جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: سوسمار. (اِ مرکب ) جانوری است مانند راسو، لیکن از او سطبرتر باشد پیه و چربی او را زنان بجهت فربه شدن خورند و بر بدن مالند، و به عربی ضب گویند و نزد شافعی مذهبان گوشت او حلال است . (برهان ) (آنندراج ). جانوری است که بهندی گوه گویند. (غیاث ). وزغة. (بحر الجواهر). نوع کوچک آنرا که در خانه ها و دیوارها میزید به اسامی مارمولک ، مالوز، کرباسه ، کربسه ،کربش ، برق گویند. (یادداشت بخط مؤلف ) : و از وی [ از مالفه ] پوست سوسمار خیزد که بر قبضه ٔ شمشیر کنند سخت بسیار. (حدود العالم ). چنان باد درآرد بخویشتن که می گویی خورده ست سوسمار. لبیبی (از فرهنگ اسدی ). گشته روی بادیه چون خانه ٔ جوشنگران از نشان سوسمار و نقش ماران شکن . منوچهری . ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب رابجائی رسیده ست کار که تخت عجم را کند آرزو تفو باد بر چرخ گردون تفو . فردوسی . تا ز قصد دشمنان چون مار شد سرکوفته می نداند بازگشت خانه همچون سوسمار. عثمان مختاری . گرچه بسی دردمید مرده دلان را بزور همدم عیسی شود جز بدم سوسمار. خاقانی . نسازیم چون مار با هیچکس خورش های ما سوسمار است و بس . نظامی . خفتگان بیچاره در خاک لحد خفته و اندر کاسه ٔ سر سوسمار. سعدی . آفتاب پرست، بزمچه، چلپاسه، حربا، مارمولك lizard, crocodile, iguana, varan, lizards سحلية، سقاية، العظاءة سحلية kertenkele le lézard die eidechse el lagarto la lucertola مارمولک، بزمجه، طفیلی، تمساح، هر نوع سوسمار بزرگ، سوسمار درختی
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر