جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: زهم . [ زُ ] (ع اِ) باد گنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). گند و بوی بد. (ناظم الاطباء). بوی بد. گند. (فرهنگ فارسی معین ). بوی گوشت . بوی چربو. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || پیه جانور دشتی یا پیه شترمرغ و اسب یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از فرهنگ فارسی معین ) (از ناظم الاطباء). || خوشبوئی است مشهور به زباد و آن چیزی است که از زیر دم سنورالزباد برآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). خوشبوئی است مشهور به زباد. (فرهنگ فارسی معین ) (از اقرب الموارد). زباد که یک نوع غالیه است . (ناظم الاطباء). عطر زباد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). دسم زباد است و گویند زباد اسم جانور و زهم اسم عطر اوست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). از حیوانی حاصل شود که او را زباد گویند و به هندی کورةبلاری و معنی او چنان بود که گربه ٔ مشکبیز و مشک او را بهندی تندی گویند... از بلاد سند... به اطراف برند...مشکی که از او حاصل شود... خصیه ٔ آن حیوان است ... وچون خصیه از او جدا شده او را بریان کنند تا رطوبت او برطرف شود. و بدان سبب فساد در او راه نیابد و زهم که ازو حاصل شود به روغنی ماند که بواسطه ٔ سرما منجمد شده باشد و چون خواهند که زهم ازو جدا کنند خصیه ٔ او را بفشارند و رطوبتی که از او بیرون آید جمع کنند تا آنچنان که مذکور شد خصیه ٔ او را خشک کنند. و نر و ماده ٔ او را زهم باشد، نر را در خصیه ، ماده را میان دو پستان و تفرقه ٔ میان مشک و آن به دشواری توان کرد مگر کسی که به آن عارف باشد و او را با گربه مشابهت تمام هست ... و از تمام اجزای او بوی مشک آید. بعضی پوست او را دباغت کنند و در میان رخوت نگاه دارند تا بوی از آن سرایت کند و عطاران او را در مایحتاج زنان بکار دارند... و گویند نجس است . (از ترجمه ٔ صیدنه ). رجوع به زباد شود. || دوائیست در عربی که به فارسی زرنباد گویند. (برهان ). زرنباد. (اختیارات بدیعی ) (الفاظ الادویه ). رجوع به زرنباد شود. chord, string, bowstring, catgut, gut, whipcord, hypotenuse, cord, zahm وتر، عصب، تناغم، وتر الدائرة، وتر الآلة، عاطفة zem zham zham zham zham وتر، زه، تار، سیم، ریسمان، رشته، نخ، سلسله، چله، زهکمان، دل و روده، روده، شکم، تنگه، شکنبه، سر سخت، نخ تابیده، پارچه محکم و دارای نختابیده، وتر مثلی قائم الزاویه، طناب، طناب نازک
کلمه "زهم" به معنای "زهر" یا "سم" در زبان فارسی نیست، بلکه در حقیقت به صورت "زهرم" یا "زهم" به کار میرود و در ساختار جملات و متون ادبی نیز ممکن است به کار گرفته شود. با این حال، پیشنهاد میکنم به سادگی و زیبایی نگارش فارسی توجه کنید و از کنایات و مجازاتی که این کلمات ممکن است داشته باشند، بهرهبرداری کنید.
اگر پرسش خاصتری در مورد کاربرد یا قاعده خاصی برای این واژه دارید، لطفاً بیشتر توضیح دهید تا بتوانیم دقیقتر کمک کنیم!
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "زهم" در جمله آوردهام:
بوی زهم ماهی تازه در بازار به مشام میرسید.
بعد از بارش باران، بوی زهم زمین خیس به فضای اطراف حس میشد.
غذا در یخچال ماند و به خاطر زهم آن، مجبور شدیم دور بیندازیمش.
هنگام پختن لوبیا، اگر بیش از حد بماند، زهم میشود و قابل خوردن نیست.
اگر سوال دیگری دارید یا نیاز به مثالهای بیشتری هستید، بفرمایید!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: وتر، زه، تار، سیم، ریسمان، رشته، نخ، سلسله، چله، زهکمان، دل و روده، روده، شکم، تنگه، شکنبه، سر سخت، نخ تابیده، پارچه محکم و دارای نختابیده، وتر مثلی قائم الزاویه، طناب، طناب نازک