جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

tāra(o)m
tarom  |

طارم

معنی: طارم . [ رَ ] (معرب ، اِ) محجری را گویند که از چوب سازند و اطراف باغ و باغچه بجهت منع از دخول مردم نصب کنند. (برهان ). چوب بست گرد باغ و باغچه .محجری که از چوب سازند و به اطراف باغ نهند تا مانعاز دخول شود. (غیاث اللغات ). نرده . || چوب بندی که از برای انگور و یاسمین و کدوی صراحی کنند و داربست و طارم انگور و داربند هم گویند. این لفظ معرب تارم است و در مصطلحات گفته در حرکت راء طارم اختلاف است ، بعضی مفتوح و بعضی مضموم آرند :
بعون نعمت عشق تو فارغم ز نعیم
نه جوی شیر شناسم نه طارم انگور.
ثناها همه ایزد پاک را
ثریاده طارم تاک را.
نورالدین ظهوری
مست ترا بطارم تاک است دیده باز
مستغنی از تفرّج این سبز طارم است .
نورالدین ظهوری .
و این بیت سالک قزوینی که در مدح جلال اسیر گفته بکسر راء نیز متحقق میشود :
سیاره ٔ این بلند طارم
خوانند ورا ابوالمکارم .
(از آنندراج ).
و ضبطت الکلمة فی اللسان و غیره بکسر الراء، و هو الموافق للوزن العربی ، و ضبطت فی المعیار و عند ادی شیر، بسکونها و قال الاول (معرب طارم ) یعنی بضم الراء. و قال الثانی معرب عن تارم و لم یضبط الراء. و الظاهر ان ما قاله المعیار اصح ، ولکن مع فتح الراء فان فی ترجمة البرهان القاطع ص 412 طارم بوزن آدم و معناه مقارب للمعنی الذی هنا و اما تارم بالتاء فانه بفتح الراء ایضاً. (حاشیه ٔ المعرب ص 224). طارمه . طارمی . || بام خانه . (برهان ). || طاق خانه . (اوبهی ). || خانه ٔ بالا. (بحرالجواهر). || دیدگاه . (اوبهی ) :
بنشان بطارم اندر مر ترک خویش را
با چنگ سغدیانه و با یالغ و کدو.
عماره .
زمین ز مرد شود تنگ چون کهن بیشه
هوا ز گرد شود تیره چون سیه طارم .
فرخی .
لاجرم دشمنان به زندانند
خواجه شادان بطارم و گلشن .
فرخی .
|| خانه را گویند که از چوب سازند همچو خرگاه و غیره . خانه ٔ چوبین . و به معنی گنبد نیز آمده است . (برهان ). و در بهار عجم آمده خانه ٔ چوبین . چون خرگاه و سراپرده و گنبد. (غیاث اللغات ). خرگاه . (زمخشری ). قبّه . (برهان ) :
هر آن روزی که بنشستی به طارم
بطارم در تو بودی باغ خرم .
(ویس و رامین ).
کنار بام وی را کاخ و طارم
زمین پر گل او را خزّ و ملحم .
(ویس و رامین ).
خوشا راها که باشد راه آنان
که داند از سفر هنجار جانان
اگر چه صعب راهی پیش دارند
مر آن را طارم و گلشن شمارند.
(ویس و رامین ).
چو رامین آمد از گرگان سوی مرو
تهی بد باغ شادیش از گل و سرو
نه گلگون دید طارم را زرویش
نه مشکین دید ایوان را ز بویش .
(ویس و رامین ).
نه با غم خوش بود نه کاخ و میدان
نه طارم نه شبستان و نه ایوان
کجا جویم ترا ای ماه تابان
بطارم یا بگلشن یا به ایوان
هر آن روزی که بنشستی به ایوان
بایوان درتو بودی ماه و کیوان .
(ویس و رامین ).
روز آدینه هرون بطارم آمد، و بونصر سوگندنامه نبشته بود عرض کرد، هرون بر زبان راند، و اعیان و بزرگان گواه شدند. (تاریخ بیهقی ). حاجب غازی که بطارم آمدی بر ایشان گذشتی ، و ناچار همگان بر پای خاستندی . (تاریخ بیهقی ). امیر بر خضرا رفت و خواجه بطارم دیوان بنشست . (تاریخ بیهقی ). خواجه به طارم رفت و جمله خواجه شماران و اعیان . (تاریخ بیهقی ). خواجه گفت اگر رأی عالی بیند، تا بنده بطارم نشیند و پیغامی که دارد بزبان معتمدی به مجلس عالی فرستد. (تاریخ بیهقی ). این روز که صدوردیوان و دبیران بر این جمله بنشستند، وی در طارم آمد، و بر دست راست خواجه بونصر بنشست در نیمترک ، چنانکه در میانه ٔ هر دو مهتر افتاد در پیش طارم ، و کار راندن بگرفت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 139). مردمان که طاهر را دیده بودند پیش بونصر ایستاده و در وکالت دراین پادشاه [ مسعود ] و طارم سرای بیرون . (تاریخ بیهقی ص 139). بونصر هم آنجا که بروزگار گذشته نشستی ، بر چپ طارم که روشنتر بود بنشست . (تاریخ بیهقی ص 139). و اسبش [ حاجب غازی ] در سرای بیرونی ببلخ آوردندی چنانکه روزگار گذشته از آن امیر مسعود و محمد و یوسف بودی ، و در طارم دیوان نشستی ، آنگاه که بار دادندی . (تاریخ بیهقی ص 133). علی دایه ، و خویشاوندان ، و سالاران محتشم ، درون این سرای دکانی بود سخت دراز، پیش از بار [ مسعود ] آنجا بنشستندی ، و حاجب غازی که بطارم آمدی بر ایشان گذشتی . (تاریخ بیهقی ص 134). و دیگر روز خواجه [ احمد حسن ] بیامد، و چون بار بگسست بطارم آمد. (تاریخ بیهقی ص 149). چون پیدا آمد [ مسعود ] خدمت کردند، بدر طارم رسیده بود. (تاریخ بیهقی ص 158). امیر [ مسعود ] بر خضرا رفت ، و خواجه به طارم دیوان بنشست خالی ، و استادم را بخواند. (تاریخ بیهقی ص 166). یکروز خواجه احمد حسن از بار چون باز خواست گشتن ، امیر [ مسعود ] گفت که خواجه تنها بطارم بنشیند که بسوی او پیغامی است . (تاریخ بیهقی ص 177). سلطان [ مسعود ] خواجه را گفت بطارم باید نشست که حسنک را آنجا خواهند آورد. (تاریخ بیهقی ص 180). والی حرس با وی و علی رایض و بسیار پیاده از هر دستی وی را [حسنک ] بطارم بردند. (تاریخ بیهقی ص 180). من که بوالفضلم و قومی بیرون طارم بدکان ها بودیم نشسته در انتظار حسنک . (تاریخ بیهقی ص 180). بطارم رفت [ خواجه احمد حسن ] . (تاریخ بیهقی ص 180). چون نان بخوردند برخاستند و بطارم دیوان بازآمدند و بنشستند. (تاریخ بیهقی ص 223). چون به درگاه رسید، بکتکین حاجب پیش او [
اریارق ] باز شد، و امیر حرس او را فرود آوردند و پیش وی رفتند تا طارم ، و آنجا بنشاندند. (تاریخ بیهقی ص 226). پس بازگشتند هر دو خواجه با وی [ غازی ]به طارم نشستند. (تاریخ بیهقی ص 229). خواجه به طارم آمد و خواجه بونصر را بخواند. (تاریخ بیهقی ص 258). گفت بطارم روم پیغام دهم . (تاریخ بیهقی ص 258). بونصر بطارم بازآمد و آنچه گفته بود شرح کرد. (تاریخ بیهقی ص 260). و سلطان و خواجه ٔ بزرگ و بونصر، صاحب دیوان رسالت خالی کردند و احمد را بخواندند، و مثالهااز لفظ عالی بشنود، و از آنجا بطارم آمدند. (تاریخ بیهقی ص 270). امیر فرمود تا وی را به طارم نزدیک صفه بنشاندند. (تاریخ بیهقی ص 285). خواجه گفت نیک آمدو بازگشت ، و به طارم دیوان رسالت بنشستند. (تاریخ بیهقی ص 296). روز آدینه هارون بطارم آمد. (تاریخ بیهقی ص 361). به طارم که میان باغ بود بنشستند. (تاریخ بیهقی ص 372).
از بهر چه این کبود طارم
پر گرد شده ست باز و مقتم .
ناصرخسرو.
در این فیروزه گون طارم مجوی آرام و آسایش
که نارامد همی روز و شب و ناساید این طارم .
ناصرخسرو.
این قبه ٔ پرچشمهای بیدار
زین طارم پر شمعهای رخشان .
ناصرخسرو.
رازیست که می بگفت خواهد
با تیره بساط سبز طارم .
ناصرخسرو.
تودر خز و بز بزیر طارم
خویشانت برهنه و پریشان .
ناصرخسرو.
بر طارم هوای دل خود نشاط کن
با مهوشی که قبله ٔ ایوان و طارم است .
سوزنی .
جاوید زی به لهو و دمی بی طرب مباش
کز غم عدوی جاه ترا عمر یکدم است .
سوزنی .
از عکس و لمع انجم رخشنده هر شبی
تا آسمان بگونه ٔ پیروزه طارم است .
سوزنی .
ایوان تو ز طارم فیروزه ٔ فلک
بگذشت از آنکه صاحب ایوان و طارمی .
سوزنی .
ای بسا باد و کبر طارم و تیم
زیر و بالا به آب چشم یتیم .
سنائی .
چو در نی بست تن ایمن نشستی
ز دل در جان جانت طارمی کو.
سنائی .
ای برسم دولت از آغاز دوران داشته
طارم قدر ترا هندی و هفتم چرخ پاس .
انوری .
پیش مسند سلطان طارمی زده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 334).
نقل است که یک شب هرون الرشید فضل برمکی را که یکی از مقربان بود گفت که امشب مرا برمردی بر، که مرا بمن نماید که دلم از طاق و طارم درتنگ آمده است . (تذکرة الاولیاء).
بیا که رایت سلطان شهنشه عالم
گذشت از فلک چارطاق و نه طارم .
بدر جاجرمی .
چه میخواهم از طارم افراشتن
همینم بس از بهر بگذاشتن .
سعدی .
گهی برطارم اعلی نشینم
گهی درپیش پای خود نبینم .
سعدی (گلستان چ یوسفی ص 90).
... ادامه
774 | 0
مترادف: 1- تارم 2- محجر 3- خانه چوبين، كلبه 4- داربست، داربند 5- آسمان، سپهر، فلك 6- خيمه، خرگاه 7- ايوان
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: تارم] [قدیمی]
مختصات: (رَ) [ معر. ] (اِ.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم خاص مکان
آواشناسی: tArom
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 250
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
tarom
ترکی
tarem
فرانسوی
tarem
آلمانی
tarem
اسپانیایی
tarem
ایتالیایی
tarem
عربی
تاروم
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "طارم" به دو معنا واژه‌ای با اهمیت در زبان فارسی است. در اینجا به نکات نگارشی و قواعد مرتبط با این کلمه اشاره می‌کنیم:

  1. نویسه‌ها: کلمه "طارم" باید با حروف فارسی نوشته شود و از لحاظ نگارشی صحیح باشد.

  2. قید و صفت: اگر در جمله‌ای به کار می‌رود، باید به نقش آن در جمله توجه کرد. مثلاً ممکن است به عنوان اسم خاص یا نشان‌دهنده مکان باشد.

  3. جنس و تعدد: باید توجه کرد که کلمه "طارم" در برابر واژه‌های دیگر در جملات جمع یا مفرد distingue شود.

  4. نکات ادبی: در اشعار و نثر ادبی می‌توان از کلمه "طارم" بهره برد و با توجه به زیبایی‌های زبانی به کار برد.

  5. آوایی: هنگام تلفظ، به نکات آوایی توجه کنید تا لفظ درست و شفاف ادا شود.

در نهایت، آثار تاریخی و جغرافیایی مرتبط با "طارم" می‌تواند کمک‌کننده باشد تا درک بهتری از کاربردهای این کلمه در زمینه‌های مختلف به دست آورید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. طارم یکی از مناطق زیبای استان قزوین است که به‌خاطر باغ‌های انگورش معروف است.
  2. در سفر به طارم، می‌توانید از طعم خوشمزهٔ غذاهای محلی و میوه‌های تازه آن لذت ببرید.
  3. هر ساله در فصل تابستان، مردم طارم جشنواره‌هایی برای معرفی محصولات کشاورزی خود برگزار می‌کنند.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری