جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: زرگر. [ زَ گ َ ] (ص مرکب ) بمعنی زرساز. (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). (از: «زر» + «گر»، پسوند صنعت و شغل ). کسی که با زر کار کند. آن که آلت زرین سازد. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). صیاغ . صواغ . صائغ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و بمعنی اعم آنکه ادوات از زر و سیم و جواهر سازد. (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : زرگر فرونشانَد کرف سیه به سیم من باز برفشانم سیم زده به کرف . کسائی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). شد آمدش بینم سوی زرگران همیشه ستوهند ازاو دیگران بخواند آنگهی زرگر دند را ز همسایگانان تنی چند را. ابوشکور (یادداشت ایضاً). آنرا ریگ هبیر خوانند و رنگ او سرخ است و زرگران از وی بکار دارند. (حدود العالم ، یادداشت ایضاً). زرگری باید کز مایه ٔ ما کار کند مایه ما را و هر آن سود که باشد به دو نیم . فرخی . وآنگاه یکی زرگرک زیرک و جادو باژیر بهم باز نهاده لب هر دو. منوچهری . همیدون تموز و دیش چاکر است بهارش مثال خزان زرگر است . اسدی (گرشاسبنامه ). بهمن کنون زرگر شود برگ رزان چون زر شود. ناصرخسرو. گاورسه چو کردمی ندانی بایدت سپرد زر به زرگر. ناصرخسرو. وآن کو نکند طاعت علمش نبود علم زرگر نبود مرد چو بر زر نکند کار. ناصرخسرو. اکنون می خواهم خدای موسی بشما بنمایم ، گفتند: روا باشد. سامری زرگر بود. قالبی درست کرد. (قصص الانبیاء ص 113). دل کان است و خرد گوهر و قلم زرگر. (نصیحة الملوک غزالی ). چشمم چون ابر و دامنم چو شمرشد رویم چون زر و دل چو بوته ٔ زرگر. مسعودسعد. زرگر رخسار من شد عشق یار سیمبر این چنین زر کردن آری از چنان زرگر سزد. سوزنی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زمانه زو طلبد امر و نهی ، نز دگران کسی طلب نکند کار زرگر از جولاه . فلکی شیروانی . زرگر ساحرصفت را بهر صنع سیم چینی و زر آبائی فرست . خاقانی . وای بر زرگری که وقت شمار زرش از نقره کم بود بعیار. نظامی . دادن زرگر همه جان دادن است ناستدن بهتر از آن دادن است . نظامی . یکی کوره ای ساخت چون زرگران ز هر داروئی کرد چیزی در آن . نظامی . آن یکی آمد به پیش زرگری که ترازو ده که برسنجم زری . مولوی . - زرگر چرخ ؛ کنایه از آفتاب است . (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). || کتاب نحمیا 3:8 و 32 و کتاب اشعیا 40:19 و 41:7 و 46:6 و اصلاً مقصود از قال گرومصفی کننده است . مقابل کتاب ملاکی 3، 2 و 3: و طرز و طریقه ٔ تصفیه و قال گذاردن هم در امثال 17:3 و 27:21مذکور است . نوشته های مقدسه غالباً از عمل زرگری مصریان ذکر نموده و نقشه ٔ نوامون و بنی حسن ، طرز و طور کار، حاصل و نتیجه ٔ نیکوی اعمال ایشان را می نماید. (قاموس کتاب مقدس ). جواهرساز، جواهري، طلاساز، طلاكار goldsmith,smith,jeweller صائغ، صائغ الذهب، goldsmith kuyumcu orfèvre goldschmied orfebre orafo
کلمه "زرگر" به معنای کسی است که در صنعت طلاسازی و ساخت زیورآلات طلا و نقره فعالیت میکند. برای نگارش و استفاده صحیح از این کلمه در متنها، میتوان به نکات زیر توجه کرد:
نگارش صحیح: واژه "زرگر" باید به همین شکل و بدون هیچ گونه تغییر یا افزودنی نوشته شود.
تلفظ: این واژه به صورت "zar-gar" تلفظ میشود و تأکید بر روی سیلاب اول است.
جمعسازی: برای جمع بستن این کلمه، از "زرگران" استفاده میشود. به عنوان مثال: "زرگران در بازار شلوغ مشغول به کار بودند."
صرف فعل: اگر بخواهید از این کلمه در کنار افعال استفاده کنید، باید توجه داشته باشید که باید تناسب فاعل و فعل رعایت شود. مانند: "زرگر کار خود را با دقت انجام میدهد."
استفاده در جملات: میتوانید این کلمه را در جملات مختلف به کار ببرید. مانند:
"زرگرها برای طراحی زیورآلات جدید به خلاقیت نیاز دارند."
"در بازار طلا، زرگرهای حرفهای همیشه حضوری فعال دارند."
هممعنیها و مترادفها: ممکن است در متون مختلف با واژههای نزدیک به این کلمه روبرو شوید، مانند "طلاکار" یا "زیورآ ساز"، اگرچه هرکدام بار معنایی خاص خود را دارند.
با رعایت این نکات، میتوانید به طور مؤثری از کلمه "زرگر" در نوشتار خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "زرگر" در جمله آوردهام:
زرگر با دقت تمام، حلقهای زیبا از طلا برای مشتریش ساخت.
او از زرگر محلهاش خواسته بود تا گردنبند قدیمیاش را تعمیر کند.
بعد از سالها کار در کارگاه، سرانجام زرگر موفق شد مغازهای مستقل افتتاح کند.
زرگر تصمیم گرفت برای روز مادر، یک دستبند خاص برای همسرش طراحی کند.
در بازار، صدای چکش زرگر که بر روی طلا میزد، فضای دلنشینی را ایجاد کرده بود.