جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

sor
head  |

سر

معنی: سر. [ س ِرر / س ِ ] (از ع ، اِ) رازپوشیده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نهان . (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). راز پوشیده ، خلاف جهر. (منتهی الارب ). آنچه انسان آن را در نفس خود پوشیده دارد، از کارها که عزم دارد بر آن ، و گویند: صدور الاحرار، قبور الاسرار. (از اقرب الموارد) :
کس فرستاد به سر اندر عیار مرا
که مکن یاد بشعر اندر بسیار مرا.
رودکی .
چون بنزدیک قوس رسید سر ضمیر خویش به اظهار آورد.(ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ).
در سر سلطان بمن گفت تا مرد قویدل شود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 374). طالب و صابر و بر سر دل خویش امین . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 389).
سرّ تو دیگر بد آشکار دگر
سرّ یکی بود و آشکار مرا.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 11).
گر جز که دین توست و رسول تو در دلم
ای کردگار خلق به سرّم تو عالمی .
ناصرخسرو.
سر دل هر بنده خدا میداند
خود را تو در این میانه انباز مکن .
خواجه عبداﷲ انصاری .
ممکن است ... به آنچه واقفست از سر من او را بیاگاهاند. (کلیله و دمنه ).
به سر عطسه ٔ آدم بسنة الحوا
بهیکلش که یداللَّه سرشت زآب و تراب .
خاقانی .
چو خاقانی نداند کاین چه سرّ است
جواب این سخن گفتن روا نیست .
خاقانی .
مرا بر سرّ گردون رهبری نیست
جز آن کاین نقش دانم سرسری نیست .
نظامی .
تو همی خواهی که دانی سرّ عشق
کس بدین سر نیست داناچون کنی .
عطار.
بانگ آمد روز صحرا سوی شهر
طرفه بانگی از ورای سر و جهر.
مولوی .
هر آن سرّی که داری با دوستان در میان منه . (گلستان سعدی ).
گر مرشد ما پیر مغان شد چه تفاوت
در هیچ سری نیست که سرّی ز خدا نیست ؟
حافظ.
|| نهان . آنچه پوشیده شود. (اقرب الموارد). نهانی . پنهان : رسول خوارزمشاه را در سر گفت که این چه اندیشه های بیهوده است که خداوند ترا می افتد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 684).
در سر و در علانیه کردم گناه و داشت
از سرواز علانیه ٔ من خبر خبیر.
سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 170).
چون آنجا رسید در سر به وی کس فرستاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
گفت نتوانم به این افسون که من
رو بتابم زَامر او سر و علن .
مولوی .
|| ما یوم حلیمة بسر؛ مثلی است که برای چیز آشکارا زنند، و حلیمة دختر حارث بن ابی شعر غسانی است . (از اقرب الموارد). || خط و شکن کف دست .(منتهی الارب ). خط در کف و پیشانی . (اقرب الموارد). || جوف هر چیزی . || خالص و گزین نسب و بهترین آن و خالص هر چیزی . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || میانه ٔ چیزی . (از آنندراج ) (از منتهی الارب ). || میانه ٔ وادی و بهترین جای در وی . ج ، اسرة. (اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || طریقه . (اقرب الموارد). || شب اول ماه یا آخر ماه یا میانه ٔ ماه . || اصل . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || زمین نیکو. || جماع . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (دهار). || نکاح . || افشای نکاح . || زنا. || نره ٔ مرد. || فرج زن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || در اصطلاح عرفا لطیفه ای است مودع در قالب مانند ارواح و محل مشاهده است ، چنانکه ارواح محل محبت است و قلوب محل معارف ، و سر الطف از روح است و روح اشرف از قلب و گاه اطلاق می شود بر آنچه مابین بنده و حق است و گفته اند «صدور الاحرارقبور الاسرار». در طرائق است که سر در لغت بمعنی کتمان است و جمع آن اسرار است و سریره هم بمعنی کتمان است و جمع آن سرائر است .
لاهیجی گوید سر را از آن جهت سر گویند که غیر از اصحاب و ارباب قلوب ادراک آن نمی توان کرد و گاهی مراد با قلب بکار برده اند. مولوی گوید :
یار با یار خودش بنشسته شد
صد هزاران لوح سر دانسته شد
لوح محفوظ است پیشانی ّ یار
راز کونینش نماند آشکار.
