جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: سعتری . [ س َ ت َ ] (ص ) سعترباز است که زن چرمینه باز باشد. (برهان ). سحاقه . (مهذب الاسماء) (دهار). زنی که با آلت چرمین با زن دیگر جماع کند. (غیاث ). رجوع به سعترباز شود. «معلوم نشد که سعتر در این لغت به چه معنی است ، چه سعتر به معنی تره ای که درویشان با نان خورند، اینجا مناسب نیست ...»(رشیدی ). سمعانی گوید: «السعتری ، هذه النسبة الی بیعالسعتر و هو شی ٔ من البقول یجف و یدق و یذر علی الاطعمة و یؤکل ...». (انساب ورق a298). در فرهنگ نظام آمده : «شاید مأخذ لفظ سعتری این است که در عربی سعتری به معنی مرد شاطر (خبیث ) موجود است . و زن طبقه زن تشبیه بمرد سعتری شده . در قاموس گوید: «السعتری الشاطر و الکریم الشجاع » و در معنی شاطر گوید: «والشاطر من اعیا اهله خبثاً». علامه دهخدا «سعتر» را از ریشه یونانی «ساتوروس » = فرانسوی «ساتیر» دانند. در اساطیریونانی و رومی ساتیرها مظهر غرایز خشن ، بی قیدی کاهل ، شهوی و شرور بودند و اوقات خود را بتعقیب پریان ، رقص ، نای زنی و باده گساری سپری میکردند. رجوع کنید به یادنامه پورداود ج 1 ص 228. (قول آقای نفیسی ). صعتر (ج ، صعاتر) در عربی به معنی قوی و شجاع آمده . (دزی ج 1 ص 832:2) (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : خوشا جام میا خوشا صبوحا خوشا کاین سعتری جهره غلام است . منوچهری . مروزی در راه دین با دنگ رعنایی ساز سعتری از ننگ هر نامرد گردد سعتری . سنایی . چون نهد در زن خدا خوی نری طالب زن گردد او چون سعتری . (مثنوی ). نفس را بند از گلو کن کز زنان سعتری فارغ است آنکس که قوت او ز نان سعتر است . جامی . || نیکوان و خوبان . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : آراسته سرای تو همچون بهارچین از رومیان چابک و ترکان سعتری . فرخی . هرچند بدین سعتریان درنگرم من حقا که بچشمم ز همه خوبتر آیی . منوچهری . که هست این عروسی به مهر خدای پریچهره ٔ سعتری منظری . منوچهری . کجا جویم نگار سعتری را کجا جویم بهار دلبری را. (ویس و رامین ). درود از من نگار سعتری را درود از من سوار لشکری را. (ویس و رامین ). همی رفت پیش جم آن سعتری چمان بر چمن همچو کبک دری . اسدی . فخر چه داری بغزلهای نغز در صفت روی بت سعتری . ناصرخسرو. ور همه سنگ کعبه را بوسه زنند حاجیان ما همه بوسه گه کنیم آن سر زلف سعتری . خاقانی (دیوان چ سجادی ص 428). تخت تو تاج آسمان تاج تو فر ایزدی حکم تو طوق گردنان ، طوق تو زلف سعتری . خاقانی (دیوان چ سجادی ص 425). 1-اسم
2- بي باك، دلاور، شاطر، شوخ
3- سعترباز، زن هم جنس باز stir ضجة، إثارة، حركة، اهتياج، سجن، نشاط، رعشة، حرك، تحرك، مزج بالتحريك، حث، أثار الشفقة، حرك الشعور، هز، حرض، أضرم
... ادامه
510|0
مترادف:1-اسم
2- بي باك، دلاور، شاطر، شوخ
3- سعترباز، زن هم جنس باز
کلمه "سعتری" به عنوان یک صفت، به معنای "بزرگتر" یا "وسیعتر" میباشد و میتواند به صورت مقایسهای از لفظ "سعت" که به معنای "گستردگی" یا "وسعت" است، استفاده شود. برای استفاده درست از این کلمه و قواعد مربوط به آن، به نکات زیر توجه کنید:
تطابق در جنس و عدد: صفتها در زبان فارسی باید از نظر جنس و عدد با اسمهای خود مطابقت داشته باشند. به عنوان مثال:
سعتری (ویژگی مردانه و مفرد)
سعتریها (ویژگی مردانه و جمع)
سعتری (ویژگی زنانه و مفرد) - برای موازیسازی قرار گرفتن در جمله
نحوه به کارگیری: این کلمه معمولاً در جملات مقایسهای به کار میرود. به عنوان مثال:
"این باغ سعتری از آن باغ است."
"او قصد دارد که خانهاش را سعتری بسازد."
نوشتار صحیح: در نوشتار فارسی، باید دقت کنید که کلمات به درستی و با املای صحیح نوشته شوند؛ برای مثال "سعتری" بهصورت صحیح نوشته شود و از اشتباهات املایی پرهیز شود.
استفاده از قیدها: میتوان از قیدهای مقایسهای نیز در کنار این صفت استفاده کرد تا معانی دقیقتری ارائه دهند. به عنوان مثال:
"این کتاب سعتری و غنیتر از کتابهای دیگر است."
با رعایت این نکات میتوانید به درستی از کلمه "سعتری" در جملات خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
در مسابقه دو، او با سعتری بالا توانست رکورد جدیدی را ثبت کند.
بچهها با سعتری در حیات مدرسه مشغول بازی بودند و از شادابی روز بهره میبردند.
سعتری در اجرای برنامههای هنری به گروه کمک کرد تا نمایش را با موفقیت به پایان برسانند.