جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

zarb
multiplication  |

ضرب

معنی: ضرب . [ ض َ ] (ع اِمص ) ضربت . کوب . زد. لطم . (تاج المصادر) :
دید پرروغن دکان و جاش چرب
بر سرش زد گشت طولی کل ز ضرب .
مولوی .
|| کوفتن . زدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). زخ . زخم . زدن بشمشیر :
بجمشید گفتاکه ای نامدار
کنون ضرب مردان یکی پای دار.
فردوسی .
شیرمردانی که همچون شیر شادرْوان بود
پیش ایشان وقت حرب و ضرب ، شیر مرغزار.
وطواط.
رش ّ؛ ضرب دردناک . رزمة؛ ضرب شدید. (منتهی الارب ). || سکه زدن :
چنانکه مهر درم باژگونه دارد نقش
درست خیزد ازو گاه ضرب نقش درم .
مسعودسعد.
بگاه ضرب همی زرّ و سیم بوسه زند
ز عز نامش بر روی سکه ٔ ضراب .
مسعودسعد.
|| نواختن :
چون سماع آمد ز اوّل تا کران
مطرب آغازید یک ضرب گران .
مولوی .
|| نوبت حرکت دادن مهره : امیر دو مهره درشش گاه داشت و احمد بدیهی دو مهره در یک گاه و ضرب امیر را بود. (چهارمقاله ٔ عروضی ). || زدن . مایل بودن به گراییدن به : و هو ارطب (ای جزر) و اطیب طعماً و الاَّخر یضرب الی الصفرة. || خط کشیدن بقصد ابطال بر نوشته ای : و قال اذا کان کذا فلیس منه فضرب کل واحد منهم علی ماکتب . (معجم الادباء ج 5 ص 284). || آوردن مثل : ضرب ِ امثال ؛ داستانها زدن . ضرب مثل ؛ داستان زدن :
در مقامی که کند روی کنایه بعدو
ضرب شمشیر ندارد اثر ضرب ِ مَثل .
محمد عوفی .
صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: ضرب مثل ، عبارتست از ذکر چیزی تا ظاهر شود اثر آن در غیر آن چیز. و در ضرب مثل تا مشابهت در بین نباشد زدن مثل صورت نگیرد و برای آن ضرب مثل نامیده شده که شی ٔ محل زدن واقع گردیده یعنی چیزی که در آغاز امر بیان شده در ثانی مورد ضرب مثل گردیده سپس بر سبیل استعارت برای هر حالت یا افسانه ای یا صفتی جالب نظر که شگفتی در آن نیز باشد استعمال گردد. و حق عز اسمه در قرآن بر سبیل پند و تذکیر از هر آنچه مشتمل بتفاوت در ثواب یا احباط عمل یامدح یا ذم یا ثواب یا عقاب و امثال آن باشد مثل آورده . و در ضرب مثل منظور نزدیک ساختن مقصود باشد با قوانین عقلیّه و مجسم ساختن مرام است بصورت محسوس و الزام دشمن شدیدالخصومة و سرکوبی کفار سرکش . و از اینرو در کلام مجید امثال بسیاری ایراد فرموده ، چنانکه فرماید: و لقد ضربنا للناس فی هذا القرآن من کل مثل لعلهم یتذکرون . (قرآن 27/39). و در بیان و ایراد امثال نباید در اصل مثل تغییر و تبدیلی روا داشت بلکه باید عین مثل را ایراد کرد. نبینی در این مثل که اعط القوس باریها، یاء باریها را ساکن تلفظ می کنند در صورتی که اصل تحریک یاء است ، یا در این مثل که : فی الصیف ضیعت اللبن ، که اگر مخاطب مرد هم باشد تاء در ضیعت را مکسور تلفظ کنند تا در اصل مثل تغییری رخ نداده باشد. هکذا فی کلیات ابی البقاء. || بیان کردن . (منتخب اللغات ). بیان کردن برای کسی . (منتهی الارب ). || رفتن در زمین به طلب روزی . (منتخب اللغات ). رفتن مرغان به طلب رزق . (منتهی الارب ). || دست کسی را در مال وی فروبستن . (تاج المصادر). گرفتن و بازداشتن کسی را. || عقد بیعکردن با کسی . || برآمدن برای بازرگانی یابرای جنگ با کفار. || شتاب کردن . (منتهی الارب ). تیز رفتن . (منتخب اللغات ). || رفتن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ). || بشدن دور. (زوزنی ). || خوابانیدن کسی را یا بازداشتن او را از شنیدن . (منتهی الارب ). خوابانیدن . (منتخب اللغات ). خواب بر کسی افکندن . (زوزنی ). || اقامت کردن در جائی (از لغات اضداد است ). || برداشتن ماده شتر دم خود را و زدن آن را بر شرم خود و رفتن در آن حال . || قضای حاجت کردن . (منتهی الارب ). || بول بازداشتن . (زوزنی ). || آمیختن چیزی را بچیزی . (منتخب اللغات ) (منتهی الارب ). || رمیدن شتر. (منتهی الارب ). || شنا کردن در آب . (منتخب اللغات ) (منتهی الارب ). || گزیدن مار کسی را. (منتهی الارب ). || جنبیدن . || دراز گردیدن . || روی گردانیدن . || اشاره کردن . (منتهی الارب ). || برجستن رگ . || جدائی انداختن زمانه میان کسان . || بددل شدن و ترسیدن . (منتهی الارب ). || گذشتن وقت . || ضُربت الارض ؛ (مجهولاً) پشک زده شد زمین . || ورزیدن بزرگی و طلب کردن آن . گویند: هو یضرب المجد؛ ای یکسبه و یطلبه . || زرگری کردن . (منتهی الارب ). || خیمه برپای کردن . || پدید کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر).
- به ضرب دست ، به ضرب شصت ؛ با سعی و جدّ و زور و قوت .
- ضرب اصول ؛ به اصول زدن دستک و انگشت ومانند آن . سعدی راست :
بدوستی که ز دست تو ضربت شمشیر
چنان موافق طبع آیدم که ضرب اصول .
(از آنندراج ).
- ضرب الأزب ؛ ضربی که هرچند به شود نشان آن بماند. (غیاث ).
- ضرب الفتح ؛ نوعی از نوازش کوس و نقاره که در وقت فتح نوازند، و گویا شادیانه همانست ، و این ازاهل زبان بتحقیق پیوسته . (غیاث ) (آنندراج ).
- ضرب المثل ؛ داستان زدن .
- ضرب کردن جامه ؛ اصطلاحی بوده است صوفیان را ظاهراً بمعنی شق کردن جامه ولیکن این معنی محقق نیست : شیخ را وقت خوش گشت و وجدی بر وی ظاهر شدو جامه ضرب کرد . (اسرار التوحید 96).
... ادامه
704 | 0
مترادف: 1- زدن، شكنجه، ضربت، كوب، كوفتن 2- جرح، زخم 3- تنبك 4- تالي، شبيه، مانند، مثل، همتا 5- صنف، قسم، گونه، نوع 6- چوله 7- عجز 8- قرينه
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم مصدر) [عربی]
مختصات: ( ~ .) [ ع . ] (اِ.)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: zarb
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 1002
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
multiplication | beat , stroke , coining , hit , strike , drum , blow , coinage , bruise , impact , wham , impulse , smite , bop , box , buff , buffet , butt , chop , cob , fib , ictus , punch , shock , slash , sock , stab
ترکی
çarpma işlemi
فرانسوی
multiplication
آلمانی
multiplikation
اسپانیایی
multiplicación
ایتالیایی
moltiplicazione
عربی
ضرب | مضاعفة , تضاعف , عمليه الضرب
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "ضرب" در زبان فارسی می‌تواند به معانی مختلفی استفاده شود و در ترکیب‌ها و جملات مختلف به کار رود. در ادامه به قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره می‌کنم:

۱. معانی مختلف:

  • ضرب به معنای «زخمی کردن» یا «کتک زدن» (مانند ضربه زدن).
  • ضرب در اصطلاحات ریاضی، به معنای عمل ضرب (ضرب اعداد).
  • ضرب به عنوان یک اصطلاح ادبی به معنی «ضرب‌المثل» یا «لازمهٔ کلام».

۲. نگارش صحیح:

  • کلمه «ضرب» باید به درستی و بدون خطا نوشته شود. املای آن به صورت «ضرب» و با حرف صاد است.
  • در استفاده از کلمات ترکیبی که شامل «ضرب» هستند، باید دقت شود که رویکرد معنایی جملات حفظ شود (مثلاً «ضربه» به معنای آسیب یا «ضرب دری» به معنای نوعی موسیقی).

۳. ترکیب‌ها:

  • می‌توان از این کلمه در ترکیب‌های مختلف استفاده کرد، مانند:
    • ضربه
    • ضرب‌آهنگ
    • ضرب‌المثل
    • ضربدر

۴. استفاده در جملات:

  • جملات باید به گونه‌ای ساخته شوند که کلمه «ضرب» به وضوح معنا را منتقل کند. برای مثال:
    • "او با یک ضربه محکم درب را باز کرد."
    • "در ریاضی، ضرب دو عدد نتیجهٔ حاصل‌ضرب آن دو است."

۵. قواعد املایی و نگارشی:

  • از علائم نگارشی به‌طور صحیح در جملات استفاده کنید. به‌ویژه در جملاتی که «ضرب» در ترکیب با دیگر کلمات است، باید فاصله‌ها و ویرگول‌ها به دقت رعایت شود.

با رعایت این نکات، می‌توانید کلمه «ضرب» را به درستی و به‌طور مؤثر در جملات و متون خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. در ریاضیات، ضرب دو عدد برابر با حاصل‌ضرب آن‌هاست که نتیجه‌ای جدید به ما می‌دهد.
  2. معلم به دانش‌آموزان یاد داد که چگونه با استفاده از جدول ضرب، ضرب عددهای بزرگ‌تر را به راحتی محاسبه کنند.
  3. تمرینات روزانه ضرب به من کمک کرد تا سرعت محاسباتم را افزایش دهم.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری