جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: سمج . [ س ُ ] (اِ) جایی را گویند در زیرزمین یا در کوه بجهت درویشان و فقیران یا گوسفندان بکنند. (برهان ). نقب و حفره بزیر زمین اندرکنده . (لغت فرس اسدی ) : شو بدان کنج اندرون خمی بجوی زیر او سمجیست بیرون شو بدوی . رودکی . فرمود تا آن سمج بخشت و گل استوار کرد. (تاریخ بیهقی ). هیچ پنهان خانه آن زن را نبود سمج و دهلیز و ره بالا نبود. مولوی . || زندان را نیز گویند. با جیم فارسی و به فتح هم بنظر آمده . (برهان ). سردابه بزیر زمین که زندان دزدان باشد. (آنندراج ). زندان که در بالای کوه برای محبوسین سازند. (آنندراج ) : زین سمج تنگ چشمم چون چشم اکمه است زین بام گشت پشتم چون پشت پارسا. مسعودسعد. از زمین برترم و نیست هوا سمج مرا پس مرا جای بدینسان نه زمین و نه هواست . مسعودسعد. || هر مجرای زیرزمینی . || کان . معدن . || مجرای فاضل آب . (ناظم الاطباء). 1- پافشار، پيگير، مصر
2- بي آزرم، بي حيا، بي شرم
3- زشت، قبيح، ناپسند مستحسن stubborn,persistent,importunate,insisting,pertinacious ساماج samaj samaj samaj samaj samaj
... ادامه
581|0
مترادف:1- پافشار، پيگير، مصر
2- بي آزرم، بي حيا، بي شرم
3- زشت، قبيح، ناپسند