سا
licenseمعنی کلمه سا
معنی واژه سا
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | sa | ||
عربی | سا | ||
ترکی | sa | ||
فرانسوی | sa | ||
آلمانی | sa | ||
اسپانیایی | sa | ||
ایتالیایی | sa | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "سا" به تنهایی معنای خاصی ندارد و باید در زمینههای مختلف مورد استفاده قرار گیرد. اما در زبان فارسی، در نظر گرفتن قواعد نگارشی و نحوه استفاده از کلمات، به ویژه وقتی که کلمات به هم میپیوندند، اهمیت زیادی دارد. در زیر به برخی نکات مربوط به قواعد استفاده از "سا" اشاره میکنیم:
برای مثال: "ساختمان جدید در حال ساخت است." در مجموع، برای استفاده صحیح از "سا"، باید به زمینه کاربرد آن در جمله توجه کرد و اصول و قواعد صحیح زبان فارسی را رعایت نمود. | ||
واژه | سا | ||
معادل ابجد | 61 | ||
تعداد حروف | 2 | ||
تلفظ | sā | ||
نقش دستوری | بن حال | ||
ترکیب | (پسوند) [مخففِ آسا] | ||
آواشناسی | sA | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | لغتنامه دهخدا | ||
نمایش تصویر | معنی سا | ||
پخش صوت |
سا. (نف مرخم ) سای و ساینده . این کلمه بصورت مزید مؤخر (پسوند) با کلمات دیگر ترکیب شود و بمعانی زیر آید: کلمه "سا" به تنهایی معنای خاصی ندارد و باید در زمینههای مختلف مورد استفاده قرار گیرد. اما در زبان فارسی، در نظر گرفتن قواعد نگارشی و نحوه استفاده از کلمات، به ویژه وقتی که کلمات به هم میپیوندند، اهمیت زیادی دارد. در زیر به برخی نکات مربوط به قواعد استفاده از "سا" اشاره میکنیم: پیشوند: "سا" میتواند به عنوان پیشوند به کار رود، مانند در کلمات "ساختن" یا "سازنده". تلفظ و جداسازی: هنگامی که "سا" به عنوان پیشوند به کار میرود، معمولاً باید به دنبال آن یک مصدر بیاید و به لحاظ نگارشی به هم متصل یا جدا میشود. جدا نوشتن: اگر "سا" به عنوان بخشی از یک کلمه ترکیبی به کار نرود، باید آن را جدا نوشت. برای مثال در جملاتی مانند "او سرودهای سا را میخواند"، "سا" به عنوان یک نام خاص در اینجا جدا نوشته میشود. استفاده در اصطلاحات: "سا" در اصطلاحات خاص نیز کاربرد دارد و باید متناسب با معنای آن در جمله قرار گیرد. برای مثال: "ساختمان جدید در حال ساخت است." در مجموع، برای استفاده صحیح از "سا"، باید به زمینه کاربرد آن در جمله توجه کرد و اصول و قواعد صحیح زبان فارسی را رعایت نمود.
1 - ساینده ، لمس کننده . مماس شونده : آسمان سا، اوج سا، بندسا، پهلوسا، جبهه سا، جبین سا، سرمه سا، سمن سا، فلک سا، گردون سا :
در آن سنگ بسته در اوج سای
عمارتگری کرد بسیار جای .
نظامی .
جلوه گاه طایر اقبال باشد هرکجا
سایه اندازد همای چتر گردون سای تو.
حافظ.
2 - ساینده . آسیاب کننده . آردکننده . نرم کننده . له کننده . با فشارخردکننده : ادویه سا، بوی سا، پیل سا، جگرسا، داروسا، دندان سا، زره سا، زردچوبه سا، سرمه سا، سنگ سا. (آهن سنگ سا، آنندراج ). عبیرسا، عنبرسا، غالیه سا، لخلخه سا، مشک سا :
این بوی سای این فلکی هاون
می سایدم بدسته ٔ آزارش .
ناصرخسرو (دیوان ص 208).
غالیه سای آسمان سود بر آتشین صدف
از پی مغزخاکیان لخلخه های عنبری .
خاقانی (دیوان ص 426).
هست شتر گربه ها در سخن من ولی
گربه ٔ او شیرگیر، اشتر او پیل سا .
سیف اسفرنگ .
3 - ساینده . فرساینده . کهنه کننده . سوهان کننده : بندسا، سنگ سا، پولادسا :
رواروزنان تیر پولادسای
در اندام شیران پولادخای .
نظامی .
4 - افسون کننده : پریسا :
گهی چو مرد پریسای گونه گونه صور
همی نماید زیر نگینه ٔ لبلاب (کذا).
لبیبی .
|| (فعل امر) امر بسائیدن و سودن باشد یعنی بسای . (برهان ) (جهانگیری ) :
ای اژدهای چرخ دلم بیشتر بخور
وی آسیای دهر تنم تنگ تر بسای .
مسعودسعد (دیوان ص 504).
|| (اِمص ) سائیدن و سودن را نیز گویند. (برهان ) . رجوع به سای شود.
sa
سا
sa
sa
sa
sa
sa