جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

sāz
tool  |

ساز

معنی: ساز. (نف مرخم ) سازنده ٔ چیزی . (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). و این در اصل وضع صیغه ٔ امر است که گاهی بمعنی فاعل مستعمل میشود. (آنندراج ). به حذف «نده » یا«ان » با الفاظ دیگر منضم شود و اسم فاعل مرکب سازد. در ترکیب با اسماء ذات بمعنی درست کننده و بعمل آورنده و صنیع آید و شغل و عمل را رساند. چون «گر» و «کار»: آئینه ساز. بخاری ساز. تارساز. چاقوساز. چینی ساز. حلبی ساز. خاتم ساز. خوی گیر ساز. داروساز. دندانساز. سماور ساز. صاغری ساز. صندلی ساز. صندوقساز. قابساز. قفل ساز. قنداقساز. کاشی ساز. گچ ساز. گراورساز. مبل ساز. مجسمه ساز. یراق ساز. رجوع به «گر» شود. گاهی بمعنی تعمیر کننده آید و شغل و عمل را رساند: دوچرخه ساز. رادیوساز. زین ساز. ساعت ساز. || «کننده ». در ترکیب با اسماء معنی : پرخاش ساز. تدبیرساز. جادوساز. جلوه ساز (جلوه گر). چاره ساز (چاره گر). حیلت ساز (حیله گر).خشم ساز. زرق ساز. صلح ساز. ظلم ساز. عذرساز. غناساز. کیمیاساز (کیمیاگر). کینه ساز. مهرساز. نیرنگ ساز. رجوع به «گر» شود. || برپای دارنده . منعقدکننده : انجمن ساز. بزم ساز. چنگ ساز. حرب ساز. عیش ساز. || آراینده . رونق دهنده : بزم ساز. خودساز. ظاهرساز. لشکرساز. || پردازنده . ایجادکننده : آهنگ ساز. ترانه ساز. صورت ساز. نغمه ساز. مجسمه ساز. || روبراه کننده . سر و سامان دهنده . فراهم کننده :پاپوش ساز. پرونده ساز. زمینه ساز. سبب ساز. کارساز. وسیله ساز. || نوازنده : ارغنون ساز. بربطساز.چنگساز. دستان ساز. رودساز. زخمه ساز. عودساز. غناساز. نواساز. || سازگارشونده . سازوار. موافق :دمساز. زمانه ساز. طبعساز. || (ن مف مرخم ) گاهی بمعنی (اسم ) مفعول استعمال یابد: چون کار خدا ساز. کاری که خدا ساخته باشد. مائده ٔ دست ساز. مائده ای که آن را بدست ساخته باشند. (آنندراج ) :
هر مائده ای که دست ساز فلک است
یا بی نمک است یا سراسرنمک است .
خاقانی (از آنندراج ).
بنّا ساز (در تداول عامه خانه ای که بنا ساخته باشد برای فروش که این نوع خانه چندان استحکام ندارد). تازه ساز. نوساز. رجوع به ساختن و ردیف و رده ٔ هریک از کلمات فوق شود.
... ادامه
362 | 0
مترادف: 1- ارغنون، تار، سه تار، چنگ، رود، عود 2- تجمل، برگ، دستگاه 3- ساخت، سامان 4- تحمل، سازگاري، سازش 5- خدعه، فريب، مكر، نيرنگ 6- تدارك، تهيه 7- جامه، رخت، لباس 8- بنه، توشه، زاد سفر 9- راه، روش، طريق، شيوه 10- نفع، سود 11- آرايش، آما
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم)
مختصات: (اِ.)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: sAz
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 68
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
tool | musical instrument , equipment , accoutrements , outfit , apparatus , materiel , arms , disposition , harmony , mouth organ , order , music , instrument
ترکی
enstrüman
فرانسوی
instrument
آلمانی
instrument
اسپانیایی
instrumento
ایتالیایی
strumento
عربی
أداة | آلة , جهاز , لعبة , طرق , أتقن الصنع , زين بأداة
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

برای نوشتن و استفاده از کلمه «ساز» در زبان فارسی، چند نکته قواعدی و نگارشی وجود دارد:

  1. تعریف و معنا: کلمه «ساز» به معنای دستگاه یا ابزاری است که برای تولید صدا استفاده می‌شود. همچنین به معنای «ساختن» و «تنظیم کردن» نیز به کار می‌رود.

  2. جایگاه واژه در جمله: کلمه «ساز» می‌تواند به عنوان اسم، فعل، یا بخشی از یک ترکیب بکار برود. برای مثال:

    • «این ساز بسیار زیباست.» (اسم)
    • «او در حال ساز کردن یک قطعه موسیقی است.» (فعل)
  3. ترکیب‌های رایج: کلمه «ساز» می‌تواند در ترکیب با دیگر کلمات قرار گیرد و معانی جدیدی پیدا کند. به عنوان مثال:

    • «ساز و کار» به معنای روش یا روندی خاص.
    • «سازنده» به معنای کسی که چیزی را می‌سازد.
  4. هم‌خانواده‌ها: کلمه «ساز» دارای هم‌خانواده‌هایی است که ممکن است در متن‌ها با آن‌ها مواجه شوید. مانند «ساختن»، «سازگاری» و «سازشی».

  5. نکات نگارشی:
    • در نوشتار فارسی، کلمه «ساز» باید به‌طور صحیح و بدون اشتباه تایپی نوشته شود.
    • همچنین باید توجه داشت که «ساز» در ترکیب‌ها و عبارات باید با دیگر کلمات به درستی تلفظ و نوشته شود.

با رعایت این نکات، می‌توانید از کلمه «ساز» به‌درستی و به طور مؤثر در نوشتار و گفتارتان استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "ساز" در جمله آورده شده است:

  1. سازهای مختلفی در این کنسرت به کار رفته بودند.
  2. او تصمیم گرفت یک ساز جدید یاد بگیرد.
  3. این ساز صدای بسیار دلنشینی دارد.
  4. در فرهنگ ما، ساز به عنوان یک وسیله‌ی ارتباطی مهم شناخته می‌شود.
  5. او با دوستانش در پارک برای نواختن ساز دور هم جمع شدند.

اگر نیاز به مثال‌های بیشتری دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم!


واژگان مرتبط: ابزار، افزار، اسباب، الت، الت دست، تجهیزات، ساز و برگ، تجهیز، همسفر، بنه سفر، ماشین، لوازم، جهاز، تکنیک، قسمت مادی یا مکانیکی هنر، اغوش، وضع، مشرب، خواست، حالت، تمایل، هارمونی، توازن، همسازی، تطبیق، هم اهنگی، ساز دهنی، ارغنون دهنی، سفارش، نظم، دستور، ترتیب، راسته، موسیقی، موزیک، اهنگ، غنا، رامشگری

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری