جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: طبیعی . [ طَ عی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به طبیعت . غریزی . جبلی . ذاتی . فطری . نهادی . سرشتی . گوهری . گُهری . خِلقی . مقابل ِ صناعی و عملی و مصنوعی و ساختگی و معمولی : بخشش او طبیعی و گهریست بخشش دیگران به روی و ریاست . فرخی . چه بود عارض تو لاله ٔ طبیعی رنگ نگه نمود مرا عنبر طبیعی خم . مسعودسعد. || مخلوق مقابل مصنوع : رود بر دو ضرب است : یکی طبیعی و دیگری صناعی .. رود طبیعی آن است که آبهائی بود بزرگ که از گداز برف و چشمه هائی که از کوه و روی زمین بگشاید و برود، و خویشتن را راه کند، و رودکده ٔ وی جائی فراخ شود و جائی تنگ همی رود تا به دریائی رسد یا به به طیحه ای .(حدود العالم ). || صاحب کشاف آرد: چیزیست که به ذات مستند باشد خواه استناد آن به نفس ذات یا جزء یا لازم آن باشد و خواه مساوی یا اعم باشد، پس طبیعت منسوب بدان در این هنگام بمعنی حقیقت است . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || و نیز مراد از طبیعی چیزیست که به صورت نوعی مستند باشد و ما در لفظ خبردر این باره بحث کردیم وامور طبیعی چیزهایی است که وجود انسان بر آنها مبتنی است . رجوع به طبیعت شود. 1-اسم
2- اصلي، جبلي، ذاتي، فطري، نهادين
3- اصيل، بكر، دست نخورده
4- آفريده، مخلوق مصنوعي، ساختگي
1- مربوطبه طبيعت
2- معمولي، عادي
3- طبيعي دان natural, normal, physical, indigenous, inherent, innate, intrinsic, born, homebred, somatic, real طبيعي، فطري، بسيط، عادي، غير شرعي، مستدل عليه من الطبيعة، جبلي بحكم الولادة، المعتوه، الأبله normal normale normal normal normale ذاتی، عادی، فطری، بدیهی، سرشتی، معمولی، معمول، متوسط، ساده، فیزیکی، بدنی، جسمانی، مادی، بومی، اصلی، ملازم، چسبنده، درونی، غریزی، جبلی، باطنی، حقیقی، ذهنی، متولد، مولد، زاد، زاییده شده، مولود، دیمی، خانگی، جسمی، تنی، واقعی، راستین، عملی، حسابی
natural|normal , physical , indigenous , inherent , innate , intrinsic , born , homebred , somatic , real
ترکی
normal
فرانسوی
normale
آلمانی
normal
اسپانیایی
normal
ایتالیایی
normale
عربی
طبيعي|فطري , بسيط , عادي , غير شرعي , مستدل عليه من الطبيعة , جبلي بحكم الولادة , المعتوه , الأبله
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "طبیعی" در زبان فارسی به عنوان صفتی به کار میرود که به ویژگیها یا حالتهای مربوط به طبیعت یا امور طبیعی اشاره دارد. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
تطابق صفت و موصوف: در فارسی، صفت باید با موصوف خود از نظر جنس و عدد همخوانی داشته باشد. مثلاً:
«درختان طبیعی» (جمع مؤنث)
«آب طبیعی» (مفرد مذکر)
جایگاه صفت: صفت در زبان فارسی معمولاً قبل از موصوف قرار میگیرد. مثلاً:
«محیط طبیعی» (نه «طبیعی محیط»)
کاربردهای مختلف: کلمه "طبیعی" میتواند در زمینههای مختلف به کار رود، مثلاً:
در علوم زیستی: «فرآیندهای طبیعی»
در مواد غذایی: «محصولات طبیعی»
استفاده از ریشه کلمه: ریشه کلمه "طبیعی" از کلمه "طبیعت" است و میتوان به آن کلمات و عبارات مرتبطی اضافه کرد، مانند:
«طبیعتگرایی»
«طبیعتپژوهی»
نحوه تفکیک هجاها: این کلمه به سه هجا تقسیم میشود: ta-bi-i. بهتر است در نوشتارهای خود، به تفکیک هجایی در هنگام خواندن نیز توجه کنید.
نقل قول و ارجاع: هنگام استفاده از کلمه "طبیعی" در مقالات علمی یا ادبیات، میتوانید به منابع معتبر ارجاع دهید تا دقت و اعتبار متن خود را افزایش دهید.
اگر سوال خاصی در مورد استفاده یا قواعد مربوط به کلمه "طبیعی" دارید، خوشحال میشوم کمک کنم.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "طبیعی" در جملات آوردهام:
هوای این منطقه در فصل بهار بسیار طبیعی و دلپذیر است.
او به استفاده از محصولات طبیعی در آرایش خود اهمیت زیادی میدهد.
رفتار طبیعی حیوانات در محیط وحش همیشه جالب است.
این گیاهان به طور طبیعی در شرایط آب و هوایی سرد رشد میکنند.
موسیقی این گروه بسیار طبیعی و بیتکلّف است.
اگر به جملات بیشتری نیاز دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!