جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

šahāb
meteor  |

شهاب

معنی: شهاب . [ ش ِ ] (ع اِ) درخش آتش . پاره ای از آتش . (منتهی الارب ). درخش . (لغتنامه ٔ مقامات حریری ). شعله کشیدن آتش . (برهان ). شعله ٔ آتش که زبانه کشد و یا هر درخشندگی که از آتش باشد. ج ، شُهُب ، شُهْبان ، شِهْبان ، اَشْهُب . (از اقرب الموارد). قدما معتقد بودند که چون شیطان از زمین قصد آسمان کند فرشتگان به تیر آتشین وی را بزنند و از صعودممانعت کنند و بدین اعتقاد در کتب نظم و نثر مضامین بسیار آمده است و گاه به نیزه ٔ آتشین نیز که افکنده شود تشبیه شده است . || افروزه . ستاره ٔ دنباله دار. ستاره ٔ دیوانداز. هر رونده ای که از آتش تولید میشود. آنچه مثل ستاره ای به نظر رسد که غروب میکند. آنچه در هوا به شب برود چون آتشی . روشنائی چون شعله ٔ کشنده ٔ روان و گذرنده که گاهگاه در جو دیده شود و آن جسمی باشد که بسرعت حرکت و در تماس با هوای مجاور گرم و سرخ گردد. (یادداشت مؤلف ). شعله ٔ آتش بلندشده و ستاره مانند چیزی که به شکل نار آتشبازی بر فلک دوان میشود و آن رجم شیاطین است و نزد حکما آن دخان ارضی است که به کره ٔ نار رسیده و مشتعل شود. (غیاث اللغات ). ذرات پراکنده در فضا چون به مجاورت زمین رسند و با کمربند کیهانی گرد زمین برخورد کنند آتش گیرند و چون خطی نورانی در فضا کشیده شوند :
هوا برنگ نیلگون یکی قبا
شهاب بند سرخ بر قبای او.
منوچهری .
و برگزید او را از خلاصه ٔ خلافتی که نورانی است شهابش . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308).
همت اوست چو چرخ و درم او چو شهاب .
ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 389).
نه چرخ را بود از جستن شهاب زیان
نه شاخ را رسد از رفتن شکوفه خلل .
قطران .
گر ترا درخور بود زان پس چرا ایدون بود
کز شرار او شهاب اندر فلک پیدا شود.
ناصرخسرو.
شاه حبش چون تو بود گر کند
شمشیر از صبح و سنان از شهاب .
ناصرخسرو.
یک جهان دیو را شهابی بس .
سنایی .
ز تیر و نیزه ٔ او دشمنان هراسانند
چو اهرمن ز شهاب و چو ماهی از نشبیل .
عبدالواسع جبلی .
گویی از آتش شهاب فلک
شعله در دیو کافر افشاندست .
خاقانی .
کند زاهرمن دودرنگ خاکستر
چو سازد آتش و قاروره ز آسمان و شهاب .
خاقانی .
ز آتش تیغ او به اهرمنان
تف قاروره ٔ شهاب رساد.
خاقانی .
شهاب از اوج شرف او می تافت وسحاب در حضیض او جامه ٔ مهلهل می بافت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 27). در اطناب ذکر مصیبت این شهاب مضی ٔ و اسهاب شرح رزیت این نقاب المعی عمر بسر آوردی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 460).
شد عصا مار و کفم شد آفتاب
آفتاب از عکس نورم شد شهاب .
مولوی .
ز جور چرخ چو حافظ بجان رسید دلت
بسوی دیو محن ناوک شهاب انداز.
حافظ.
شیطان چه پای دارد با حمله ٔ شهاب .
رشید.
خدنگهای شهاب اندر آن شب شبه گون
روان چو نور خرد در روان آهرمن .
؟ (از لغت نامه ٔ اوبهی ).
- تیر شهاب ؛ شعله ای مانند تیر که شب در آسمان دیده میشود و آن بصورت گلوله ای مشتعل بسرعت از سویی بسویی میرود. توضیح آنکه تیرهای شهاب مربوط به ذرات و قطعات جامدی است که مبداء آنها کیهانی است و با سرعت چند ده کیلومتر در ثانیه به جو زمین برخورد میکند. تولید روشنایی بعلت اصطکاک اجسام جامد مزبور موجود در جو یعنی بوسیله ٔ تصادف مولکولها می باشد. (فرهنگ فارسی معین ).
- شهاب ثاقب ؛ شعله ٔ افروخته . (منتهی الارب ) :
ز رقیب دیوسیرت به خدای خود بنالم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد سها را.
حافظ.
|| درخش هر چیز سپید بالابرآمده . (منتهی الارب ). || ستاره . (لغت نامه ٔ مقامات حریری ). ج ، شُهُب . کوکب و ستاره . (برهان ). ستاره ٔ روشن . (غیاث اللغات ). || (ص ) مرد رسا در کارها و منه : فلان شهاب الحرب ؛ ای ماض فیها. ج ، شُهُب ، شُهْبان ، شِهْبان ، اَشْهُب . (منتهی الارب ).
... ادامه
1348 | 0
مترادف: 1- ، ، شخانه 2- اخگر، شرر، شعله، 3- ستاره
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [قدیمی]
مختصات: (شَ) [ ع . ] (اِ.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: SahAb
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 308
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
meteor | falling star
ترکی
yıldız kayması
فرانسوی
étoile filante
آلمانی
fallender stern
اسپانیایی
estrella fugaz
ایتالیایی
stella cadente
عربی
نيزك | شهاب , ظاهرة جوية نيزك
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "شهاب" در زبان فارسی به معنای ستاره دنباله‌دار یا شهاب‌سنگ است. برای نگارش صحیح و قواعد مرتبط با این کلمه، نکات زیر قابل توجه است:

  1. املا: کلمه "شهاب" به همین صورت و با همین نگارش نوشته می‌شود. توجه به املای صحیح آن مهم است.

  2. جنس: "شهاب" یک اسم مذکر است.

  3. جمع: جمع "شهاب" به صورت "شهاب‌ها" نوشته می‌شود.

  4. کاربردها: این کلمه می‌تواند در جملات مختلف به شکل‌های زیر به کار برود:

    • شهاب به سمت زمین سقوط کرد.
    • در آسمان شب می‌توان شهاب‌ها را مشاهده کرد.
  5. نکات نگارشی:
    • در نوشتارهای رسمی و علمی به همراه توضیحات لازم می‌تواند استفاده شود.
    • در متون ادبی نیز می‌تواند به عنوان نماد یا کنایه‌ای برای سرعت و گذرا بودن به کار برود.

توجه به این نکات می‌تواند به نگارش صحیح و موثر این کلمه کمک کند.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "شهاب" در جمله آورده شده است:

  1. دیشب در آسمان چندین شهاب به سرعت عبور کردند و منظره زیبایی ایجاد کردند.
  2. او همیشه آرزو داشت که در یک شب صاف، شهاب ببيند و آرزوی خود را به آسمان بفرستد.
  3. با دیدن شهاب، احساس کرد که اتفاقات خوبی در راه است.
  4. شهاب‌هایی که از جو عبور می‌کنند، می‌توانند روشنایی زیادی را به وجود آورند.
  5. در فرهنگ‌های مختلف، شهاب به عنوان نشانه‌ای از خوشبختی یا تغییر تلقی می‌شود.

اگر مثال‌های بیشتری نیاز دارید، خوشحال می‌شوم که کمک کنم!


واژگان مرتبط: تیر شهاب سنگ آسمانی، شهاب ثاقب، پدیده هوایی، ثاقب، تیر شهاب

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری