جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

sare
pure  |

سره

معنی: سره . [ س َ رَ / رِ ] (ص ، اِ) زر رایج تمام عیار باشد و نقیض قلب است که ناسره گویند. (برهان ) (جهانگیری ). سیم و زر قلب راناسره خوانند و پاک را سره . (آنندراج ) :
زرگرفرونشاند کرف سیه به سیم
من باز برفشاندم سیم سره به کرف .
کسائی .
جایی که خطر ندارد آنجا
نه سیم سره نه زر کانی .
ناصرخسرو.
نقد سره ست عمر و جهان قلب بد مده
نقد سره به قلب که ناید ترا سره .
ناصرخسرو.
نقدی سره از آن صره برداشتند. (کلیله و دمنه ).
دین سره نقدی است به شیطان مده
یاره ٔ فغفور به سگبان مده .
نظامی .
پیش ظاهربین چه قلب و چه سره
او چه داند چیست اندر قوصره .
مولوی .
|| بقول اصمعی «سَرَق » نوعی از حریر، معرب «سره » پارسی است . (ابن درید) (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). شقه ٔ حریر سفید علم . (برهان ). شقه ٔ حریر سپید. (آنندراج ) (رشیدی ). || به معنی اصل هم آمده چنانکه فرع را پایه خوانند. (برهان ). اصل . (جهانگیری ). || آب عمیقی که از سر مردم بگذرد. (برهان ) (جهانگیری ). || نیک و بی عیب . (برهان ) (آنندراج ). خوب و نیکو. نیکو و پسندیده . (صحاح الفرس ) :
ره نمودن بسوی دولت کاری سره است
من نمودم ره و کردم همه را زین آگاه .
فرخی .
اینجا فرود باید آمد که امروز کاری سره رفت .(تاریخ بیهقی ). امیر گفت این سره میماند. (تاریخ بیهقی ). سره کردی که مرا از آن یاد آوردی . (چهارمقاله ). روا باید داشتن که این دغل نیست سره است ، اما خدای تعالی به صورت دغل بدو مینماید. (کتاب النقض ص 428).اگر اصول مذهب شافعی سره است التجاء به بوالحسن اشعری کردن خطا باشد. (کتاب النقض ص 491).
چون از سره بدل نتوانست فرق کرد
انگاشت زآن ِ اوست به یک وزن و یک عیار.
سوزنی .
بی خبر باشد از صلح و بی آگاه از جنگ
هیچ صلحی به جهان بی وی و جنگی سره نیست .
سوزنی .
تو گازری سره دانی به جامه شستن لیک
چو دل بدست افتد سیه کنی و تباه .
سوزنی (دیوان ص 379).
من کرده خویشتن سره از فضل وآنگهی
در کنج خانه مانده چو بر خایه ماکیان .
وطواط.
گفت بیچاره فردوسی بیست وپنج سال رنج برد تا این کتاب تمام کرد هیچ ثمره نداد. محمود گفت : سره گفتی ، من از آن پشیمان شدم . (تاریخ طبرستان ).
بپرسید از او حال میش و بره
نیوشیده دادش جوابی سره .
نظامی .
مادرم گفت کو زنی سره بود
پیرزن گرگ باشد او بره بود.
نظامی .
گورخانه ٔ قبه ها و کنگره
نبود از اصحاب معنی آن سره .
مولوی .
|| گزیده و نفیس . (برهان ) (آنندراج ). چیز اعلا را گویند، چنانکه زبون و ادنی را پایه خوانند. (جهانگیری ) :
کنون خوردنیهات نان و بره
همان پوششت جامه های سره .
فردوسی .
نباید که آرند خوان بی بره
بره نیز پرورده باید سره .
فردوسی .
خرد اندر ره دنیا سره یار است و سلاح
خرد اندر ره دین نیک سلاح است و عصاست .
ناصرخسرو.
من همانا که نیستم سره مرد
چون نیم مرد رود و مجلس و کاس .
ناصرخسرو.
و مکران تا کابل و طخارستان و طبرستان و این سره زمین است . (مجمل التواریخ ).
بخور ای نیک سیرت سره مرد
کآن نگون بخت گرد کرد ونخورد.
سعدی .
|| خالص و پاک . (برهان )(آنندراج ).
- سره بودن ؛ مفید بودن : و سیب شکوک خشک بوده و معده را سره باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و هم چنین منزلت «اخواننا» هم سره بودی اگر «بغوا علینا» از دنبال نبودی . (کتاب النقض ص 482).
- سره دانستن ؛ خوب دانستن . کامل دانستن : ... و هر عاقل و عالم که این تصنیف بخواند سره بداند و الحمد ﷲ کما هو اهله . (کتاب النقض ص 417). اگرچه رافضی بوده است و اکنون سنی شده است انصاف این است که مذهب جهودان و ملحدان هم سره میداند. (کتاب النقض ص 443).و این حجتی بلیغ است هر کس که نیک بخواند سره بداند. (کتاب النقض ص 464).
- سره فهم کردن ؛ : این طریقه سره فهم کند... (کتاب النقض ص 480). اولاً مذهب شیعه و همه ٔ اهل عدل در این مسئله سره فهم باید کردن تا شبهت این کلمات برخیزد. (کتاب النقض ص 534).
- سره کردن ؛ تجوید. (دهار) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).
- || خوب کردن . نیکو کردن :
راست کن لفظ و استوار بگو
سره کن راه و پس دلیر بتاز.
مسعودسعد.
نماز دیگر بدر سراپرده ٔ سلطان شدم ... گفت سره کردی و به وقت آمدی . (چهارمقاله ). سره کردی که مرا از آن یاد آوردی . (چهار مقاله ). رجوع به سره کردن شود.
- ناسره ؛ ناخالص . نادرست :
گیرم کز زرق رسیدی به رزق
نایدت از ناسره افعال عار.
ناصرخسرو.
کآنهمه ناموس و نام چون درم ناسره
روی طلاکرده داشت هیچ نبودش عیار.
سعدی .
... ادامه
957 | 0
مترادف: بي آلايش، بي آميغ، بي غش، پاك، خالص، ناب، نياميخته، درست، صحيح ، خوب، نيك ، كامل، بي نقص
متضاد: ناسره نادرست بد ناقص
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [مرکب از سر + «ه» نسبت]
مختصات: (سُ رَّ) [ ع . سرة ] (اِ.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: sare
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 265
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
pure | select , ravine , sere
ترکی
kafa
فرانسوی
la tête
آلمانی
der kopf
اسپانیایی
la cabeza
ایتالیایی
la testa
عربی
نقي | محض , صاف , خالص , طاهر , صرف , ناصع , سليم , صرف محض , نمير , رائق , عذري , طاهر الذيل , عفيف , تام , مطبق , عريق , صحيح , برئ
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "سره" در زبان فارسی به چند معنا و کاربرد مختلف می‌تواند بکار رود. در ادامه به بررسی قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه می‌پردازیم:

  1. معنا و کاربردها:

    • "سره" به معنای «صادق» یا «راست» است.
    • همچنین به عنوان یک صفت برای توصیف چیزهایی که بی‌غش و بی‌پرده هستند، مورد استفاده قرار می‌گیرد.
    • در شعر و ادب فارسی، "سره" به به معنای «فوق» یا «بلند» نیز ممکن است به کار رود.
  2. قواعد نگارشی:

    • کلمه "سره" به عنوان اسم و صفت باید به درستی در جملات استفاده شود. برای مثال: "این متن سره و بدون خدشه است."
    • توجه به همنشینی "سره" با دیگر واژه‌ها اهمیت دارد تا معنای جمله به درستی منتقل شود.
    • در متون ادبی و شعری، در نظر داشتن وزن و قافیه در کاربرد این کلمه بسیار مهم است.
  3. نکات صرفی و نحوی:

    • "سره" می‌تواند به صورت‌های مختلفی صرف شود، مانند "سرا" (به عنوان اسم) یا "سری" (به عنوان صفت).
    • در جملات دعاوی یا ارزیابی، می‌توان از "سره" در مقایسه یا توصیف استفاده کرد.
  4. استفاده در سبک‌های مختلف نوشتاری:
    • در نگارش رسمی، باید دقت کنید که از کلمه "سره" در جایگاه مناسب و با دقت معانی استفاده شود.
    • در متن‌های ادبی، می‌توان از "سره" برای خلق تصاویر و مفاهیم بیشتر بهره برد.

در کل، "سره" کلمه‌ای است که با معانی و کاربردهای مختلف، در زبان فارسی جا دارد و باید در شرایط مناسب و با دقت استفاده شود.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "سره" در جملات مختلف آورده شده است:

  1. سرِ درخت میوه‌های خوشمزه‌ای دارد.
  2. او در سره‌ی جلسه، نکات مهمی را مطرح کرد.
  3. سرهی کوه، چشم‌انداز زیبایی از دره باز می‌شود.
  4. در سرهی قلمرو پادشاه، قوانین جدیدی وضع شد.
  5. سرهی این موضوع باید بیشتر تحقیق کنیم.

اگر نیاز به مثال‌های بیشتری دارید یا سوال دیگری دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم!


واژگان مرتبط: خالص، پاک، محض، ناب، تمیز، برگزیده، ممتاز منتخب، خاص، دره تنگ و عمیق، مسیل، ابکند

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری