جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: شگفتی . [ ش ِ گ ِ ] (حامص ، اِ) تعجب . (ناظم الاطباء). شگفت . (آنندراج ). استعجاب . (یادداشت مؤلف ) : شگفتی در آن بود کاسب سیاه نمی داشت خود را ازآتش نگاه . فردوسی . ببردند هم درزمان نزد شاه بدو کرد شاه از شگفتی نگاه . فردوسی . - از شگفتی ماندن ؛ در حیرت و تعجب ماندن : چنان از شگفتی بر او بر بماند بسی آفرینها بر او بر بخواند. فردوسی . - اندر (در) شگفتی ماندن ؛در تعجب ماندن . حیران ماندن . حیرت زده شدن : ز گفتار او در شگفتی بماند برو بر جهان آفرین را بخواند. فردوسی . چو قیدافه آن نامه را بربخواند ز گفتار او در شگفتی بماند. فردوسی . فرستاده اندر شگفتی بماند فراوان بدو نام یزدان بخواند. فردوسی . چو شاه جهان نامه ها را بخواند ز گفتارشان در شگفتی بماند. فردوسی . از آن نامه اندر شگفتی بماند فرستاد و ایرانیان را بخواند. فردوسی . - پرشگفتی ؛ سخت شگفت انگیز. پر از چیزهای شگفت آور و عجیب و غریب : جهان پرشگفتی است چون بنگری ندارد کسی آلت داوری . فردوسی . - شگفتی آمدن ؛ تعجب دست دادن . شگفت آوردن : چه باشد گر تو یار نو گرفتی نیاید مر مرا زین بس شگفتی . (ویس و رامین ). - شگفتی داشتن ؛ تعجب داشتن . تعجب کردن : بگفت ار پلنگم زبون است و مار وگر پیل و کرکس ، شگفتی مدار. (بوستان ). - شگفتی گرفتن ؛ دچار شگفتی شدن : بگویم همین داستان شگفت کنون مرد دانا شگفتی گرفت . فردوسی . - شگفتی نماینده ؛ تعجب آور. تعجب نما. نشان دهنده ٔ شگفتی : پدید آمد این گنبد تیزرو شگفتی نماینده ٔ نو به نو. فردوسی . - شگفتی نمودن ؛ تعجب نمودن . حیرت کردن . (یادداشت مؤلف ). تفکه .استعجاب . (تاج المصادر بیهقی ). اعجاب . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). استعجاب . (یادداشت مؤلف ) (المصادر زوزنی ) : کسری و حاضران شگفتی نمودند عظیم .(کلیله و دمنه ). - || چیزها یا امور شگفت انگیز نشان دادن : زمین رابلندی نبد جایگاه یکی مرکزی تیره بود و سیاه ستاره به سربر شگفتی نمود به خاک اندرون روشنایی فزود. فردوسی . بفرمود پس تا شگفتی بسی نمودند گرشاسب را هر کسی . اسدی . || هر چیز حیرت انگیز. (ناظم الاطباء). اعجوبه . (یادداشت مؤلف ). مایه ٔ حیرت : برفت آفتاب از جهان ناپدید چه داند کسی کآن شگفتی ندید. دقیقی . دمادم به ده شب پس یکدگر همی خواب دید این شگفتی نگر. فردوسی . فراوان شگفتی رسیدم بسر ندیدم جهان را مگر بر گذر. فردوسی . به گودرز پس گفت گیو ای پدر چه آمد مرا از شگفتی به سر. فردوسی . که چونین شگفتی نبیند کسی وگر در زمانه بماند بسی . فردوسی . چو بوسید شد در زمان ناپدید کس اندر جهان این شگفتی ندید. فردوسی . ز کارنامه ٔ تو آرم این شگفتیها بلی ز دریا آرند لؤلؤ شهوار. اسکافی (از تاریخ بیهقی ص 281). شگفتی بس است این چنین گونه گون که آن کس جز ایزدنداند که چون . اسدی . گواهی دهم کین شگفتی درست هم از فر ایران شه و بخت تست . اسدی . اگر شگفتیها بایدت بپوی زمین وگر عجایبها بایدت بجوی جهان . قطران تبریزی . شگفتی نگه کن به کار جهان و زو گیر بر کار خویش اعتبار. ناصرخسرو. غایت موی من سپید بود زین شگفتی همی شوم دلتنگ . ناصرخسرو. بپرسید از نشان و کوه و دشتش شگفتیها که بود از سرگذشتش . نظامی . || (ص ) عجیب . نادر و حیرت انگیز. (ناظم الاطباء). عجیب . عجب . (یادداشت مؤلف ). تعجب آور : نباشد زین زمانه بس شگفتی اگر بر ما ببارد آذرخشا. رودکی . همی گفت هر کس که این پهلوان شگفتی دلیری است به از گوان . فردوسی . بدو گفت کز بچه ٔ اژدها شگفتی نباشد چنین کارها. فردوسی . شگفتی تر از کار من در جهان نبیند کسی آشکار و نهان . فردوسی . گر چو تو شیعت ایشان نبوم من ، نیست بس شگفتی که نه من امت ایشانم . ناصرخسرو. سر او پای و پای او سر شد وین شگفتی که او گهر باشد. مسعودسعد. شب از ماه بربست پیرایه ای شگفتی بود نور در سایه ای . نظامی (از آنندراج ). - شگفتی فروماندن ؛ حیران شدن . در حیرت و بهت فروماندن . غرق حیرت و بهت گشتن : بزرگان همه آفرین خواندند شگفتی ز فرش فروماندند. فردوسی . شگفتی فروماند سرو یمن همیدون دلیران آن انجمن . فردوسی . - شگفتی فرومانده ؛ غرق حیرت وتعجب شده . مات و مبهوت مانده : همه پهلوانان ایران سپاه شگفتی فرومانده از کار شاه . فردوسی . - شگفتی ماندن ؛ شگفت ماندن . حیران ماندن . حیرت زده شدن : شگفتی در او ماند جمشید کی بسی آفرین کرد بر نیک پی . فردوسی . سپهبد شگفتی بماند اندر او بدو گفت کای ماه پیکارجو. فردوسی . شگفتی ماند از آن نیرنگ سازی گذشت اندیشه ٔ کارش ز بازی . نظامی . ملک زآن ماده شیران شکاری شگفتی مانده در چابک سواری . نظامی . || طرفه . نوظهور. بدیع. چیز بدیع و نو : در آرزوی آنکه بینی شگفتیی بر منظری نشسته و چشمت به پنجره . ناصرخسرو. چو سالش پنج شد در هر شگفتی تماشا کردی و عبرت گرفتی . نظامی . بسی گشتیم در خرگاه شش طاق شگفتی ها بسی دیدم در آفاق . نظامی . || (ق ) بطور عجیب . (ناظم الاطباء). || (صوت ) تعجب . عجب . (آنندراج ). عجب ! تعجب ! مایه ٔ شگفتی است ! جای تعجب است ! (یادداشت مؤلف ). - ای شگفتی ؛ ای شگفت ! شگفتا! عجبا! : جهان ای شگفتی ! به مردم نکوست چو بینی همه درد مردم از اوست . اسدی . اعجاب، بهت، تعجب، حيرت، عجب surprising,singular مفاجئ، مدهش، مفاجأة sürpriz surprendre Überraschung sorpresa sorpresa
کلمه "شگفتی" یک اسم است که به معنای حالت یا ویژگی شگفتانگیز و غیرمنتظره به کار میرود. برای استفاده صحیح از این کلمه و رعایت قواعد فارسی و نگارشی، به موارد زیر توجه کنید:
نحوه نگارش: کلمه "شگفتی" به صورت صحیح باید با حروف فارسی نوشته شود و از املای درست این کلمه استفاده شود.
جنس و عدد: "شگفتی" یک اسم مؤنث است و میتواند به صورت مفرد یا جمع (شگفتیها) مورد استفاده قرار گیرد.
جملهسازی: برای استفاده در جملات، میتوانید از این کلمه به شکلهای مختلف استفاده کنید. مثال:
"این فیلم باعث شگفتی من شد."
"شگفتیهای طبیعت همواره ما را تحت تأثیر قرار میدهد."
همنشینی با دیگر واژهها: "شگفتی" میتواند با صفات و قیدها ترکیب شود. مثال:
"شگفتی عظیم"
"شگفتی خاص"
قواعد نگارشی: در نگارش متون، لازم است به دقت به نقطهگذاری و فاصلهها توجه کنید. به عنوان مثال، پس از ویرگول یا نقطه باید یک فاصله و بعد از آن کلمه جدید آغاز شود.
با رعایت این نکات، میتوانید به صحیح و مؤثر از کلمه "شگفتی" در متون فارسی استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "شگفتی" در جمله آورده شده است:
وقتی که داستان سفر او را شنیدم، با شگفتی به جزئیات آن گوش دادم.
کشف یک دنیای جدید در زیر دریا باعث شگفتی دانشمندان شد.
او با شگفتی متوجه شد که دوستانش برای تولدش یک جشن Surprise تدارک دیدهاند.
تابلوهای هنری این گالری همیشه با شگفتی بازدیدکنندگان را همراه دارد.
جایزهی بزرگ مسابقه، شگفتی بزرگی برای برنده آن بود.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر