جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: شروان . [ ش ِرْ ] (اِخ ) شیروان . (ناظم الاطباء). ولایتی در جنوب شرقی قفقاز، در حوزه ٔ علیای نهر ارس و رود «کورا» و آن در قدیم از نواحی باب الابواب (در بند) محسوب می شد. شروانشاهیان بدانجا منسوبند. تلفظ این کلمه با توجه به بیت ذیل از خاقانی که گوید : عیب شروان مکن که خاقانی هست از آن شهر کابتداش شر است . ظاهراً باید به فتح شین باشد ولی در قرون اخیر آن را «شیروان » گفته اند. (از فرهنگ فارسی معین ). نام شهری در قفقاز مجاور با گنجه و شکی ، شروان موطن یا مسقطالرأس گروهی از شعرا و ادبای ایران بوده . از آنجمله است : خاقانی و فلکی و سیدعظیم و صابر وبهار شروانی و یزیدیه . (یادداشت مؤلف ). شهری است که نوشیروان بنا کرده و مولد خاقانی آنجاست . (شرفنامه ٔ منیری ). نام شهر خاقانی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).ناحیتی است به اران که پادشاه او و خرسان و لیزان شاه یکی است و این پادشاه را شروان شاه و لیزان و خرسانشاه خوانند و او به لشکرگاهی نشیند از شماخی بر فرسنگی و او را به حدود کردوان یکی کوه است بلند سر اوپهن و هامون و چهارسو چهار فرسنگ اندر چهار فرسنگ واز هیچ سو بدو راه نیست مگر از یکسو راهی است که کرده اند سخت دشوار و اندر وی چهار ده است و همه ٔ خزینه های این ملک و خواسته های وی آنجاست و اندر وی همه مولایان وی اند مرد و زن ، همه آنجا کارند و آنجا خورند واین قلعه را نیال خوانند و به نزدیک او قلعه ای دیگراست میانشان فرسنگی سخت استوار، زندان وی آنجاست [ و قصبه ٔ شروان شاوران است کردوان نیز شهری است بدانجا ] . (از حدود العالم ) : گرفته روی دریا جمله کشتی های توبرتو ز بهر مدح خواهانت ز شروان تا به آبسکون . رودکی . آن اعمال و ولایتها را چون شروان و شکی و دیگر اعمال به نان ماده بدیشان داد تا آن شعر مضبوط ماند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 95). گر به شروانم اهل دل می ماند درضمیرم سفر نمی آمد. خاقانی . خو کرده به تنگنای شروان با تنگی آب و نان مادر. خاقانی . آه و دردا که به شروان شدنم دل نفرماید درمان چکنم ؟ آب شروان به دهان چون زده ام یاد نان پاره ٔ خاقان چه کنم ؟ خاقانی . از آسمان بیافتمی هر سعادتی گر زین نحوس خانه ٔ شروان بجستمی . خاقانی . الحق چه فسانه شد غم من از شر فسانه گوی شروان . خاقانی . به دهلیزه ٔ رهگذرهای سخت ز شروان چو شیران همی برد رخت . نظامی . رجوع به حبیب السیر چ خیام فهرست ج 2 و شروانشاهان و شیروان شود. - خسرو شروان ؛ شاه شروان : تا خسرو شروان بود چه جای نوشروان بود چو ارسلان سلطان بود گو آب بغرا ریخته . خاقانی . رجوع به ترکیبات شاه شروان و ملک شروان شود. - شاه شروان ؛ منظور خاقان اکبر ابوالهیجا فخرالدین منوچهربن فریدون شروانشاه و پسر وی خاقان کبیر جلال الدین ابوالمظفر اخستان بن منوچهر است که هر دو ممدوح خاقانی بوده اند : جهان زیور عید بربندد از تو مگر مجلس شاه شروان نماید. خاقانی . شاه سلاطین فروز خسرو شروان که چرخ خواند به دوران او شروان را خیروان . خاقانی . وآن تیغ شاه شروان آتش نمای دریا دریا شده غریقش و آتش شده زگالش . خاقانی . گر در ره عراقت دردی گذشت بر دل ز اقبال شاه شروان درمان تازه بینی . خاقانی . زآن غمزه ٔ کافرنشان ای شاه شروان الامان آری سپاه کافران جز شاه شروان نشکند. خاقانی . رجوع به مقدمه ٔ دیوان خاقانی چ سجادی صفحه ٔ سی و شش و سی و هفت و مدخل شروانشاهان شود. || در بیت زیر کنایه از شروانیان است : همه شروان شریک این دردند دشمنان هم دریغ او خوردند. خاقانی . || خاقانی در ابیات زیر کلمه ٔ شروان را به معنی دارنده ٔ شر در مقابل شرفوان و خیروان به معنی دارنده ٔ خیر و مکان خیر آورده که در عین حال به معنی اصلی نیز ایهام دارد : تا نآید مهد دولت او کس شروان خیروان ندیده ست . خاقانی . اهل عراق در عرقند از حدیث تو شروان به نام تست شرفوان و خیروان . خاقانی . خاک شروان مگو که آن شر است کآن شرفوان به خیر مشتهر است . خاقانی . چند نالی چند از این محنت سرای داد و بود کز برای رای تو شروان نگردد خیروان . خاقانی . shervan شيرفان Şarvan charvan sharvan sharvan sharvan
کلمه "شروان" به چندین معنا و کاربرد در زبان فارسی اشاره دارد و برخی از قواعد و نکات نگارشی دربارهی آن شامل موارد زیر است:
املا: کلمه "شروان" به همین شکل نوشته میشود و نیاز به تغییر ندارد.
نوع کلمه: این واژه به عنوان یک اسم خاص به کار میرود. ممکن است به عنوان نام یک شهر (شهر شروان در آذربایجان) یا به عنوان نام یک منطقه تاریخی به کار رود.
قید و صفت: در جملات، ممکن است "شروان" در ترکیبهای وصفی و قیدی مورد استفاده قرار گیرد. مثلاً:
"من به شروان سفر کردم."
"شروان یکی از شهرهای زیبای ایران است."
نکات نگارشی:
هنگام استفاده از "شروان" در متنهای رسمی یا ادبی، رعایت قواعد نگارشی و ساختار جملات بسیار مهم است.
ویرگولها و نقاط را در جملات مربوط به این کلمه به درستی جایگذاری کنید.
تطابق با دیگر کلمات: در جملاتی که به "شروان" اشاره میشود، سایر کلمات (مانند صفتها و قیدها) باید با آن از نظر نوع و جنس هماهنگی داشته باشند. مثلاً:
"شهر شروان بزرگ و تاریخی است."
معنی: بسته به زمینه، ممکن است "شروان" به معنای خاصی باشد. در ابتدا باید مشخص شود که منظور از "شروان" چیست تا به درستی در متن استفاده شود.
با رعایت این نکات، میتوانید کلمه "شروان" را به درستی و به طور مؤثر در متنهای مختلف مورد استفاده قرار دهید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "شروان" در جملات مختلف آورده شده است:
شروان همیشه در جشنها و مراسمهای محلی با شور و شوق خاصی شرکت میکند.
در تاریخ ایران، به شروان به عنوان یکی از مناطق مهم فرهنگی اشاره شده است.
او تصمیم گرفت برای تعطیلات به شهر شروان سفر کند تا زیباییهای طبیعی آنجا را ببیند.
شروان در شعرهایش به توصیف فصول مختلف سال و زیباییهای طبیعت میپردازد.
در داخل شروان، بازارهای سنتی با صنایع دستی و خوراکیهای محلی رونق دارند.
اگر به جملات یا مفاهیم خاصتری نیاز دارید، لطفاً بگویید!