جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

sārā
sara  |

سارا

معنی: سارا. (ص ) خالص را گویند. (جهانگیری ) (رشیدی ) (غیاث ) (انجمن آرا) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ). خالص و صاف . (شعوری ). خالص و ویژه . (آنندراج ). اگرچه این لفظ به این معنی شایستگی صفت دیگر چیزها را نیز دارد لیکن ترکیب آن بجز عنبر و مشک وزر بنظر نیامده است . همچو عنبرسارا، و زر سارا. (برهان ) (جهانگیری ) (انجمن آرا) (رشیدی ) (غیاث ) (آنندراج ) . پاک . بی آمیغ. ناب . تمیز. بی بار.
- زر سارا ؛ زر خالص . زر بی بار :
چه حاصل زانکه دانی کیمیا را
مس خودرا نکردی زر سارا.
جامی (از شعوری ).

- عنبر سارا؛ از شواهد زیر و طرز استعمال شعرا استنباط میشود که عنبر سارا ترکیب اضافی است نه وصفی و آن ظاهراً نوع خاصی از عنبر است و در شرفنامه ٔ منیری و نیز در غیاث اللغات بنقل از کشف اللغات نوعی از عنبر آمده است :
ز باد خاک معنبر بعنبر سارا
ز ابر شاخ مکلل به لؤلؤ مکنون .
رودکی .
ای خداوندی که بوی کیمیای خلق تو
کوه خارا را همی چون عنبر سارا کند.
منوچهری .
دارد خجسته غالیه دانی ز سندروس
چون نیمه ای به عنبر سارا بیاکنی .
منوچهری (دیوان ص 106).
در زبان حجت از فرحریم ذوالفقار
شعر در معنی بسان عنبر سارا شود.
ناصرخسرو.
بوی است نه عین و نون و با و را
نام معروف عنبر سارا.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 18).
خط خط که کرد جزع یمانی را
بو از کجاست عنبر سارا را.
ناصرخسرو.
زمین چون روی مهرویان برنگ دیبه رومی
هوا چون زلف دلجویان ببوی عنبر سارا.
مسعودسعد.
نه چو زلف تو عنبر سارا
نه چو روی تو دیبه ششتر.
مسعودسعد.
گشته خجل از رنگ لبش باده ٔ سوری
برده حسد از بوی خوشش عنبر سارا.
معزی .
بحر سعادت چو داد عنبر سارا
عنبر آن بحر شادئی بسر آورد.
خاقانی .
فخر من بنده ز خاک در احمد بینند
لاف دریا ز دم عنبر سارا شنوند.
خاقانی .
اولی تر آنکه چون حجرالاسود از پلاس
خودرا لباس عنبر سارا برآورم .
خاقانی .
صبحدم خاکی بصحرا برد باد از کوی دوست
بوستان در عنبر سارا گرفت از بوی دوست .
سعدی (طیبات ).
ز طوطی رنگ شاخ آید نوای نغمه ٔ ساری
ز کافوری سمن خیزد نسیم عنبر سارا.
سلمان ساوجی (از شعوری ).
ای که برمه کشی از عنبر سارا چوگان
مضطرب حال مگردان من سرگردان را.
حافظ.
- مشک سارا ؛ مشک خالص :
کنم زنده آئین ضحاک را
بسی مشک سارا کنم خاک را.
فردوسی .
بر آن چتر دیبا درم ریختند
زبر مشک سارا همی بیختند.
فردوسی .
یکی گنگ بودش بسان بهشت
گلش مشک سارا بد و زرش خشت .
فردوسی .
بپای اندرش مشک سارا بدی
روان بر سرش چتر دیبا بدی .
فردوسی .
بجای عودخام و مشک سارا
گرفته چوب بید و ریگ صحرا.
(ویس و رامین ).
هوا سربسر مشک سارا گرفت
زمین چرخ در خزّو دیبا گرفت .
اسدی (گرشاسبنامه ).
ز خاک تبه جان گویاکنی
ز خون سیه مشک سارا کنی .
اسدی (از جهانگیری و شعوری ).
چو باران درم ریختند از برش
گرفتند در مشک سارا سرش .
اسدی (گرشاسبنامه ).
برویش همی بردمد مشک سارا
مگر راه بر طبل عطار دارد.
ناصرخسرو.
خوشبوی هست آنکه همی از وی
خاک سیاه مشک شود سارا.
ناصرخسرو.
بیگانه نه جان است جان ، ازیرا
بی بوی نه مشک است مشک سارا.
ناصرخسرو.
گر نخواهد خورد خون عاشق آن زیبا صنم
ور نخواهدبرد هوش عاشق آن شیرین پسر
سنگ خارا از چه پنهان کرد در زیر حریر
مشک سارا از چه پیدا کرد بر طرف قمر.
امیرمعزی (از آنندراج ).
تافته زلف و شکفته رخ و زیبا قد او
مشک سارا و گل سوری و سرو چمن است .
عبدالواسع جبلی .
زین پس وشاقان چمن نوخط شوند و غمزه زن
طوق خط و چاه ذقن پر مشک سارا داشته .
خاقانی .
شاید ارمغز زکام آلود را عذری نهند
کونسیم مشک سارا برنتابد بیش از این .
خاقانی .
چرخ از خط تو در تاب شد آن دم که کشید
گرد مه دام صفت مشک تر سارا را.
بدرچاچی (از آنندراج ).
مشک از کجاست سارا شد رنگ و بوی او
از رنگ و بوی زلف تو ای شهسوار هند.
منیری (مؤلف شرفنامه ).
... ادامه
642 | 0
مترادف: 1-اسم 2- عنبرسارا، مشك 3- بي غش، خالص
متضاد: ناخالص 1- زبده
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [قدیمی]
مختصات: (ص .)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم خاص اشخاص
آواشناسی: sArA
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 262
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
sara
ترکی
sara
فرانسوی
sarah
آلمانی
sara
اسپانیایی
sara
ایتالیایی
sara
عربی
سارا
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "سارا" به عنوان یک نام خاص در زبان فارسی قواعد و نکات نگارشی خاصی دارد. در زیر به برخی از این نکات اشاره می‌شود:

  1. حروف اول: در نوشتن نام‌ها، معمولاً حرف اول آن با حرف بزرگ (بزرگ‌نویسی) نوشته می‌شود. بنابراین "سارا" باید با حرف بزرگ "س" نوشته شود.

  2. نوشتن صحیح: نام "سارا" به همین صورت و با همین املاء باید نوشته شود. از املای نادرست یا تبدیل آن به اشکال دیگر (مانند "ساراها" یا "سار") باید پرهیز کرد.

  3. وجهه احترام: در برخی contexts، مخصوصاً در مکاتبات رسمی یا ادبی، می‌توان از عناوینی چون "خانم" قبل از نام استفاده کرد: مثلاً "خانم سارا".

  4. نسبت به دیگر اسامی: در متون می‌توان از "سارا" به عنوان سوژه، مفعول یا به شکل‌های دیگر صرف کرد، به شرطی که با بقیه جمله همخوانی داشته باشد. برای مثال:

    • سارا به مدرسه می‌رود.
    • من سارا را دیدم.
  5. پرانتز و علائم نگارشی: اگر "سارا" به عنوان یک جزء از جمله یا در توضیحات قرار گیرد، باید حتماً با قواعد نگارشی مناسب همراه باشد. مثلاً:
    • نام دوست من، سارا، بسیار زیباست.

با رعایت این نکات، می‌توان به شکل صحیح و مؤثر از نام "سارا" در نوشتار فارسی استفاده کرد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "سارا" در جملات مختلف آورده شده است:

  1. سارا امروز به مهمانی دعوت شده است.
  2. من و سارا تصمیم داریم آخر هفته به سفر برویم.
  3. سارا همیشه در درس‌ها به من کمک می‌کند.
  4. صبح، سارا به خرید رفت و چند میوه تازه خرید.
  5. سارا از دوستان قدیمی من است و همیشه در کنارم ایستاده است.

اگر به مثال‌های بیشتری نیاز دارید، خوشحال می‌شوم که کمک کنم!


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری