جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: زم . [ زَ ](اِ) بمعنی سرما باشد که در مقابل گرماست و لهذا ایام سرما را زمستان گویند. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). سرما. ضد گرما. (ناظم الاطباء).سرما و سردی . (از فرهنگ فارسی معین ). سرد، لهذا فصل سرما را زمستان گویند، چنانکه فصل گرما را بواسطه ٔ تاب که بمعنی تابش و گرمی است تابستان خوانده اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). پهلوی زَم . (زمستان ). فارسی زَم . (سرما) از اوستا «زیم » ،«زم » هندی باستانی «هیمه » (زمستان )، ارمنی «زمرن » ، استی «زوماگ » و «زیماگ » (زمستان ). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) : عاشق رنجور بودی بی درم آن شخوده رخ شخاییده ز زم . بنت الکعب (از فرهنگ جهانگیری ). گذرهای جیحون پر از باد زم . فردوسی (از آنندراج و انجمن آرا). رجوع به زمستان و زمهریر شود. || باد سخت و تند را نیز گفته اند. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء)... «زم » در زبانهای ایران باستان مشتقات بسیار دارد و در شاهنامه جداگانه ، بدون «ستان » بمعنی باد سخت زمستانی بکار رفته است . (فرهنگ ایران باستان ص 90). باد سرد. (فرهنگ فارسی معین ). || بمعنی آهسته هم هست و زمزم یعنی آهسته آهسته .(برهان ). آهستگی و نرمی . (ناظم الاطباء). || طفلی که در هنگام حرف زدن آب از دهنش برون آید. (برهان ) (ناظم الاطباء). || شخصی که بوقت خندیدن و حرف زدن گوشت لب او بیرون آید و گوشت های دهان او تمام پیدا و نمایان شود. (برهان ). کسی که در هنگام تکلم گوشت دهان او تمام پیدا و نمایان بود. (از ناظم الاطباء). || گوشت درون و بیرون دهان باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 343) : آرزومند آن شده تو بگور که رسد نانت پاره ای بر زم . رودکی (از لغت فرس ایضاً). مادرشان سر سپید و جمله شده پیر ویشان پستان او گرفته به زم چیر . منوچهری . رجوع به رم شود. || فتیله را گویند مطلقاً خواه فتیله ٔ چراغ و خواه فتیله ٔ داغ باشد و خواه فتیله ٔ تفنگ و زخم . (برهان ). فتیله . || زخم . جراحت . || مشعل . || کبریتی که جهت گیرایی آتش استعمال می کنند. گونه و فک . || خیمه . || شیاف . (ناظم الاطباء). zam زام zam zam zam zam zam
کلمه «زم» در زبان فارسی به معنای «زمین» یا بهعنوان بخشی از ترکیبات مختلف به کار میرود. در اینجا به برخی از قواعد نگارشی و فارسی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
نقطهگذاری: وقتی کلمه «زم» در جمله به کار میرود، باید به قوانین نقطهگذاری توجه کرد. مثلاً اگر این کلمه در ابتدای جمله بیاید، با حرف بزرگ شروع میشود.
تلفظ و آهنگ: کلمه «زم» تلفظ خاصی دارد که باید در گفتار به آن توجه کرد. وزن و آهنگ جمله بر معنای آن تأثیر میگذارد.
ترکیبها: «زم» ممکن است در ترکیبهای مختلف به کار رود، مانند «زمستان»، «زمن» و غیره. در این موارد، بیشتر توضیح و توصیف خواهند داشت.
صرف و نحو: کلمه «زم» به خودی خود فعلی یا اسم نیست، اما در جملات میتواند به عنوان اسم یا بخشی از یک قید به کار برود.
معنی و مفهوم: در کاربرد ادبی و شاعرانه، «زم» ممکن است به رویدادها، فضاها و خیالات خاصی اشاره کند که باید در تحلیل متن به آنها توجه شود.
توجه به این قواعد و نکات کمک میکند که کلمه «زم» به درستی در متنها و جملات به کار رود.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در زیر چند مثال برای کلمه "زم" در جملات مختلف آوردهشده است:
زم ها در فصل پاییز، رنگهای زیبایی به خود میگیرند.
او همیشه در زم های سرد، یک کت گرم به تن میکند.
در زم مؤثر بودن شغف به زندگی، به کامیابی دست مییابیم.
زم هایی که آنها در سفر به یادگار گذاشتند، بسیار خاص هستند.
من از بازی در زم اول دوتا دوتا و در زم دوم چهار تا چهار تا خوشم میآید.
اگر به معنی خاصی از "زم" در نظر دارید یا میخواهید در سیاق خاصی استفاده شود، لطفاً اشاره کنید!