جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

šāyeste
worthy  |

شایسته

معنی: شایسته . [ ی ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) اسم مفعول از شایستن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بمعنی اول شایان که سزاوارو لایق و درخور باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). موافق و مناسب . (ناظم الاطباء). لایق . درخور. ازدر. سزاوار.قمین . حری . زیبنده . برازا. جدیر. خلیق :
ز لشکر ورا بود سیصد سوار
همه گرد وشایسته ٔ کارزار.
فردوسی .
سواران شایسته ٔ کارراز
ببر تا بر آری ز ترکان دمار.
فردوسی .
بدو گفت بگزین ز لشکر سوار
ز گردان شایسته ٔ کارزار.
فردوسی .
آن بصدر اندر شایسته چو در مغز خرد
وان بملک اندر بایسته چو در دیده بصر.
فرخی .
کجا یابم دلی اندر خور خویش
دل شایسته کافروشد بگوهر.
فرخی .
شایسته تر ز خدمت او خدمتی مخواه
بایسته تر ز درگه او درگهی مدان .
فرخی .
تو بدین ازهمه شایسته تری
همچنین باش و همه ساله تو شای .
فرخی .
بایسته یمین اول آن قاعده ٔ ملک
شایسته امین ملک آن خسرو دنیا.
عنصری .
چو من بودم تراشایسته داماد
به بخت من خدا این دخترت داد.
(ویس و رامین ).
از سر شفقت و سوز گویند فلان کاری شایسته کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 386). طاهر مستوفی را گفتی او از همه شایسته تر است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 273). خداوند هم بندگان و چاکران شایسته دارد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 373).
به آزادی از پیش شایسته جفت
همی هرچه زو دید یکسر بگفت .
اسدی .
مدان هیچ در آشکار و نهفت
چو درد جدایی ز شایسته جفت .
اسدی .
پیمبر بدان داد مر علم حق را
که شایسته دیدش مر این مهتری را.
ناصرخسرو.
پیغمبر بد شهر همه علم و بر آن شهر
شایسته دری بود و قوی حیدر کرار.
ناصرخسرو.
چاکر و بنده ٔ شایسته به از فرزند بود. (سیاستنامه ). خدیجه محمد را بخواند گفت تو معروفی و در میان عرب کس نیست که مرا شایسته باشد. (قصص الانبیاء ص 217). و گفت ملکا بحق خدایی تو که مرا فرزند شایسته بده که در بندگی تو عصیان نشود. (قصص الانبیاء ص 141). خدیجه محمد را بخواند گفت تو معروفی و در میان عرب کس نیست که مرا شایسته باشد. (قصص الانبیاء ص 217). و گفت ملکا بحق خدایی تو که مرا فرزند شایسته بده که در بندگی تو عصیان نشود. (قصص الانبیاء ص 141). مردی بچهل سال مرد گردد و از صد یک شایسته آید. (نصیحة الملوک غزالی ).
مر چشم مملکت را بایسته ای چو نور
مر جسم سلطنت را شایسته ای چو جان .
سوزنی .
چو تیغ شاهی شایسته ٔ یمین تو شد
نگین سلطنت اندر خور یسار تو باد.
سوزنی .
اندر سر مروت بایسته ای چو چشم
وندر تن فتوت شایسته ای چوجان .
سوزنی .
ندارد پدر هیچ بایسته تر
ز فرزند شایسته شایسته تر.
نظامی .
بشایستگان راز معلوم کرد
وز آنجا گرایش سوی روم کرد.
نظامی .
هر دل که ز خویشتن فنا گردد
شایسته ٔ قرب پادشا گردد.
عطار.
مرا فضل بخشنده ٔ دین و داد
دو فرزانه فرزند شایسته داد.
نزاری قهستانی .
ادب و شرم تراخسرو مهرویان کرد
آفرین بر تو که شایسته ٔ صد چندینی .
حافظ.
- شایسته ٔ بود ؛ واجب الوجود در مقابل ممکن الوجود. (برهان قاطع). اما این ترکیب از دساتیر است و شایسته ٔ بود بمعنی ممکن الوجود است و در برهان قاطع بمعنی واجب الوجود سهو است . و ابن سینا دردانشنامه ٔ علائی ص 72 «شاید بود» را بمعنی امکان آورده . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
- شایسته بودن ؛ لایق بودن . سزاوار بودن :
به لشکرگه آمد سپه را بدید
هر آنکس که شایسته بد برگزید.
فردوسی .
- شایسته رو ؛ که راه شایسته رود. که رفتار شایسته داشته باشد :
پدر بارها گفته بودش بهول
که شایسته روباش و پاکیزه قول .
سعدی .
- شایسته و بایسته ؛ درخور و لازم . از اتباع است ، هرچه شایسته و بایسته ٔ خودش بود بمن شمرد، یعنی هرچه لایق و سزاوار خود بود بمن گفت . (از یادداشت مؤلف ).
- شایسته مزاج ؛ ملایم و متواضع و حلیم . (ناظم الاطباء).
- شایسته ٔ هستی ؛ بمعنی شایسته ٔ بود. واجب الوجود. (برهان قاطع). اما این ترکیب از دساتیر است . شایسته ٔ هستی یعنی ممکن الوجود این نیز در برهان واجب الوجود نوشته و سهو است و مؤلف آن را با «بایسته ٔ هستی » خلط کرده است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
- ناشایسته ؛ ناسزاوار. نابجا: و او (صفوان ) مهار شتر گرفت و رو بلشکر نهاد و آنجا سخنان ناشایسته می گفتند. (قصص الانبیاء ص 228).
- نشایسته ؛ ناشایسته . نالایق . ناسزاوار:
جای خلافهاست جهان دروی
شایسته هست و هست نشایسته .
ناصرخسرو.
|| محترم و با احترام و باعزت . || مشروع و حلال . || بدون اعتراض و بدون ایراد. || نافع و بکار. || خوشخوی و خوش خصلت و باادب و خوش اخلاق . || پاک نژاد. (ناظم الاطباء).
... ادامه
1809 | 0
مترادف: ارجمند، باقدر، باكفايت، برازنده، بسزا، پسنديده، درخور، روا، زيبنده، سزاوار، شايگان، صالح، صلاحيت دار، عزيز، فراخور، قابل، لايق، مدير، مستحق، مستلزم، مستوجب، مقبول، مناسب، موافق، نسيب، نيكو، والا
متضاد: ناشايسته
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت)
مختصات: (یِ تِ) (ص .)
الگوی تکیه: WWS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: SAyeste
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 776
شمارگان هجا: 3
دیگر زبان ها
انگلیسی
worthy | good , competent , qualified , proper , fit , deserving , apropos , suitable , meritorious , befitting , apt , sufficient , meet , able , seemly , becoming , intrinsic , i deserve
ترکی
saygıdeğer
فرانسوی
digne
آلمانی
würdig
اسپانیایی
valioso
ایتالیایی
degno
عربی
مستحق | قيم , مؤهل , فاضل , هام , وجيه , شخص بارز , ذو قيمة
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "شایسته" به عنوان یک صفت در زبان فارسی استفاده می‌شود و معانی مختلفی از جمله "لايق"، "مناسب" یا "درخور" دارد. در نوشتار فارسی می‌توانید به نکات زیر توجه کنید:

قواعد نوشتاری:

  1. نقطه‌گذاری: در جملات، کلمه "شایسته" باید در صورت لزوم به درستی نقطه‌گذاری شود. به عنوان مثال:

    • او شایسته‌ی تقدیر است.
  2. نحوه‌ی استفاده در جملات: این کلمه می‌تواند به عنوان صفت برای توصیف اسم‌ها به کار برود. مثلاً:

    • او یک فرد شایسته و کاردان است.
  3. ترکیب با دیگر کلمات: این کلمه می‌تواند با دیگر واژه‌ها ترکیب شود. مثلاً:
    • شایسته‌سالاری (یعنی اصول و معیارهای شایسته‌سالاری)

نکات نگارشی:

  1. تایپ صحیح: مطمئن شوید که املای کلمه به درستی نوشته شده باشد.
  2. ارتباط معنایی: کلمه "شایسته" باید در یک زمینه مناسب به کار رود. مثلاً در متن‌های تشویقی یا توصیفی می‌توان از آن استفاده کرد.
  3. دقت در جمع و مفرد: این کلمه به صورت مفرد استفاده می‌شود، اما می‌توانید در صورت لزوم به جمع آن نیز اشاره کنید. مثلاً:
    • افراد شایسته.

مثال‌های کاربردی:

  • در توصیف افراد: "او شخصی شایسته و با لیاقت است."
  • در ارائه پیشنهادات: "این پیشنهاد شایسته‌ی بررسی است."

با رعایت این نکات، می‌توانید از کلمه "شایسته" به‌درستی و به صورت مؤثر در نوشتار خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "شایسته" در جمله آورده‌ام:

  1. او فردی بسیار شایسته است که همیشه در کارش جدیت و صداقت را رعایت می‌کند.
  2. این جایزه به کسانی اهدا می‌شود که شایسته‌ترین عملکرد را داشته باشند.
  3. به نظرم باید به افراد شایسته‌تر فرصت بیشتری برای پیشرفت داد.
  4. این پروژه نیاز به مدیریت شایسته و کارآمد دارد تا به موفقیت برسد.
  5. امیدوارم که در آینده، افراد شایسته‌تری در رهبری کشور قرار بگیرند.

اگر نیاز به مثال‌های بیشتری دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم!


واژگان مرتبط: سزاوار، مستحق، لایق، شایان، سزاوار سرزنش، خوب، خیر، خوش، نیک، نیکو، دارای سر رشته، واجد شرایط، مشروط، دارای شرایط لازم، قابل، توصیف شده، مناسب، مخصوص، بجا، بموقع، مطبوع، سازگار، در خور، تندرست، مستعد، مقتضی، فرا خور، برازنده، متمایل، کافی، بسنده، قانع، صلاحیت دار، دلچسب، توانا، اماده، زیبنده، خوش منظر، ذاتی، باطنی، حقیقی، طبیعی، ذهنی

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری