جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: ژنده . [ ژَ / ژِ دَ / دِ ] (ص ، اِ) پاره . پاره پاره . ژند. کهنه . لته . دلق . رُکو. خرقه . جامه ٔ دریده وکهن گشته . مندرس . جامه ٔ پاره پاره . کهن . (حاشیه ٔ لغت نامه ٔ اسدی ). خَلَق . خَلَق شده . فرسوده . مستعمل . پینه دار. دریده و کهن گشته و خَلَق باشد و آن جامه ای باشد که قلندران پوشند از لباس نکنده کرده . (نسخه ای از لغت نامه ٔ اسدی ). خُلقان . پاره های جامه ٔ کهنه که از راه چینند و آن شخص را نیز ژنده چین و کهنه چین گویند. (فرهنگ رشیدی ) : این سَلَب من بین در ماه دی ژنده چو تشلیخ در کیسیان . ابوالعباس (از صحاح الفرس ). چو گل گرچه او ژنده پیراهن است ولی بوی او از دگر گلشن است . منجیک (از شعوری ). تا پای نهند بر سر حرّان با کون فراخ گنده و ژنده . عسجدی .
گر کسی دیبا پوشد تو چرا نازی چون خود اندر سَلَب ژنده ٔ خلقانی . ناصرخسرو. مردمان بر تو بخندند ای برادر بی گمان چون پلاس و ژنده را سازی به دیبا آستر. ناصرخسرو. دید وقتی یکی پراکنده زنده ای زیر جامه ٔ ژنده . سنائی . سیه گلیم خری ژنده جل و پشماکند که ژندگیش نه درپی پذیرد و نه رفو. سوزنی . زو دلم چون مرقع صوفی است پاره بر پاره ژنده بر ژنده . سوزنی . جز به نظم سخن کجا یابی آگهی از درست و ژنده ٔ من . سوزنی (از جهانگیری ). آسمان را بجای دلق کبود ژنده ای تازه تر ندوخته اند. خاقانی . یا دلم ده باز تا چند از بلا یا نه یاری ژنده کفشی ده مرا. عطار (از رشیدی ). نقل است که روزی بر لب دجله نشسته بود و خرقه ٔ ژنده ٔ خود پاره میدوخت ، سوزنش در دریا افتاد. کسی از او پرسید که ملکی چنان از دست بدادی چه یافتی ؟ اشاره کرد به دریا که سوزنم بازدهید. هزار ماهی از دریا برآمد هر یکی سوزنی زرّین به دهان گرفته . (تذکرةالاولیاء). چونکه بازش کرد آن که میگریخت صدهزارش ژنده اندر ره بریخت . مولوی . یک فقیهی ژنده ها برچیده بود در عمامه ٔ خویش درپیچیده بود. مولوی . زان عمامه ٔ زفت نابایست او ماند یک گز ژنده اندر دست او. مولوی . ظاهر درویشی جامه ٔ ژنده است و موی سترده . (گلستان ). مزن طعنه ای خواجه بر ژنده ام که من هم خدا را یکی بنده ام . سعدی (بوستان ). نه سلطان خریدار هر بنده ای ست نه در زیر هر ژنده ای زنده ای ست . سعدی (بوستان ). - ژنده شدن ؛ پاره و کهنه و مندرس گشتن . - ژنده کردن ؛ محکم کاری نکردن . بد کار کردن : سفسف العمل ؛ بد کرد کار را و محکم نکرد آن را (لم یحکمه ) و ژنده کردش . (زمخشری ). - امثال : ژنده باش گنده مباش . رجوع به کتاب امثال و حکم دهخدا شود. || (ص ) کلمه ٔ ژنده در بیت ذیل معلوم نیست در چه معنی استعمال شده است ، شاید: پیر : سر ژنده ٔ زال چون برف گشت ز خون یلان خاک شنگرف گشت . فردوسی . || مُتکبر. || زنده . عظیم . بزرگ . (برهان ). شگرف . مهیب . (برهان ). مُنکر. کلان . ضخم . رجوع به قندفیل و گنده پیر شود.این کلمه در معنی اخیر غالباً در صفت پیل آمده است و گاه در صفت برخی از درندگان مانند گرگ و شیر : از سهم و از سیاست نادرگزار تو بر گرگ ژنده پوست بدرّد سگ شبان . سوزنی . و نیز رجوع به ژنده پیل شود. پاره، پاره پوره، پوسيده، خرقه، خلق، غاز، فرسوده، كهنه، مندرس ragged, shabby, raggedy, rags, tatters, patched garment, red رث الثياب، أشعث، ممزق، غير مترابط، غير منظم، وعر، خشنة yırtık pırtık en lambeaux zottig harapiento cencioso پاره پاره، کهنه، ناصاف، زبر، نا هموار، نخ نما، دون، پست، ژنده پوش
رث الثياب|أشعث , ممزق , غير مترابط , غير منظم , وعر , خشنة
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "ژنده" به معنی کهنه، پاره و فرسوده است و معمولاً در زبان فارسی به عنوان صفت برای توصیف اشیاء یا لباسها به کار میرود. در زیر به بررسی برخی از قواعد نگارشی و نحوه استفاده از این کلمه پرداخته میشود:
ریشهشناسی و معانی:
"ژنده" به عنوان صفت کاربرد دارد و معمولاً برای توصیف چیزهایی که به دلیل استفاده طولانی یا عدم نگهداری مناسب دچار فرسودگی شدهاند، به کار میرود.
کاربرد در جملات:
مثلاً: "او یک ژنده لباس پوشیده بود." یا "این کتابها خیلی ژنده شدهاند."
قواعد املایی:
"ژنده" یک کلمه همنوشت است و به صورت "ژ" و "ند" نوشته میشود. اطمینان حاصل کنید که حروف جید و قرارگیری آنها به درستی رعایت شده باشد.
نکات نگارشی:
این کلمه میتواند به عنوان صفت در کنار اسمها بیاید. مثلاً: "کتابهای ژنده"، "کفشهای ژنده".
در تصریف، این کلمه تغییری نمیکند اما میتواند به شکلهای مختلف در جملات مختلف به کار رود.
استفاده از مترادفها:
میتوان از کلمات مشابه و مترادف مانند "کهنه" یا "پاره" به جای "ژنده" استفاده کرد، اما هر کدام ممکن است بار معنایی متفاوتی داشته باشند.
در مجموع، استفاده از "ژنده" در نوشتهها یا مکالمات میتواند توصیف دقیقی از وضعیت یک شیء یا لباس ارائه دهد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "ژنده" آوردهام:
لباس ژندهاش را در گوشه اتاق گذاشته بود و به یاد روزهای گذشته حسرت میخورد.
او به خاطر ژنده بودن کفشهایش، خجالت میکشید که به مهمانی برود.
بچههای محله با ذوق و شوق، سوار بر دوچرخههای ژندهشان به پارک میرفتند.
وقتی وارد خانه شد، بر روی صندلی نشسته و به ژندهای که به عنوان پتوی شتسیدگی استفاده میکرد، نگاهی انداخت.
اگر نیاز به مثالهای بیشتری دارید یا پرسش دیگری دارید، بفرمایید!