قیصری گوید روح انسان را به اعتبار آنکه ارباب قلوب و راسخین در علم انوار آن را درک میکنند سر گویند که دیگران درنیابند. در کتاب اللمع است که سر چیزی است که حق آن را پنهان کرده است و مردمان را بدان دسترسی نیست . در کشاف است که سر اطلاق بر دو امر میشود یکی ضد علانیت و دیگری قلب . امیر قاسمی گوید :
تا سر الهی ز ملاهی نشناسی
نسناس ندانی بحقیقت ز اناسی
اسرار خرابات هم از پیر مغان پرس
این قصه سماعیست مکن فکر قیاسی .
(از فرهنگ مصطلحات عرفاء سجادی ص 218).
سر را تقسیمات و درجاتی است :
1 - سرالحال ؛ آنچه شناخته شود از مراد خدای متعال در آن حال سرالحال گویند. شاه نعمت اﷲ گوید :
گر بدانی مراد حق در حال
سر حالت عیان شود در حال .
2 - سرالحقیقة؛ سر حقیقت عبارت است از افشا ناکردن از حقیقت حق در هر شی ٔ و آنچه فانی نمی شود از حقیقت در هر چیزی . شاه نعمت اﷲ گوید :
سر حق در هر یکی بیند ولی
میکند افشای سر حق ولی .
3 - سرالسر؛ چیزی است که مخصوص بخداوند است مثل علم بتفصیل حقایق در اجمال احدیت و جمع و اشتمال آن حقایق بر شکلی که هست «و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الاهو». (قرآن 59/6).
4 - سرالعلم ؛ حقیقتی است که جان عالم است زیرا علم عین حق است در حقیقت اگرچه غیر اوست به اعتبار. شاه نعمت اﷲ گوید:
در حقیقت علم عین حقست (؟)
معتبر از غیر میگوید حقست .
5 - سرالقدر؛ سر قدر عبارت است از آنچه حقی داند از هر عیبی در ازل و احوال آن عین و هرآینه آنچه اقتضای آن عیان بود ظاهر شود بر وی در زمان وجود آن عین در خارج و حکم
تابع علم بود. شاه نعمت اﷲ گوید:
چون قوابل جمال بنمودند
مستعدان سؤال فرمودند
طلب فعل نیک و بد کردند
هر یکی حکم خود بخود کردند
گر در آتش روند اگر در آب
خود طلب کرده اند آن دریاب .
6 - سر تجلیات ؛ شهود هر چیزی را در هر چیز سر تجلیات نامند. شاه نعمت اﷲ گوید:
ای یکی در هریکی پیدا نگر
یک نظر در چشم مست ما نگر.
لاهیجی گوید: و اشتمال هر تجلی مر جمیع تجلیات را در اصطلاح سرالتجلیات میگویند. در کشاف است که سرالتجلیات عبارت از شهود هر چیزی است وآن به انکشاف تجلی اول است برای دل که در نتیجه مشاهده کند احدیت جمعیه را در میان تمام اسماء از جهت اتصاف هر اسمی به جمیع اسماء از جهت اتحاد آنها بالذات با احدیت و امتیاز آنها به تعیناتی که ظاهر میشود در اکوان .
7 - سرسرالربوبیت ؛ عبارت از ظهوری است وجود اعیان و صور اعیان از جهت مظهریت رب قائمند بذات رب و رب ظاهر است به تعینات اعیان و اعیان معدوم اند بحال خود در ازل لاجرم سرالربوبیت سری باشد که اگرظاهر شود ربوبیت باطل نشود. (فرهنگ مصطلحات عرفاء سجادی صص 218 - 221).
... ادامه
524 | 0
مترادف: 1-اسم 2- شيب، ليز، لغزنده، لغزان 3- موزه 4- سرخ، سرخ رنگ
متضاد: پا، ته دامنه پايين 1- بزرگ، پيشوا، رئيس، سرور 2- برتر، والاتر 3- قصه، آهنگ، ميل، عزم، نيت 4- خيال، فكر، انديشه 5- سمت، سو، طرف 6- سرانه 7- بالا
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [عامیانه]
مختصات: (س رُ) [ ع . ] (اِ.)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: sar
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 260
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
head | end , tip , mystery , secret , top , pate , chief , noggin , point , beginning , glide , slide , piece , cover , sliding , edge , apex , plug , acme , extremity , noddle , corona , headpiece , inception , inchoation , incipience , lid , nob , origin , pash , vertex , flower , lead-off
ترکی
kafa
فرانسوی
tête
آلمانی
kopf
اسپانیایی
cabeza
ایتالیایی
testa
عربی
رئيس | رأس , قائد , زعيم , رأسية , قمة , رأس الإنسان , منبع , رغوة , أعلى الشئ , سنبلة , الرأس جزء من آلة , الجزء ألاعلى من السرير , صدر الشىء , المكتب الرئسي , مقام الزعامة , مقدم السفينة , وجه القطعة النقدية , ترأس , قاد , تزعم , تصدر , تقدم , توج برأسية , حصد , ركل كرة , واجه , رأسي , ذا رأسا
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "سر" در زبان فارسی دارای معانی و کاربردهای متنوعی است. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی استفاده از "سر" اشاره می‌شود:

