جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: شق . [ ش َق ق ] (ع اِ) کفتگی . (منتهی الارب ). کفتگی و ترک . ج ، شُقوق . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شکاف و چاک و رخنه و درز. (ناظم الاطباء). شکاف . و در فارسی با لفظ خوردن و زدن مستعمل . (آنندراج ). شکاف . (غیاث ). چاک . کفتگی . شاید معرب از شکاف و شکافتن فارسی . درز. صدع . (یادداشت مؤلف ) : کوهها بود هر یک چون گنبدی ... بلندی چندِ انسانی که تیر به آنجا نرسد و چون تخم مرغ املس و صلب که هیچ شقی و ناهمواری بر آن نمی نمود. (سفرنامه ٔ ناصرخسروچ دبیرسیاقی ص 105). آشیانه گرفتند بر شقی راسخ و شعبی راسی . (سندبادنامه ص 120). || شکاف قلم و جز آن . (مهذب الاسماء). فاق . فرق . (ناظم الاطباء). - شق قلم ؛ درز و چاک قلم . فاق : رقم از معنی رنگین تبسم دارد دهن تنگ تو شق قلم یاقوت است . نورالدین ظهوری (از آنندراج ). || جای ترکیده . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جای کفته . (منتهی الارب ). || جوی استه ٔ خرما. (مهذب الاسماء). نقیر. (ترجمان القرآن جرجانی ). جوی خرما. || شکاف مابین دو کرانه ٔ شرم زن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || صبح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج )(اقرب الموارد). || شک و شبهه . (از ناظم الاطباء). || (ص ) سخت . || (اِ) یک قسمت از دو قسمت بدن از طول . (یادداشت مؤلف ). یک سوی تن . (زمخشری ). || نیم و نصف . (ناظم الاطباء). - دوشق ؛ دونیمه . دوشقه . دوقسمت : دوشق از بهر آن آمد زبان او که می بخشد یکی مر دوستان را نوش و دیگر دشمنان را سم . کمال الدین اسماعیل . || (ص ) شکافته : باد بی تو سر زبانم شق گر من این از سر زبان گفتم . عطار. 1- جور، طريقه، طور، نحو، نمط خميده، كج alternative, possibility, gap, prick, stiff, taut, tough, inelastic, stout, wooden, fad البديل، المخير، بديل، مناص، معدى shaq shaq shaq shaq shaq چاره، شق دیگر، پیشنهاد متناوب، امکان، احتمال، چیز ممکن، شکاف، وقفه، درز، رخنه، دهنه، نقطه، سیخونک، زخم بقدر سرسوزن، جزء کوچک چیزی، هدف، سفت، پر مایه، چوب شده، محکم بسته شده، کشیده، دشوار، سخت، خشن، شدید، محکم، غیر قابل انعطاف، بدون قوه ارتجاعی، بدون کشش، ناجهنده، سرکش، تنومند، چاق و چله، ستبر، ضخیم، نیرومند، چوبی، از چوب ساخته شده
کلمه "شق" در زبان فارسی دارای معانی و کاربردهای مختلفی است و بسته به سیاق جملات ممکن است به معانی متفاوتی اشاره کند. در زیر به برخی از نکات قواعدی و نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
معناشناسی:
"شق" میتواند به معنای "جدا کردن" یا "از هم باز کردن" باشد.
همچنین، در برخی موارد به معنای "طور" یا "نوع" نیز به کار میرود.
استفاده در جملات:
در جملاتی که از "شق" به عنوان فعل استفاده میشود، باید دقت کنیم که زمان و فاعل مناسب را انتخاب کنیم:
مثال: "او شق میکند این دو موضوع را."
در استفادههای توصیفی، این کلمه ممکن است به عنوان صفت به کار رود:
مثال: "این شق از مطلب مهم است."
نکات نگارشی:
در نوشتار رسمی و ادبی باید از بهکار بردن "شق" در زمینههای غیررسمی یا محاورهای خودداری کرد.
هنگام استفاده از این کلمه در متنهای علمی یا فنی، بهتر است حتماً توضیحاتی دربارهی مفهوم آن ارائه شود تا خواننده دچار سردرگمی نشود.
جایگاه در جمله:
معمولا "شق" میتواند در جایگاههای مختلفی در جمله قرار بگیرد، اما غالباً به عنوان فاعل یا مفعول به کار میرود.
با رعایت این نکات، میتوان از کلمه "شق" به گونهای صحیح و مؤثر در نگارشها و متنهای فارسی استفاده کرد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "شق" در جمله آورده شده است:
او در حین خواندن کتاب به شقهای مختلف موضوع توجه کرد و نظرات متفاوت نویسندگان را بررسی نمود.
شق تصویری که در محفل نمایش داده شد، نظر همه حاضرین را جلب کرد و مورد تحسین قرار گرفت.
در بحثهای علمی، شقهای متعدد و متفاوتی وجود دارد که هر کدام از نظر خاصی به موضوع نگاه میکنند.
در این مقاله به شقهای مختلف قوانین جدید پرداخته شده است و تأثیر آنها بر زندگی روزمره بررسی شده است.
اگر نیاز به جملات بیشتری دارید یا توضیح بیشتری در مورد کلمه "شق" میخواهید، لطفاً بفرمایید!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: چاره، شق دیگر، پیشنهاد متناوب، امکان، احتمال، چیز ممکن، شکاف، وقفه، درز، رخنه، دهنه، نقطه، سیخونک، زخم بقدر سرسوزن، جزء کوچک چیزی، هدف، سفت، پر مایه، چوب شده، محکم بسته شده، کشیده، دشوار، سخت، خشن، شدید، محکم، غیر قابل انعطاف، بدون قوه ارتجاعی، بدون کشش، ناجهنده، سرکش، تنومند، چاق و چله، ستبر، ضخیم، نیرومند، چوبی، از چوب ساخته شده