جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

zavvār
warden  |

زوار

معنی: زوار. [ زَ ] (ص ، اِ) خادم . در بعضی از فرهنگها تخصیص کرده اند به خادم بیماران و زندانیان . (جهانگیری ). مطلق خادم را گویند عموماً و خادم بیماران و زندانیان خصوصاً. (برهان ). خادم ، پرستار، مخصوصاً آنکه خدمت بیماران یا زندانیان کند. (فرهنگ فارسی معین ). کسی بود که در بندی یا در زندانی بود و از بهر او کاری کند... (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 130). خدمتکار و پرستار بیمار. (ناظم الاطباء). آنکه خدمت بندیان کند و محبوسان را نگاه دارد. فردوسی گوید... و در فرهنگ در این بیت بمعنی برادر رستم گفته که او را زواره نیز گویند و غلط کرده زیرا در آن سفر زواره همراه رستم نبود و فردوسی در آن داستان نام زواره مطلقاً نبرده بلکه مراد منیژه است که در بند خدمت می کرد. (از فرهنگ رشیدی ). کسی که خدمت بندیان کند و ایشان را سرپرستی نماید چنانکه منیژه مر بیژن را کرده بود بعد از خلاصی بیژن که رستم و بیژن و منیژه بازمی گشتند، فردوسی گوید ... و در فرهنگ زوار را زواره برادر رستم دانسته و خطا کرده زیرا که در آن داستان اصلاً اسم زواره مذکور نگردید و مقصود از این زواره منیژه است که در چند سال محبوسی بیژن خدمت او را می کرده است و این شعر فردوسی که از زبان کیخسرو گفته بوقتی که در جام گیتی نما حال بیژن را دیده می گوید که دختری نامور در آن زندان زوار یعنی خدمتکار اوست ... ثابت میشود که منیژه است نه زواره . (انجمن آرا) (آنندراج ). خدمتگر و یاری ده باشد.(لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 48) (لغت فرس اسدی چ پاول هرن ص 36). تیماربر. (از صحاح الفرس ) :
سوی خانه رفتند از چاهسار
به یک دست بیژن به دیگر زوار.
فردوسی .
که بیژن به توران به بند اندر است
زوارش یکی نامور دختر است .
فردوسی .
بهارش تویی غمگسارش تو باش
بدین تنگ زندان زوارش تو باش .
فردوسی .
چو روزی برآمد نبودش زوار
نه خورد و نه پوشش نه اندهگسار.
فردوسی .
بندیان داشت بی زوار و پناه
برد با خویشتن به جمله براه .
عنصری .
اندرین زندان سنگین چون بماندم بی زوار
از که جویم جز که از فضلت رهایی را سبب .
ناصرخسرو.
به زندان سلیمانم ز دیوان
نمی بینم نه یاری نه زواری .
ناصرخسرو.
شادان شده ای که من به یمگان
درمانده و خوار و بی زوارم .
ناصرخسرو.
|| جیره ٔزندانی . غذای زندانی :
درم رباید تیغ تو زانش در سر خصم
کنی به زندان و ز مغز او دهیش زوار .
ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 277).
|| زنده و ذی حیات را نیز گویند. (برهان ) (از جهانگیری ) (از ناظم الاطباء). بمعنی زنده نیز گفته اند. (از فرهنگ رشیدی ). ذی حیات . (جهانگیری ). رجوع به معنی آخر شود. || صدا و آواز تند و تیز باشد. (برهان ) (از جهانگیری ) (از ناظم الاطباء). بمعنی آواز نیز گفته اند اما در عربی زؤار بالضم و زئیر هر دو بمعنی آواز شیر آمده . (از فرهنگ رشیدی ). آواز تیز. (جهانگیری ). رجوع به معنی بعد شود. || زن پیر فرتوت سال خورده را هم گفته اند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). زن پیر. (جهانگیری ). بمعنی زن پیر نیز گفته اند. (فرهنگ رشیدی ). در نسخه ٔ لغت فرس اسدی می نویسد: «زوار زن بیژن بود» و مرادش از زن بیژن ، منیژه دختر افراسیاب است و همین کلمه ٔ زن بیژن ، بگمان من زن پیر خوانده شده و کلمات فرتوت و سالخورده را هم صاحب برهان و امثال او بر آن افزوده اند و زنده و تند و تیز هم تصحیفات کلمه ٔ زن بیژن می باشد و غلط است و زوار بمعنی خادم است و در این بیت فردوسی ... مراد از زوار، منیژه دختر افراسیاب . (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || زندانبان . (ناظم الاطباء).
... ادامه
319 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [عربی]
مختصات: (زِ)
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 214
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
warden | zawar
ترکی
ziyaretçi
فرانسوی
le visiteur
آلمانی
der besucher
اسپانیایی
el visitante
ایتالیایی
il visitatore
عربی
المراقب | الحارس , آمر السجن , ناظر الكلية , قيم , المناظر , حارس
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "زوار" در زبان فارسی به معنای افرادی است که به زیارت می‌روند، به ویژه زیارت اماکن مقدس. در نگارش و استفاده از این کلمه، چند نکته وجود دارد:

  1. استفاده صحیح: این کلمه معمولاً در متون مذهبی و زیارتی به کار می‌رود. هنگام استفاده از آن، توجه به زمینه صحیح بسیار مهم است.

  2. نحو و دستور زبان: کلمه "زوار" به عنوان اسم جمع، معمولاً با فعل‌های جمع به کار می‌رود. به عنوان مثال: "زوار به زیارت رفتند."

  3. تطابق با صفات: هرگاه بخواهید صفاتی به "زوار" نسبت دهید، باید با حالت جمع آن‌ها نیز رعایت شود. مثلاً: "زوار خوشحال" یا "زوار مؤمن".

  4. نکات نگارشی: در نوشته‌ها، به ویژه در متون ادبی و مذهبی، استفاده از فعل و جملات توصیفی مناسب می‌تواند به رسایی متن کمک کند. مثلاً: "زوار با دل‌های پاک به‌سوی خانه خدا روانه شدند."

با رعایت این نکات، می‌توانید به درستی و با تأثیرگذاری بیشتری از کلمه "زوار" در نوشتار خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. زوار در روز اربعین به سمت کربلا حرکت کردند تا از نزدیک مراسم عزاداری را مشاهده کنند.
  2. زوار با دل‌های پر عشق و ارادت، قدم به قدم به سوی حرم امام حسین (ع) پیش می‌روند.
  3. در میان شلوغی زوار، صدای نوای عاشقانه‌ای به گوش می‌رسید که دل‌ها را به سمت معشوق می‌کشاند.

واژگان مرتبط: سرپرست، نگهبان، رئيس، متصدی، ناظر

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری