جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: شوم . (از ع ، ص ) ناخجسته . نامبارک . نحس . بفال بد. بداغور. بدبخت . نامیمون . میشوم . مشئوم . بدیمن . ناهمایون . نافرخنده . (یادداشت مؤلف ) : آه از این جور بد زمانه ٔ شوم همه شادی او غمان آمیغ. رودکی . چون کلاژه همه دزدند و رباینده چو خاد شوم چون بوم و بدآغال چو دمنه همه سال . معروفی . همه باژها بازگیرم دگر ببرم ترا از تن شوم سر. فردوسی . بدو گفت کای مرد بدبخت شوم ز کار تو ویران شد آباد بوم . فردوسی . نگه کن که دانای پیشین چه گفت که کس را مباد اختر شوم جفت . فردوسی . گر شوم بودتی به غلامی بنزد خویش با ریش شومتر به بر ما هرآینه . عسجدی . و این ترک ابله این چربک بخورد و ندانست که کفران شوم باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 250). اگر دست شومش بماند دراز به پیش تو کار دراز آورد. ابوالفضل جمحی . شوم است مرغ وام مر او را مگیر صید بی شام خفته بهتر کز وام خورده شام . ناصرخسرو. نیست سر پرفساد ناصبی شوم ازدر این شعر بل سزای فسار است . ناصرخسرو. بازِ همایون چو جغدگشت خِری جغدک شوم و خِری همایون شد. ناصرخسرو. اندر دلش از بغض ائمه شجری است چه شوم ثمر خواهد از آن شوم شجر ماند. سوزنی . من آن نگویم اگر کس برغم من گوید زهی سپاه بنفرین خهی طلیعه ٔ شوم . سوزنی . به خشک میوه تو عیدمرا مبارک کن که عید بر عدوت چون وعید خواهم شوم . سوزنی . تو آن مشنو که مرغ شوم خواهد جای ویران را گرت کنج دل آباد است سوی گنج ویران شو. خاقانی . چون منوچهر خفته در خاک است مهر از این شوم خاکدان برگیر. خاقانی . از پس هر مبارکی شومی است وز پی هر محرمی صفر است . خاقانی . جغد که شوم است به افسانه در بلبل گنج است به ویرانه در. نظامی . || به مجاز، مغلوب و منحوس : چو آگاه شد قیصرآن شاه روم که فرخ شد آن شاه [ گشتاسب ] و ارجاسب شوم . دقیقی . || (اِمص ) بدفالی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و رجوع به شؤم شود. بداختر، بدشگون، بديمن، مشئوم، منحوس، ناخجسته، نامبارك، نامسعود، ناميمون، ناهماگون، ناهمايون، نحس خجسته، مبارك، ميمون، همايون ominous, grim, fateful, inauspicious, dire, bad, unlucky, ghastly, infelicitous, forbidding, saturnine, ill-fated, i will مشؤوم، منذر بسوء، نحس بدیمن، نامیمون، ترسناک، سخت، عبوس، ظالمانه، ظالم، مهم، نامبارک، وخیم، مهیب، بد، خراب، مضر، زشت، نامساعد، بخت برگشته، تیره بخت، بد بخت، ناموفق، رنگ پریده، مخوف، هولناک، ژیان، نا مناسب، غیر مقتضی، نالایق، سیاه بخت، نفرت انگیز، بد قیافه، سنگین، افسرده، دلتنگ، سربی، بدبختی اور، موجب بدبختی، بد طالع، شو، شدن
ominous|grim , fateful , inauspicious , dire , bad , unlucky , ghastly , infelicitous , forbidding , saturnine , ill-fated , i will
عربی
مشؤوم|منذر بسوء , نحس
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "شوم" در زبان فارسی میتواند به معانی مختلفی استفاده شود و قواعد نگارشی آن بستگی به سیاق و موقعیتی دارد که در آن به کار میرود. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میکنم:
معانی مختلف: "شوم" به معنای بد، ناخوشایند یا ناپسند است. همچنین، میتواند به عنوان صفتی برای توصیف حالات یا وضعیتها به کار رود.
جنسیت و تعداد: "شوم" صفتی مذکر است و اگر بخواهید به زنان یا جمع اشاره کنید، میتوانید از "شوم" یا "شومه" (بسته به محاوره یا لهجه) استفاده کنید.
استفاده در جملات: این کلمه معمولاً قبل از اسم میآید و به توصیف آن اسم کمک میکند. مثلاً: "بخت شوم"، "سرنوشت شوم".
مشتقات: توجه داشته باشید که از این کلمه ممکن است مشتقات و ترکیبات مختلفی ساخته شود، لذا در نگارش باید به این نکته توجه کرد.
فعلهای متضاد: ممکن است در مواقعی از "شوم" به عنوان ضد "خوب" یا "خوش" استفاده کنید، به همین دلیل باید بافت جمله را در نظر بگیرید.
تنوع لغوی: در نگارش ادبی یا محاورهای ممکن است کلمات دیگری مانند "بد" یا "ناگوار" نیز به کار بیاید که به جای "شوم" استفاده شوند.
نکتهی کلیدی این است که سبکی که شما در نگارش خود انتخاب میکنید باید با موضوع و مخاطب تناسب داشته باشد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
او در یک روز بارانی و تاریک به شدت احساس شوم و ناامیدی کرد.
تصمیمات نادرست میتواند به عواقب شوم و غیرقابل جبرانی منجر شود.
شب هنگام، صدای رازآلودی در حیاط شنید و احساس کرد که یک پیشامد شوم در حال وقوع است.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: بدیمن، نامیمون، ترسناک، سخت، عبوس، ظالمانه، ظالم، مهم، نامبارک، وخیم، مهیب، بد، خراب، مضر، زشت، نامساعد، بخت برگشته، تیره بخت، بد بخت، ناموفق، رنگ پریده، مخوف، هولناک، ژیان، نا مناسب، غیر مقتضی، نالایق، سیاه بخت، نفرت انگیز، بد قیافه، سنگین، افسرده، دلتنگ، سربی، بدبختی اور، موجب بدبختی، بد طالع، شو، شدن