سر کمند
licenseمعنی کلمه سر کمند
معنی واژه سر کمند
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | head | ||
عربی | رئيس، رأس، قائد، زعيم، رأسية، قمة، رأس الإنسان، منبع، رغوة، أعلى الشئ، سنبلة، الرأس جزء من آلة، الجزء ألاعلى من السرير، صدر الشىء، المكتب الرئسي، مقام الزعامة، مقدم السفينة، وجه القطعة النقدية، ترأس، قاد، تزعم، تصدر، تقدم، توج برأسية، حصد، ركل كرة، واجه، رأسي، ذا رأسا | ||
واژه | سر کمند | ||
معادل ابجد | 374 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
منبع | لغتنامه دهخدا | ||
نمایش تصویر | معنی سر کمند | ||
پخش صوت |
سر کمند. [ س َ رِ ک َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جای پناه . جای و سبب نجات . (غیاث ). || ریسمانی است که بر در اصطبل ملوک و امرای ولایت بندند و هر دزد و خونی که بدان پناه آرد عمله ٔ اصطبل محافظت او کنند و نگذارند که کسی مزاحم او شود، گویند به سر کمند پناه آورده است ، تا جان داریم دست از محافظت او برنداریم . (آنندراج ) :
دارند جا بزلف تو دلهای مستمند
باشد ستم رسیده پناهش سر کمند.
شفیع اثر (از آنندراج ).
آرامگاه دلها آویزه ٔ بلند است
این خون گرفتگان را آنجا سر کمند است .
اسماعیل ایما (از آنندراج ).
head
رئيس، رأس، قائد، زعيم، رأسية، قمة، رأس الإنسان، منبع، رغوة، أعلى الشئ، سنبلة، الرأس جزء من آلة، الجزء ألاعلى من السرير، صدر الشىء، المكتب الرئسي، مقام الزعامة، مقدم السفينة، وجه القطعة النقدية، ترأس، قاد، تزعم، تصدر، تقدم، توج برأسية، حصد، ركل كرة، واجه، رأسي، ذا رأسا