهد آن کن که مگر پاک کنی دامن وجیب .
ناصرخسرو.
زربفت جامه گر دهدت رنگین
باور مکن که پشم بود شارش .
ناصرخسرو.
هفت خشت زرین و هفت خشت سیمین و هفت پرده ٔ زربفت می آورند. (قصص الانبیاء ص 165). و هفت هزار پرده ٔ زربفت فروگذاشتند. (قصص الانبیاء ایضاً). و کلاهی زربفت به عوض تاج بر سر میداری . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 43).
شاه ریاحین به باغ خیمه ٔ زربفت زد
شاخ که آن دید ساخت برگ تمام از نثار.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 179).
بر قامت گل قبای اطلس
زربفت نهاده گرد دامان .
خاقانی .
یافت زربفت خزانم علم کافوری
من همان سندس نیسان به خراسان یابم .
خاقانی .
قصبهای زربفت و خزهای نرم
که پوشندگان را کند مهد گرم .
نظامی .
بساطی شاهوار افکنده زربفت
که گنجی برد هر بادی کز او رفت .
نظامی .
همه ترتیب کرد آیین زربفت
فرودآورد خسرو را و خود رفت .
نظامی .
چندین هزار اطلس و زربفت قیمتی
پوشیده در تنعم وآنگه دریده گیر.
سعدی .
به تخت کت چو برآمد نهالی زربفت
کلاه وار قبا پیش او ببست کمر.
نظام قاری (دیوان البسه ص 15).
سلطان رخت اطلس زربفت می نهم
در جیب گویش از در شهوار می کنم .
نظام قاری (دیوان البسه ص 26).
نگر که بالش زربفت و نطع زیلوچه
ز کتم غیب که می آورد به صدر صدور.
نظامی قاری (ایضاً ص 32).
از فیض انبساط گل و سبزه چشم خاک
پوشیده ست خلعت زربفت بوته دار.
شفیع اثر (از آنندراج ).
گر پرتوی ازلطف تو بر من تابد
زربفت شود لباس پشمینه ٔ من .
شیدای کاشی (ایضاً).
رجوع به زرباف ، زربافت ، زربافته و تذکرة الملوک شود.
- امثال :
زربفت بریده پنبه کردن ؛ این مثل در محل ممتنع بودن کاری گویند. (آنندراج ) :
باشد هوس وصالش از من
زربفت بریده پنبه کردن .
طاهر وحید (از آنندراج ).
... ادامه
718 | 0
مترادف: زرباف، زربافت، زردوز، زركش، زري، زري دوز
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت مفعولی) ‹زربافت، زربافته، زرباف›
مختصات: (زَ. بَ) (اِ)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: zarbaft
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 689
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
brocade | zebra
ترکی
zerbaft
فرانسوی
zerbaft
آلمانی
zerbaft
اسپانیایی
zerbaft
ایتالیایی
zerbaft
عربی
زركش | تطريز , وشي تطريز , طرز , الديباج
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه «زربفت» در فارسی به معنای پارچه‌ای نفیس و گرانبها می‌باشد که معمولاً با نقوش جذاب و بافته‌شده از طلا یا نقره ساخته می‌شود. در نوشتن و استفاده از این کلمه، توجه به چند نکته نگارشی و قواعد زبان فارسی ضروری است:

  1. نوشتار صحیح: کلمه «زربفت» به صورت «زربفت» نوشته می‌شود و از نظر املایی صحیح است.
  2. جنس و تعداد: این کلمه، به طور کلی در زبان فارسی به صورت مفرد و جمع استفاده می‌شود. برای جمع آن می‌توانیم از «زربفت‌ها» استفاده کنیم.
  3. سازگاری با قواعد صرف و نحو: بسته به موقعیت، این کلمه می‌تواند به عنوان اسم علم، صفت و یا مفعول به کار رود. به عنوان مثال:
    • این زربفت بسیار زیباست. (صفت)
    • ما زربفت‌هایی از شهر اصفهان خریده‌ایم. (جمع)
  4. نکات نگارشی: هنگام نوشتن متن‌های رسمی یا ادبی، توجه به زیبانویسی و زیبا نویسی بسیار مهم است. سعی کنید از کلمات توصیفی بیشتری برای توضیحات در مورد زربفت استفاده کنید تا متن جذاب‌تر شود.

در نهایت، می‌توان گفت که «زربفت» از کلمات زیبا و مهم در زبان فارسی است که بار فرهنگی و هنری خاصی دارد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "زربفت" در جملات مختلف آورده شده است:

  1. لباس عروسی وی از زربفتی زیبا و منحصر به فرد دوخته شده بود.
  2. پدر بزرگم همیشه می‌گفت زربفت بهترین انتخاب برای تابستان‌های گرم است.
  3. در بازار سنتی، پارچه‌های زربفت با طرح‌های شگفت‌انگیز به چشم می‌خورد.
  4. صنعت دستباف زربفت در این منطقه به خاطر اصالتش شهرت دارد.
  5. رسم بود که در مراسمات خاص، از زربفت برای تزیین میزی که غذا روی آن سرو می‌شد، استفاده کنند.

اگر نیاز به مثال‌های بیشتری دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم!


واژگان مرتبط: پارچه ابریشمی گل برجسته، زری

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری