جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: سلام . [ س َ ] (ع اِ) کلمه ٔ دعایی مأخوذ از تازی ، به معنی بهی که در درود بر کسی گویندیعنی سلامت و بی گزند باشید و نیز تهنیت و زندش و تحیت و درود و خیر و عافیت و تعظیم و تکریم و با فعل دادن ، کردن ، و زدن و گفتن آید. (از ناظم الاطباء). درودگفتن . تهنیت گفتن . (فرهنگ فارسی معین ) : نرمک او را یکی سلام زدم کرد زی من نگه بچشم آغیل . حکاک . مگر با درود و پیام و سلام دو کشور شود زین سخن شادکام . فردوسی . سلام بر تو باد و رحمت و برکتهای ایزدی . (تاریخ بیهقی ). از سجودش بتشهد برد آنگه بسلام زو سلامی و درودی ز تو بر جمع کرام . منوچهری . از تو ما را نه کنار و نه پیام و نه سلام مکن ای دوست که کیفر بری و درمانی . منوچهری . ور سلامت را نمیداد او علیک پیشت آید بی تکلف بسلام . ناصرخسرو (دیوان ص 299). جواب داد سلام مرا به گوشه ٔریش چگونه ریشی مانند یک دو دسته حشیش . انوری . بسلامیت دردسر ندهیم زآنکه ترسنده از ملال توایم . خاقانی . چون سخن از خود بدر آمدتمام تا سخنش یافت قبول سلام . نظامی . یک سلامی نشنوی ای مرد دین که نگیرد آخرت آن آستین . مولوی . گر بلندت کسی دهد دشنام به که ساکن دهد جواب سلام . سعدی . - بسلام آمدن ؛ به تهنیت و درود آمدن : روز آدینه قاید بسلام خوارزمشاه آمد و مست بود ناسزاها گفت و تهدیدها کرد. (تاریخ بیهقی ). بنده وارت بسلام آیم و خدمت بکنم ور قبولم نکنی میرسدت کبر و منی . سعدی . زهی سعادت من کم تو آمدی بسلام خوش آمدی و علیک السلام والاکرام . سعدی . - بسلام کسی رفتن ؛ به حضور او رفتن برای اظهار ادب . شرفیاب حضور کسی شدن : و بسلام کسی نرفتی و کس را نزدیک خود نگذاشتی . (تاریخ سیستان ). طاهر فرمان داد تا همه ٔ سرهنگان بسلام لیث رفتند. (تاریخ بیهقی ). - دو سلام گفتن بر... ؛ ترک گفتن : گر کنی در جهان به شب گیری دو سلام و چهار تکبیری . سنایی . - امثال : با مردم زمانه سلامی و والسلام . سلام از کوچک است . سلام از ماست . سلام بزرگ و کوچک ندارد. سلام روستایی بی طمع نیست . سلام سلامتی است . رجوع به امثال و حکم دهخدا شود. سلام سنت است و جواب آن واجب . (از جامع التمثیل ). || احترام نظامی که هر فرد سپاهی نسبت بمافوق خود انجام دهد و آن معمولاً عبارت است از خبردار بودن و بالا بردن دست راست و قرار دادن نوک پنجه دست مزبور نزدیک شقیقه . (فرهنگ فارسی معین ). || در شرع ، ذکری است که نمازگزار درآخرین رکعت نماز گوید و جز بدان تمام نشود و آن را دو صیغه است السلام علینا و علی عباداﷲ الصالحین . السلام علیکم و رحمة اﷲ و برکاته . نمازگزار هریک از این دو سلام را بدهد دیگری مستحب شود. (فرهنگ فارسی معین ). || نام درختی تلخ که سلام نیز گویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || صدهزاری که به هندی لکه گویند و در سراج اللغات از کتاب دبستان نقل کرده است که مراتب اعداد نزد فارسیان بدینگونه است یک ، ده ، صد، هزار، سلام یعنی صدهزار. و صد سلام را شمار گویند و صدشمار را اشمار و صداشمار را اراده و صد اراده را رالی ارار گویند. (غیاث ). || (اِمص ) سلامت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بی گزندگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بی عیبی . (آنندراج ). پاکی از عیبها. (منتهی الارب ). بی عیب . (زمخشری ). بی عیب بودن . || تحیت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || (مص ) گردن نهادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || در اصطلاح فلسفی برهنه شدن نفس از محنت دو جهان است . (کشاف اصطلاحات الفنون ). تجردالنفس عن المحنة فی الدارین . (تعریفات جرجانی ). - ابوسلام ؛ مردم گیاه . (ناظم الاطباء). - دارالسلام ؛ بهشت . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). - سلام پله ؛ کنایه از میل کردن کفه ترازو از طرفی که جنس در او باشد. (آنندراج ). رجوع به همین کلمه شود. - مدینة السلام ؛ بغداد. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). در لغت نامه ٔ مقامات حریری میگوید که بغداد را از آن روی مدینة السلام گویند که سلام دریایی است دربغداد. - نهرالسلام ؛ دجله . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). - وادی السلام ؛ پشت کوفه . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). - || گورستان ، قبرستان در نجف اشرف . - والسلام ؛ تمام شد و بآخر رسید. (ناظم الاطباء) : بی طمع نشنیده ام از خاص و عام من سلامی ای برادر والسلام . مولوی . چه وصفت کند سعدی ناتمام علیک الصلوة ای نبی والسلام . سعدی (بوستان ). || (اِخ ) نامی از نامهای باریتعالی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). 1- تحيت، تهنيت، درود، درودگويي
2- تندرستي، سلامت
3- تعظيم، كرنش
4- احترام (نظامي)
5- مراسم اعياد
6- ذكر greeting, salute, salutation, salaam, hail, regard, ave, hullo, All hail!, Aloha!, hello تحية، ترحيب، أمنيات، سلام تحية merhaba bonjour hallo hola ciao خوشامد، تبریکات، خوش آمد، احترام، احترام نظامی، سلام نظامی، سلام کردن، تهنیت، تعارف، سلام اول نامه، تگرگ، طوفان تگرگ، خوش باش، سلام برشما باد، توجه، نظر، باره، ملاحظه، سل
کلمه "سلام" در زبان فارسی یک greeting (سلام) است که به عنوان یک اصطلاح خوشامدگویی یا آغاز گفتوگو استفاده میشود. در اینجا چند قاعده و نکته نگارشی و دستوری مربوط به این کلمه آورده شده است:
نقطهگذاری: وقتی "سلام" در ابتدای جمله به کار میرود، معمولاً پس از آن میتوان از علامت تعجب (!) استفاده کرد. مثلاً: "سلام!"
نحوه نوشتن: کلمه "سلام" همیشه با حرف اول بزرگ نوشته نمیشود، مگر اینکه در ابتدای جمله باشد.
استفاده در مکالمات: در مکالمات غیررسمی، "سلام" میتواند با چند کلمه یا عبارت دیگر ترکیب شود، مانند: "سلام دوست عزیز!" یا "سلام به همه!"
توجه به سیاق: در متون رسمیتر یا ادبی، "سلام" ممکن است با عبارات بیشتری همراه شود، مانند: "با سلام و احترام".
معادلها: در برخی از مکالمات غیررسمی، ممکن است از معادلهای دیگر مثل "درود" نیز استفاده شود؛ اما "سلام" به طور سنتی رایجتر است.
توسعه گفتگو: پس از گفتن "سلام"، بهتر است با یک سؤال یا جملهی ادامهدهنده، گفتگو را گسترش دهید. مثلاً: "سلام! حال شما چطور است؟"
این نکات میتواند به شما کمک کند تا از کلمه "سلام" به شیوههای درست و مناسب استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "سلام" در جمله آورده شده است:
سلام، حال شما چطور است؟
صبح که از خواب بیدار شدم، اولین چیزی که گفتم سلام بود.
وقتی به کلاس رسیدم، معلم با یک سلام گرم از من استقبال کرد.
سلام بر شما و امیدوارم روز خوبی داشته باشید.
برای شروع هر مکالمه، یک سلام دوستانه میتواند بسیار مؤثر باشد.
اگر به مثالهای بیشتری نیاز دارید یا سوال دیگری دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر