جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

sarke(a)š
rebellious  |

سرکش

معنی: سرکش . [ س َ ک َ /ک ِ ] (نف مرکب ) نافرمان و مغرور. (برهان ). نافرمان .(آنندراج ). نافرمان و گردنکش . (رشیدی ) :
زمین سربسر گفتی از آتش است
هوا دام آهرمن سرکش است .
فردوسی .
چو در دستم بود دریای سرکش
چرا پرهیزم از سوزنده آتش .
(ویس و رامین ).
مهر بر او مفکن و بفکنش دور
زانکه بد و سرکش و مهرافکن است .
ناصرخسرو.
بگردن فتد سرکش تندخوی
بلندیت باید بلندی مجوی .
سعدی .
دو صاحبدل نگه دارند مویی
هم ایدون سرکش و آزرم جویی .
سعدی .
سرکش مشو که چون شمع ازغیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا.
حافظ.
ای بخت سرکش تنگش ببر کش
گه جام زر کش گه لعل دلخواه .
حافظ.
مرد سرکش ز هنرها عاری است
پشت خم خاصیت پرباری است .
جامی .
|| مردم صاحب قوت و قدرت . (برهان ). خداوند قوت و قدرت . (رشیدی ). نیرومند. توانا. قوی :
که من سرکشی ام ز ایران سپاه
چو شب تیره شد دور ماندم ز راه .
فردوسی .
چنین داد پاسخ که آمد نشان
ز گفتار آن نامور سرکشان .
فردوسی .
بدو گفت گیو ای سر سرکشان
ز فر بزرگی چه داری نشان .
فردوسی .
جانورکش مرکبانی سرکش و ناجانور
آب هر یک را رکاب و باد هر یک را عنان .
فرخی .
سرکشان مردی هزار پیاده سه هزار. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 282).
پسربوحلیم شیبانی
سرکش و صفدر و یل و سردار.
مسعودسعد.
آن از همه گردنان سر نامه
و آن از همه سرکشان سر دفتر.
مسعودسعد.
سپهبد هیونان سرکش هزار
به صندوقها کرد از آن نقره بار.
مسعودسعد.
سرکشان از عشق تو در خاک چون دامن کشند
من کیم در کوی عشقت کاین رقم بر من کشید.
خاقانی .
پس آنگه تند شد چون کوه آتش
به خسرو گفت کی سالار سرکش .
نظامی .
حافظ دراین کمند سر سرکشان بسی است
سودای کج مپز که نباشد مجال تو.
حافظ.
|| کنایه از مردم دیرآشنا. || ستور سرکش و سرشخ . (برهان ) :
مرا در زیر ران اندرکمیتی
کشنده نی و سرکش نی و توسن .
منوچهری .
سپهبد برانگیخت سرکش سمند
نیاوردشان گردی اندرکمند.
اسدی .
هیچ ستوری سرکش به لگام سخت اولی تر از نفس نیست . (از کیمیای سعادت ).
هرکه سر در خلاب شهوت راند
در سر افتادش اسب سرکش عمر.
خاقانی .
|| افراخته . بلند. رفیع. افراشته :
شمس دین آنکه ذره ٔ تو سزد
شمس رخشان گنبد سرکش .
سوزنی .
- آتش سرکش ؛ آتش افروزنده :
من از تخمه ٔ نامور آرشم
چو جنگ آورم آتش سرکشم .
فردوسی .
چو آتش در دلم سرکش چه باشی
بوقت خوشدلی ناخوش چه باشی .
نظامی .
|| (اِ مرکب ) خطی اریب که از راست سرازیر به چپ کشند بر سر لام تا کاف تلفظ شود. (یادداشت مؤلف ).
... ادامه
1303 | 0
مترادف: بدرام، بدرفتار، تخس، چموش، طاغي، عاصي، عصيانگر، طغيانگر، فرمان ناپذير، گردنكش، لجام گسيخته، مارد، متجاسر، متمرد، ناجم، نافرمان، وحشي، ياغي
متضاد: رام
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت فاعلی)
مختصات: (سَ . کَ یا کِ) (ص فا.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: sarkeS
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 580
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
rebellious | disobedient , indomitable , rebel , recalcitrant , turbulent , arrogant , irrepressible , unyielding , stubborn , restive , refractory , naughty , rowdy , insubordinate , contumacious , malignant , randy , wanton , froward , indocile , inelastic , malcontent , hard-mouthed , rogue
ترکی
asi
فرانسوی
rebelle
آلمانی
rebellisch
اسپانیایی
rebelde
ایتالیایی
ribelle
عربی
متمرد | ثوري , ثائر , حرون , شموس , مستعص , عاص , انفصام شخصيه
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "سرکش" به معنی فردی است که تمرد و نافرمانی می‌کند، و همچنین به معنای بی‌تاب و سرکش در رفتار و کردار است. در زبان فارسی، این کلمه تابع قواعد و نکات نگارشی خاصی است که به چند مورد آن اشاره می‌شود:

۱. نوع کلمه

  • "سرکش" یک صفت است و می‌تواند به عنوان صفت ویژه یا صفت وصفی استفاده شود.

۲. قرارگیری در جمله

  • می‌توان از "سرکش" به عنوان وصفی برای توصیف افراد یا رفتارها استفاده کرد. به عنوان مثال:
    • "او فردی سرکش است."
    • "زندگی سرکش او هیچ زمانی آرام نبود."

۳. جمع و مفرد

  • "سرکش" می‌تواند به صورت مفرد و جمع استفاده شود. برای جمع‌ساختن آن، معمولاً به صورت "سرکش‌ها" نوشته می‌شود.

۴. هم‌نشینی

  • این کلمه معمولاً با آوردن صفات دیگری پیش یا پس از آن، می‌تواند معانی متفاوتی پیدا کند. به مثالی توجه کنید:
    • "سرکش و بی‌پروا"
    • "سرکش و سرسخت"

۵. نقطه‌گذاری

  • در جملات مربوط به "سرکش"، بسته به ساختار جمله و نوع بیان، باید از نقطه‌گذاری مناسب استفاده کرد. به عنوان مثال:
    • "او سرکش بود؛ اما در نهایت به راه درست هدایت شد."

۶. استفاده در متون ادبی

  • "سرکش" می‌تواند در متون ادبی به‌خصوص در شعرها و نثرهای زیبای ادبی به منظور ایجاد تصویر و حسی خاص، مورد استفاده قرار گیرد.

با رعایت این نکات، می‌توان از کلمه "سرکش" به بهترین نحو در نگارش‌های مختلف بهره برد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "سرکش" در جمله آورده شده است:

  1. فرزندم در دوران نوجوانی بسیار سرکش شده بود و هیچ‌کس قادر نبود او را کنترل کند.
  2. سگ سرکش او هر بار که در پارک می‌رفتند، از دستش فرار می‌کرد.
  3. در داستان، شخصیت اصلی یک قهرمان سرکش است که علیه ظلم می‌جنگد.
  4. مدیر شرکت برای مدیریت کارمندان سرکش مجبور به تغییر استراتژی‌های خود شد.
  5. گوسفند سرکش به دشت‌های اطراف فرار کرد و دامداران را به زحمت انداخت.

اگر به مثال‌های بیشتری نیاز دارید، لطفاً بفرمایید!


واژگان مرتبط: عاصی، نامطیع، شیطان، سرپیچ، خیره، تسخیر ناپذیر، رام نشدنی، سخت، غیر قابل فتح، تسلط ناپذیر، سر سخت، مصر، یاغی، اشفته، گردن کش، متکبر، مغرور، گستاخ، پرنخوت، گردنفراز، غیر قابل جلوگیری، منع ناپذیر، جلوگیری نکردنی، خوابانده نشدنی، مطیع نشدنی، سمج، لجوج، کله شق، خیره سر، رام نشو، بی قرار، مقاوم، بدذات، شریر، نا فرمان، خشن، معاند، بدخیم، بدخواه، بدطینت، زیان اور، صدمه رسان، شهوانی، بی تربیت، افسار گیسخته، زبان دراز، جسور، سر بهوا، عیاش، خود رای، خود سر، تعلیم ناپذیر، غیر قابل انعطاف، بدون قوه ارتجاعی، بدون کشش، ناجهنده، شق، ناراضی، اماده شورش، بدلگام، خودسر، بد دهن

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری