جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

zemzeme
murmur  |

زمزمه

معنی: زمزمه . [ زَ زَ م َ ] (ع اِ) بمعنی زمزم است که به آهستگی چیزی خواندن . (برهان ). ترنمی باشد که به آهستگی کنند. (فرهنگ جهانگیری ). خوانندگی و ترنم به آهستگی . (ناظم الاطباء). بمعنی نغمه و سرود مجاز است و بلفظپست کردن و آسودن و سر کردن و زدن و گشادن مستعمل . (آنندراج ). نغمه و ترنم باشد که به آهستگی سرایند. (غیاث ). نغمه . سرود. (فرهنگ فارسی معین ) :
یکایک بگفتند با او همه
نماندند پوشیده یک زمزمه .
فردوسی .
بشنو و بو کن اگر گوشی و مغزیت هست
زمزمه ٔ لو کشف لخلخه ٔ من عرف .
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی 799).
و به حس سمع از اصوات و زمزمه ٔ حیوانات با خبر میشود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 7). سطح او سمک سماک می بسود و دیده بان او زمزمه ٔ ملک می شنود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 55).
زآن زمزمه ای شنید گوشم
کآورد چو زمزمی بجوشم .
نظامی .
هر فاخته بر سر چناری
در زمزمه ٔ حدیث یاری .
نظامی .
خفتگان را خبر از زمزمه ٔ مرغ سحر
حیوان را خبر از عالم انسانی نیست .
سعدی .
پند حکیم بیش ازین در من اثر نمی کند
کیست که برزند یکی زمزمه ٔ قلندری .
سعدی .
مطرب مجلس بساز زمزمه ٔ عود
خادم ایوان بسوز مجمره ٔ عود.
سعدی .
گفته که رمزیش نباشد ز بن
لحن بود زمزمه ٔ بی سخن .
امیرخسرو.
فکند زمزمه ٔ عشق در حجاز و عراق
نوای بانگ غزلهای حافظ شیراز.
حافظ.
شاها فلک از بزم تو در رقص و سماع است
دست طرب از دامن این زمزمه مگسل .
حافظ.
دی بر سر خوان کرم خواجه نشستم
این زمزمه افسانه ٔ زاغ است و جگربند.
صبای کاشانی .
امشب که مگر زمزمه بگشاد لبم
اطفال ترانه توأمان زاد لبم .
طالب آملی (از آنندراج ).
ماه چون با تو دم از خوبی رخسار زند
مگر این زمزمه درپرده ٔ پندار زند.
میرصیدی طهرانی (ایضاً).
فریاد شد ز خانه ٔ همسایه ها بلند
مطرب ز بس که زمزمه را پست می کند.
محمدقلی سلیم (ایضاً).
- زمزمه آوردن ؛ زمزمه کردن :
بگوی مطرب یاران بیار زمزمه ای
بنال بلبل مستان که بس خوش آوازی .
طایفه ٔ سماع را مدعیند و متقی
زمزمه ای بیار خوش تا بدوندناخوشان .
سعدی (کلیات چ مصفا ص 600).
- زمزمه پرداز ؛ زمزمه پیرای . زمزمه سنج . سرودگوی . (ناظم الاطباء).
- زمزمه سنج ؛ زمزمه ناک . از عالم سخن سنج و طربناک . (آنندراج ) :
دور از تو بس که زمزمه سنج مصیبتم
از موج گریه شد گل بحری غبارما.
شفیع اثر (از آنندراج ).
- زمزمه کردن ؛ آهسته و زیر لب چیزی گفتن یا سرودی را خواندن :
مجلس گلزار دشت منبری از شاخ سرو
بلبل کآن دید، کرد زمزمه ٔ بیکران .
خاقانی .
با طایفه ٔ جوانان صاحبدل همدم و همقدم بودم ، وقتها زمزمه کردندی و بیتی چند محققانه گفتندی . (گلستان ).
توحیدگوی او نه بنی آدمند و بس
هر بلبلی که زمزمه بر شاخسار کرد.
سعدی .
- زمزمه گویان ؛ در حال زمزمه . سرودگویان . در حال ترنم و خوانندگی به آهستگی .
- || فاخته ٔ کوکوکنان . (از ناظم الاطباء).
- || سرودگوینده . سراینده . مغنی . مطرب . آوازه خوان . (ناظم الاطباء).
- زمزمه ناک ؛ آنکه زمزمه می کند و سرود می گوید. (ناظم الاطباء). رجوع به زمزم و معنی بعد شود.
|| کلماتی که مغان در محل ستایش و مناجات به باری تعالی و پرستش آتش و چیزی خوردن بر زبان رانند. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از ناظم الاطباء). زمزمة. (آنندراج ). دعای زردشتیان که آهسته خوانند (بهنگام طعام خوردن و غیره ) و لب بدان نگشایند، بلکه آوازی از خیشوم وحلق برآرند. (فرهنگ فارسی معین ). زمزم بمعنی آهسته آهسته است و در خیابان نوشته که زمزمه در اصل زمزم است و آن مرکب از دو زم است که بمعنی آهسته باشد و چون مغان دعاهای مذهب خود آهسته آهسته خوانند بدین معنی مجازاًمستعمل گردید. (غیاث ) :
در حنجره شد چو مطربان بلبل
در زمزمه شد چو موبدان قمری .
منوچهری .
رجوع به زم ، زمزم و خرده اوستا ص 84 و 92 شود.
... ادامه
3786 | 0
مترادف: 1- پچ پچ، ترنم، درگوشي، نجوا 2- سرود، نغمه
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم مصدر) [عربی: زَمزَمَة، معرب، مٲخوذ از فارسی: زمزم]
مختصات: (زَ زَ مِ) [ ع . زمزمة ]
الگوی تکیه: WWS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: zemzeme
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 99
شمارگان هجا: 3
دیگر زبان ها
انگلیسی
murmur | croon , whisper
ترکی
fısıltı
فرانسوی
chuchoter
آلمانی
flüstern
اسپانیایی
susurro
ایتالیایی
sussurro
عربی
تذمر | همهمة , دمدمة , تمتمة , طنين النحل , خرير الماء , هفيف , حفيف الأوراق , خر , دمدم , همس , نفخة
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه «زمزمه» در زبان فارسی به عنوان یک اسم و فعل به کار می‌رود. در ادامه به بررسی قواعد فارسی و نگارشی مرتبط با این کلمه می‌پردازیم:

1. معنا و کاربرد:

  • اسم: به معنای صدای آرام یا نغمه‌ای ملایم است. مثلاً: «زمزمه‌ی باد در درختان».
  • فعل: به معنای گفتن یا خواندن به آرامی و با نغمه است. مثلاً: «او شروع به زمزمه کردن کرد».

2. نحوه نوشتار:

  • کلمه «زمزمه» به صورت صحیح باید با «ز» و «م» و «ز» و «م» و «ه» نوشته شود. این کلمه در زبان فارسی به همین صورت و با این هجای مشخص نوشته می‌شود.

3. نقطه‌گذاری:

  • در جملاتی که از «زمزمه» به عنوان یک اسم یا فعل استفاده می‌شود، باید به قواعد نقطه‌گذاری توجه کرد. مثلاً: «او در گوشه‌ای نشسته بود و با خود زمزمه می‌کرد.»

4. نحوه صرف و تصریف:

  • فعل «زمزمه کردن» به‌صورت‌های مختلفی صرف می‌شود. برای مثال:
    • زمان حال: «زمزمه می‌کند»
    • گذشته: «زمزمه کرد»
    • آینده: «زمزمه خواهد کرد»

5. قواعد عالی و سبک نگارش:

  • در نوشتار رسمی و ادبی، «زمزمه» می‌تواند به‌کار برود تا حالتی شاعرانه یا احساسی به متن ببخشد. مثلاً، در شعرها و متون ادبی می‌توان از آن به عنوان نماد عشق، آرامش یا طبیعت استفاده کرد.

6. توجه به هم‌قافیه‌ها:

  • در شعر و نثر، توجه به هم‌قافیه‌ها و هم‌آوایی‌ها می‌تواند به زیبایی متن کمک کند. «زمزمه» به راحتی با کلمات دیگر هم‌قافیه می‌شود.

7. استفاده در تشبیهات و استعارها:

  • «زمزمه» می‌تواند در تشبیهات و استعارها به‌کار برود، مثلاً: «صداهایی چون زمزمه‌ی عشق در دل شب».

با رعایت این موارد، می‌توانید به‌خوبی از کلمه «زمزمه» در نوشتار فارسی خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در زیر چند مثال برای کلمه "زمزمه" در جمله آورده‌ام:

  1. درختان در باد به آرامی زمزمه می‌کردند و صدای طبیعت دلنواز بود.
  2. زمزمه‌های عاشقانه‌ی آن دو در سکوت شب شنیده می‌شد.
  3. او در حالی که مشغول خواندن بود، زمزمه‌ای آرام از زیر لب خارج کرد.
  4. زمزمه‌ی اخبار جدید در میان مردم به سرعت پخش شد.
  5. احساس می‌کرد که صدای شگفت‌انگیز زمزمه‌ی آب، او را به آرامش می‌رساند.

اگر به مثال‌های بیشتری نیاز دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم!


واژگان مرتبط: غرولند، شکایت، غرغر، سخن نرم، اواز

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری