جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: زنگله . [ زَ گ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) زنگل . زنگوله . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). مزید علیه زنگ که آواز میدهد. (آنندراج ). درا و جلاجل و زنگ را گویند. (برهان ). جلاجل که آن را زنگ نیز گویند. (از شرفنامه ٔ منیری ). زنگ که بر پای کودکان و پیکان و باز و باشق و دیگر جانوران بندند. (صحاح الفرس ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زنگ باشد که به پای کودکان و بر پای باشه و مانند آن بسته دارند نیکویی را. (اوبهی ). زنگوله . جلجل . زنگ خرد. درا. درای . زنگ . جرس . جرس خرد. زنگ کوچک که بر پای کودکان و بازان بندند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). جلاجل و زنگهای کوچکی که زنان و شاطران بر پای خودمی بندند. و زنگوله های کوچک و گردی که بر کنارهای کم و دایره آویزان می کنند. (ناظم الاطباء) : ای باز بهشتی سپیدپای وز سیم بهشتیت زنگله . خسروی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). هارون تو ماه وز ثریاش شش زنگله درمیان ببینم . خاقانی . چرخ هارون کمردارش و چون هارونان ز انجمش زنگله ها در کمر آویخته اند. خاقانی . طفل شب آهیخت چو در دایه دست زنگله ٔ روز فرا پاش بست . نظامی . و رجوع به زنگ و زنگوله و زنگل شود. - زنگله بر کلاه دوختن ؛ از اسباب مسخرگی است . (آنندراج ) : هست بر همتم چرخ یکی مسخره زنگله ای دوخته بر کله آفتاب . حکیم زلالی (از آنندراج ). - زنگله پا ؛ آنکه زنگله در پای داشته باشد. (آنندراج ) (از فرهنگ فارسی معین ) (از ناظم الاطباء): عجبی نیست که از شبنم کوچک دلیش گربه ٔ بید شود زنگله پا در کشمیر. ملاطغرا (از آنندراج ). - زنگله ٔ روز ؛ کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان ) (از انجمن آرا) (از شرفنامه ٔمنیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). آفتاب . خورشید.(فرهنگ فارسی معین ). زنگله ٔ زر. آفتاب . (ناظم الاطباء). - زنگله ٔ زر ؛ آفتاب . (ناظم الاطباء). || نام مقامی است از موسیقی . (برهان ). پرده ای از پرده های موسیقی . (صحاح الفرس ). نام مقامی است از موسیقی و سرود. (آنندراج ). نام پرده ای از دوازده پرده ٔ موسیقی . نام یکی از دو فرع مقامه ٔ راست باشد. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). نوایی از موسیقی . (ناظم الاطباء) : در جمع سست رایان رو زنگله سرایان . مولوی (از فرهنگ رشیدی ). || ظِلْف . (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). و آن در گاو و گوسپند و بز و آهو و امثال آنان باشد. کفشک . سمی که دو شق باشد چون سم آهو و جز آن . شعره . چلوزه . (از یادداشت های بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ژنگله شود. - زنگله دار، زنگله داران ؛ ذوات الظلف . ذوات الاظلاف . کفشک داران . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). the bell الجرس çan la cloche die klingel la campana la campana