جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: زنبر. [ زَم ْ ب َ ] (اِ) آلتی چوبین به شکل مکعب مستطیل که سطح فوقانی آن باز است و در آن خاک ،خشت و مانند آن کنند و از جایی به جایی برند. زنبه .(فرهنگ فارسی معین ). چهارچوب باشد، مانند: نردبان دو پایه که میان آن را به ریسمان یا نوار چرم ببافند و از خاک و خشت و امثال آن پر کنند و دو کس برداشته از جایی بجایی برند و به عربی منقل خوانند. (برهان ).زنبل . زَنبَه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). زنبل . گلیمی یا تخته ای که بر دو زبر آن چوب تعبیه نموده ، خاک کشند و آن را خاک کش نیز گویند. (آنندراج ). مربعی که با دو بازو بود و خاک و سرگین و امثال آن را دو کس ، یکی از پیش و یکی در پس گرفته کشند و نیز خشت زنان گل تربدان نقل کنند. (شرفنامه ٔ منیری ). افزاری چارچوب مانند که در آن خاک و خشت و جز آن ریخته و دو کس برداشته از جایی به جایی برند و به تاری منقل گویند. (از ناظم الاطباء). زنبل . (فرهنگ فارسی معین ) : ز کشتمندان زآن روستای بلخ هنوز همی کشند سر وپای کشته بر زنبر. عنصری . همی ریزد میان باغ لؤلؤها به زنبرها همی سوزد میان راغ عنبرها بمجمرها. منوچهری . زده یاقوت رمانی به صحراها به خرمنها فشانده مشک خرخیزی به بستانها به زنبرها. منوچهری . حضرت خواجه ٔ ما قدس اﷲ روحه در قصر عارفان به اشارت ایشان زنبر می کشیدند. (انیس الطالبین ). من جمیع مبرزهای مدارس شهر بخارا را پاک کرده بودم و به زنبر کشیده ... سهل کاری کرده ای که به زنبر کشیده ای . (انیس الطالبین ص 27). و تشها و زنبرها پیش ایشان بود. (انیس الطالبین ص 27). می کشد خاک خانه ٔ خصمش فعله ٔ کین به توبره و زنبر. فخری (از آنندراج ). || انگشت دان که به تازیش منقل خوانند و بدین دو معنی زنبل مترادف آن است . (شرفنامه ٔ منیری ). || مشکی را نیز گفته اند که بر دو سر آن دو چوب تعبیه کرده باشند و بدان آب کشند. (برهان ) (از فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). || زرشک را نیز گویند و آن چیزی باشد ترش مزه که در آش وطعام کنند و خورند و به عربی انبرباریس خوانند. (برهان ). زرشک و انبرباریس . (ناظم الاطباء). در فرهنگ بمعنی زرشک و انبرباریس آورده . (آنندراج ). || نام یکی از آلات جنگ است . (برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ). و گویند یکی از آلات جنگ است . (آنندراج ). یکی از ادوات جنگ . (از ناظم الاطباء) : توان بردن هنوز از جای جنگت دریده زهره ٔ سگزی به زنبر. ازرقی (دیوان چ سعید نفیسی ص 20). || محفه و پالکی . (ناظم الاطباء). بيبر
کلمه "زنبر" در زبان فارسی به معنای "زنبور" یا به عنوان واژهای محلی در برخی از گویشها استفاده میشود. در نگارش و استفاده از این کلمه، چند نکته وجود دارد که باید رعایت شود:
ظاهرسازی صحیح: در متون رسمی، باید از نوشتن کلمات به صورت محلی یا غیررایج خودداری کرد و از واژههای استاندارد استفاده نمود.
تطابق با قواعد نگارشی: در استفاده از کلمات محلی، باید به قواعد نگارشی دقت کرد؛ مثلاً حروف بزرگ و کوچک، فاصلهگذاری و استفاده از علائم نگارشی باید به درستی رعایت شود.
معنا و مفهوم: درک صحیح معنا و مفهوم کلمه و استفاده آن در متن مناسب، اهمیت بالایی دارد. واژههای محلی ممکن است در مناطق مختلف معانی مختلفی داشته باشند.
قیدهای جغرافیایی: اگر در متنی بهخصوص به این کلمه اشاره میشود، ممکن است لازم باشد تا قیدهای جغرافیایی یا فرهنگی نیز ارائه شود تا خواننده با سیاق کلمات آشنا شود.
به این ترتیب، رعایت این موارد به شما کمک میکند تا از کلمه "زنبر" و مشابه آن به شکل صحیح و مؤثری در نوشتار خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
درختان باغ با نیروی زنبر خود، میوههای شیرینی را به بار میآورند.
او با استفاده از یک زنبر قوی، توانست بار سنگین را به آسانی جابهجا کند.
زنبرهای صنعتی در ساخت و ساز، نقش بسیار مهمی در استحکام و ایمنی سازهها دارند.