جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: سگالیدن . [ س ِ دَ ] (مص ) (از: سگال + یدن ، پسوند مصدری ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). به معنی سگالش که دشمنی و خصومت کردن . (برهان ) : این مسخره با زن بسگالید و برفتند تا جایگه قاضی با بانگ علا لا. نجیبی . || اندیشه نمودن . (برهان ). اندیشه کردن . (غیاث ). اندیشیدن . (آنندراج ) : اشموئیل بمرد طالوت آهنگ کشتن داود کردو بسگالید که نیمشب برود و داود را بکشد. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ). نشست و سگالید از هر دری ببخشید هرکار بر هر سری . دقیقی . بشاهراه نیاز اندرون سفرمسگال که مرد کوفته گردد بدان ره اندر سخت . کسایی . چو آمد به لشکرگه خویش باز شبیخون سگالید گردنفراز. فردوسی . همه بد سگالید و با کس نساخت بکژی و نامردمی سر فراخت . فردوسی . کسی کو بود شهریار زمین نه بازی است با او سگالید کین . فردوسی . همه سگالد کز نام تو بلند کند جمال و زینت دنیا و رتبت منبر. فرخی . درسگالیدن آن باشی دایم که کنی کار ویران شده ٔ خلق جهان آبادان . فرخی . چرا از یار بدعشرت سگالی زمدح شاه نیک اختر سگالا. عنصری . بد نسگالد بخلق ، به نبود هرگزش آنکه بدی کرد هست عاقبتش برندم . منوچهری . دانی که جهان بر تو همی درد سگالد او درد سگالید و تو درمان نسگالی که زشت از خوب و نیک از بد بدانی بدل کاری سگالی کش تو دانی . (ویس و رامین ). مرا گویند بیهوده چه نالی چرا چندین ز بدمهری سگالی . (ویس و رامین ). و بدانند که پدر چه میسگالید و خدای عزوجل چه خواسته است . (تاریخ بیهقی ). به امید هزار دوست یک دشمن مکن زیرا که آن هزار دوست از نگاه داشتن تو غافل شوند و آن دشمن از بد سگالیدن تو غافل نشود. (قابوسنامه ). مر ترا نیکی سگالد یار تو چون مر او را تو شوی نیکوسگال . ناصرخسرو. آنچه شیر برای تو میسگالد از این معانی که برشمردی ... نیست . (کلیله و دمنه ). قومی که چو روبه بتو بر حیله سگالند پیراسته بادند چو سنجاب و چو قاقم . سوزنی . گردون نسگالد بجز از نیک تو زیرا اندر دل تو نیست بجز نیک سگالی . سوزنی . وگر قیصر سگالد راز زردشت کنم زنده رسوم زند و استا. خاقانی . بر فرزند من چنین عذری سگالیدی و چنین جریمه ارتکاب نمودی . (سندبادنامه ). با خود غزلی همی سگالید گه نوحه نمود و گاه نالید. نظامی . || رای زدن . مشورت کردن : پس این دوتن بیچاره شدند و هیچ چیز نمانده بود ایشان را بسگالیدند و به خانه ٔ عم آمدند و او را از خانه بیرون خواندند و به حیله بکشتند برآنکه میراث او بردارند. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ). همه کار با مرد دانا سگال برنج تن از پادشاهی منال . فردوسی . سگالیده ام دوش باپنج یار که از تارک او برآرم دمار. فردوسی . گر نهمتی سگالی و اندیشه ای کنی گیتی همان سگالد گردون همان کند. مسعودسعد. پیش از این با مهتران شهرها سگالیده بود که هرکس بجای خویش حبشیان را بکشد. (مجمل التواریخ ). || دعوی کردن : تویی رانده چو از ده روستایی که آن ده را سگالد کدخدایی . (ویس و رامین ). || قصد کردن . (غیاث ). || سخن بد گفتن . (برهان ). 1- انديشه كردن، انديشيدن، فكر كردن
2- دشمني كردن الانفصال
کلمه "سگالیدن" در زبان فارسی به معنای "از جایی برخواسته و به جایی دیگر رفتن" استفاده میشود و معمولاً در متون ادبی و شاعری نیز کاربرد دارد. در زیر به برخی از نکات دستوری و نگارشی مربوط به این واژه اشاره میکنیم:
نوع کلمه: "سگالیدن" یک فعل است و به شکلهای مختلفی صرف میشود.
فعلهای مرتبط: این کلمه میتواند با فعلهای دیگر ترکیب شود تا مفاهیم مختلفی را انتقال دهد. مانند: "سگالیدن از جایی".
چگونگی به کارگیری: هنگام استفاده از این کلمه در جمله، توجه داشته باشید که فعل با فاعل و مفعول مناسبی همراه باشد. به عنوان مثال: "او سگالید به سمت کوه."
فعلهای مترادف: برای تنوع در نوشتار میتوان از فعلهای مترادف مانند "حرکت کردن"، "رفت و آمد کردن" و غیره نیز استفاده کرد.
نکات نگارشی: به هنگام استفاده از "سگالیدن" در متنهای رسمی و غیررسمی، به لحن نوشتار و مخاطب توجه داشته باشید تا از مناسبت واژه استفاده کنید.
استفاده در شعر و ادب: "سگالیدن" معمولاً در شعر و ادبیات به شکل نمادین به کار میرود و میتواند معانی عمیقتری داشته باشد.
به طور کلی، استفاده صحیح از "سگالیدن" نیازمند توجه به بافت و مفهوم جمله است تا بهترین معنی را القا کند.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
وقتی که به کوهستان رسیدیم، سگها شروع به سگالیدن کردند و به سمت ما آمدند.
در باغچه، گربهها به دور هم جمع شده بودند و مشغول سگالیدن یکدیگر بودند.
او همیشه از کارهای کودکانش راضی بود، اما بعضی وقتها نمیتوانست جلوی خندهاش را زمانی که آنها شروع به سگالیدن یکدیگر میکردند، بگیرد.