1. معنی‌ها و کاربردها:

  • جزء بدن: "من سرم درد می‌کند."
  • محل یا نقطه: "سر شهر، پارکی بزرگ دارد."
  • رئیس یا مدیر: "او سر گروه است."
  • مقصد یا هدف: "سر سفر به شمال می‌رویم."

2. ترکیبات:

  • "سر" می‌تواند با سایر کلمات ترکیب شود و معانی جدیدی ایجاد کند:
    • سرزمین: به معنی کشور یا ناحیه.
    • سرپرست: به معنی کسی که مسئولیت گروه یا سازمانی را به عهده دارد.

3. نکات نگارشی:

  • فاصله‌گذاری: در نوشتار فارسی، کلمه "سر" به تنهایی نوشته می‌شود و به سایر کلمات مرتبط بدون فاصله می‌آید (مثلاً "سرکار" به معنای محترم بودن).
  • حروف بزرگ و کوچک: در ابتدای جملات یا بعد از نقطه، "سر" با حرف بزرگ شروع می‌شود، اما در وسط جمله با حرف کوچک نوشته می‌شود.

4. توجه به معانی هم‌نشین:

  • در جملاتی که "سر" به کار می‌رود، می‌توان به هم‌نشینی واژه‌ها توجه داشت تا از ایجاد ابهام جلوگیری کنیم. به عنوان مثال، "سر درد" و "در سر" معانی متفاوتی دارند.

5. قواعد صرفی:

  • "سر" به عنوان یک اسم می‌تواند در حالت‌های مختلف از قبیل مفرد و جمع به کار رود. برای مثال، "سرها" به معنی چند سر.

نتیجه‌گیری:

استفاده درست از کلمه "سر" نیازمند توجه به معانی مختلف و قواعد نگارشی مربوط به آن است. این نکات به فهم بهتر متن و جلوگیری از ابهام کمک می‌کند.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

در اینجا چند مثال برای کلمه "سر" در جملات مختلف آورده شده است:

  1. من دیشب خواب دیدم که سر یک کوه بلند هستم.
  2. پسرک با توپ، سر سگ را نشانه رفته بود.
  3. او همیشه می‌گوید که باید سر هر کار را بست.
  4. موهای سرم را کوتاه کردم و حالا خیلی راحت‌تر هستم.
  5. سرماخوردگی باعث شد که نتوانم به سر کار بروم.
  6. من به سر کلاس دیر رسیدم و معلم مرا سرزنش کرد.
  7. این کتاب در مورد تاریخ سرزمین‌های باستانی است.
  8. او با سر و صدای زیاد وارد مراسم شد.

اگر به مثال‌های دیگری نیاز دارید یا موضوع خاصی مد نظرتان است، لطفاً بفرمایید.


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری