جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: طبع. [ طَ ] (ع مص ) مهر کردن بر نامه و جز آن . (منتهی الارب ). مهر کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 67). || نقش کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ساختن شمشیر. صاحب منتهی الارب در مورد این معنی عبارتی آورده بدین سیاق : طبع السیف من الطین ، و کذا طبع الدرهم من الطین ، و طبع الجرة من الطین . دراداةالفضلا گوید: الطبع؛ مهر کردن . درم زدن . شمشیر زدن . مؤلف قطر المحیط آورده : طبع السیف ؛ عمله و صباغه و الدرهم نقشه و سکه و الجرة من الطین عملها. بنابراین لفظ طبع در معنی مصدری ، بمعانی ، ساختن ِ شمشیر و سکه زدن و ساختن مطلق نیز آمده مشروط بر آنکه قرینه (یا مفعول آن ) ذکر شود. طبع، شمشیر بزدن . (زوزنی ). سبوی کردن ؛ طبع الجرة من الطین . (تاج المصادر بیهقی ). || طبع الدلو؛ پر ساختن دلو. || طبع قفاه ؛ از دست زدن پس گردن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || طبع اﷲ علی قلبه ؛ پرده انداخت بر دل وی . مهر کرد بر وی . رین . ختم . در کلیات ابوالبقاء آمده : قال بعضهم الطبع و الختم و الاکنة و الاقفال ، الفاظ مترادفة بمعنی واحد. || سرشته شدن بر چیزی . طبع علی الشی ٔ. بصیغه ٔمجهول . || زشت و ریمناک گردیدن . طبع فلان ،بصیغه ٔ مجهول . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || در تداول عوام ، چاپ کردن . رجوع به طبع کردن شود. 1- چاپ، نشر
2- خو، سرشت، شيمه، منش، نهاد
3- ذوق، قريحه، شاعري
4- تمايل، گرايش، رغبت، ميل
5- قريحه، استعداد
6- طبيعت، مزاج
7- ذائقه
8- رغبت، ميل
9- هريك از چهار عنصر اصلي
10- هريك از چهارخلط اصلي، اخلاط چهارگانه
11- سليقه، پسند، nature, printing, publication, leaning, temper, character, addiction طبيعة، صبغة، طبع، سجية، مزاج، جوهر الشىء، شميلة، صفات الشيء، البنية الطبيعية، ضرب أو نوع doğa nature natur naturaleza natura طبیعت، ماهیت، سرشت، ذات، فطرت، چاپ، چاپ پارچه، باسمهزنی، انتشار، نشر، نشریه، نگارش، اشاعه، تمایل، علاقه شدید به چیزی، تمایلات، میل، انحراف، خوی، مزاج، خو، قلق، خیم، شخصیت، خاصیت، سیرت، دخشه، اعتیاد، عادت، خو گرفتگی، اعتیاد دادن
... ادامه
291|0
مترادف:1- چاپ، نشر
2- خو، سرشت، شيمه، منش، نهاد
3- ذوق، قريحه، شاعري
4- تمايل، گرايش، رغبت، ميل
5- قريحه، استعداد
6- طبيعت، مزاج
7- ذائقه
8- رغبت، ميل
9- هريك از چهار عنصر اصلي
10- هريك از چهارخلط اصلي، اخلاط چهارگانه
11- سليقه، پسند،
طبيعة|صبغة , طبع , سجية , مزاج , جوهر الشىء , شميلة , صفات الشيء , البنية الطبيعية , ضرب أو نوع
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "طبع" در زبان فارسی به معانی مختلفی به کار میرود و قواعد نگارشی خاصی دارد. در ادامه به بررسی این قواعد و نکات مربوط به استفاده از این کلمه میپردازیم:
معناشناسی:
"طبع" به معنای خوی، سرشت، یا طبیعی بودن چیزی است.
در ادبیات، این کلمه میتواند به معنی احساسات و حالات درونی نویسنده یا شاعر نیز اشاره داشته باشد.
نکات نگارشی:
استفاده از نشانهها: در جملاتی که از "طبع" استفاده میشود، باید به نشانههای نگارشی توجه شود. مثال: "در طبع او لطافت خاصی وجود دارد."
تطابق صرفی و نحوی: "طبع" به صورت اسم و به تنهایی به کار میرود و باید با دیگر اجزای جمله سازگاری داشته باشد. مثال: "طبع شعر او بسیار غنی است."
جملات مثال:
"طبع هنری او باعث تمایز آثارش شده است."
"این داستان با طبع خلاق نویسنده نوشته شده."
جایگاه کلمه در جمله: "طبع" معمولاً به عنوان اسم و در نقش فاعل یا مفعول در جمله ظاهر میشود.
تلفظ و نوا: توجه به تلفظ صحیح این کلمه اهمیت دارد و باید با لحن مناسب استفاده شود.
با رعایت این نکات میتوان به درستی از کلمه "طبع" در نوشتار و گفتار استفاده کرد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
طبع انسان به زیبایی و هنر حساس است و همواره به دنبال زیبایی میگردد.
او با طبع شوخطبعش همیشه در جمع دوستانش فضای شاداب و خوشایندی ایجاد میکند.
طبع ملایم و آرام او باعث میشود که دیگران به راحتی به او اعتماد کنند.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر