جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: شو. (اِ) مخفف شوی است که شوهر باشد. (برهان ).در تداول گناباد خراسان ، زوج . بعل . بت : بس شهر که مردانشان با شه بچخیدند کامروز نبینند در اوجز زن بی شو. فرخی . من آن زن فعلم از حیض خجالت که بکری دارم و شویی ندارم . خاقانی . از آن در عده ٔ عزلت نشسته ست که از زن سیرتان شویی ندارد. خاقانی . سالی است که شد عروس و بیش است با موجب شو بمهر خویش است . نظامی . چون شوهر بی آلت چون ... باعلت بر این زن و بر آن زن بر این شوو بر آن شو. مولوی (غزلیات ). become, go, grow, be, happen, leave, show أصبح، محمل، لاق ب، يصبح göstermek montrer zeigen espectáculo spettacolo شدن، درخور بودن، برازیدن، امدن به، مناسب بودن، زیبنده بودن، رفتن، راه رفتن، گشتن، رهسپار شدن، روانه ساختن، بزرگ شدن، رشد کردن، روییدن، کاشتن، بالیدن، بودن، ماندن، زیستن، وجود داشتن، امر فعل بودن، رخ دادن، اتفاق افتادن، روی دادن، واقع شدن، تصادفا برخورد کردن، پیشامدکردن، گذاشتن، ترک کردن، رها کردن، عزیمت کردن
کلمه "شو" در زبان فارسی میتواند به عنوان فعل، به ویژه در زبان محاوره، به کار رود. این کلمه به صورتهای مختلفی در جملات استفاده میشود. در اینجا به برخی از قواعد نگارشی و نکات مربوط به استفاده از "شو" میپردازیم:
فعل امری: "شو" به عنوان فعل امری به کار میرود و معمولاً به معنای "برو" یا "انجام بده" استفاده میشود.
مثال: "برو تو اتاقت، شو!"
پوششهای محاورهای: در زبان محاوره، "شو" میتواند به عنوان بخشی از تعدادی از عبارات و جملات غیررسمی به کار برود.
مثال: "کی میخوای بیای شو؟"
توجه به زمان: "شو" معمولاً به معنای زمان حال و برای مخاطب دوم شخص (تو) به کاربرده میشود. در زمانهای دیگر، تغییر شکل میدهد.
آینده: "خواهی شد"
گذشته: "بود"
استفاده در ترکیبها: "شو" ممکن است با کلمات دیگر ترکیب شود و عبارات مختلفی بسازد.
مثال: "بیا شویم" به معنای "بیایید با هم شویم."
قواعد نگارشی: به طور کلی، هنگام نگارش، دقت کنید که کلمه "شو" را در متنهای رسمی کمتر به کار ببرید و از معادلهای دقیقتر و رسمیتر آن استفاده کنید.
با رعایت این نکات میتوانید از "شو" به درستی و به طور مؤثر در زبان فارسی استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال از کلمه "شو" در جملات آورده شده است:
او در جشن تولد من یک شو جالب اجرا کرد.
این برنامه تلویزیونی شو بسیار معروفی است.
دوستانم تصمیم دارند هفته آینده یک شو کمدی برگزار کنند.
به نظر میرسد که شو جدیدی که قرار است پخش شود، بسیار جذاب خواهد بود.
او به عنوان مجری شو در تلویزیون انتخاب شد.
اگر سوال دیگری دارید یا نیاز به مثالهای بیشتری دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: شدن، درخور بودن، برازیدن، امدن به، مناسب بودن، زیبنده بودن، رفتن، راه رفتن، گشتن، رهسپار شدن، روانه ساختن، بزرگ شدن، رشد کردن، روییدن، کاشتن، بالیدن، بودن، ماندن، زیستن، وجود داشتن، امر فعل بودن، رخ دادن، اتفاق افتادن، روی دادن، واقع شدن، تصادفا برخورد کردن، پیشامدکردن، گذاشتن، ترک کردن، رها کردن، عزیمت کردن