جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

'ārez
cheeks  |

عارض

معنی: عارض .[ رِ ] (ع ص ) عرض دهنده ٔ لشکر. شمارکننده ٔ لشکر. بخشی فوج یا سالار فوج . (غیاث اللغات ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه سان سپاه دهد. آنکه سان سپان بیند. (مهذب الاسماء) : و عارض را فرمان داد تا نامهاشان به دیوان عرض بنوشت . (تاریخ سیستان ). وزیر و عارض و صاحبدیوان و ندما حاضر آمدند. (تاریخ بیهقی ). این مرد مدتی دراز کدخدا و عارض امیر نصر سپهسالار بود. (تاریخ بیهقی ). و عارض بیامد و چهارهزار سوار با وی نامزد کرد. (تاریخ بیهقی ). همه لشکر را گرد آوردند، وی عارض را فرمود که شمار کنند هزارهزار و پانصدهزار سوار جنگی بودند. (اسکندرنامه ).
خبرداد عارض که سیصد هزار
برآمد دلیران مفرد سوار.
نظامی .
شده برعارض لشکر جهان تنگ
که شاهنشه کجا میدارد آهنگ .
نظامی .
|| (اِ) باران :
تا هلاک قوم نوح و قوم هود
عارض رحمت بجان ما نمود.
مولوی .
|| (ص ) شتر ماده ٔ بیمار یا شکسته ٔ آفت رسیده . || (اِ) دندان . دندان که درعرض دهن است و آن بعد از ثنایا است . (منتهی الارب ). || ابر که سایه افکند. (مهذب الاسماء) (ترجمان عادل بن علی ). ابر پراکنده در افق . (غیاث اللغات ). ابربر پهنای کرانه ٔ آسمان . (منتهی الارب ). ابر. (غیاث اللغات ). || کوه . عارض الیمامه ؛ کوه یمامه را گویند. || هرچه پیش آید ترا از پرده و جز آن . (منتهی الارب ). || صفحه ٔ گردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || هر دو طرف روی . || هر دو جانب دهن . || ملخ بسیار. || عطا. || در تداول ، شاکی و متظلم . دادخواه . || صفحه ٔ رخسار مردم .(منتهی الارب ). روی . رخسار. گونه :
غره مشو به عارض عنبرنبات خویش
واندر نگر به عارض کافوربار من .
ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 298).
آن زلف سر افکنده بدان عارض خرم
از بهر چه آراست بدان بوی و بدان خم .
عنصری .
ای عارض چو ماه تو را چاکر آفتاب
یک بنده ٔ تو ماه سزد دیگر آفتاب .
خاقانی .
چو مویش دیده بان بر عارض افکند
جوانی را ز دیده موی برکند.
نظامی .
آنکه نبات عارضش آب حیات میخورد.
(گلستان ).
گه عارض سیمین یکی را طپانچه زدی . (گلستان ).
گل سرخش چو عارض خوبان .
(گلستان ).
عارض نتوان گفت که قرص قمر است این
بالا نتوان گفت که سرو چمن است این .
سعدی .
|| (اصطلاح فلسفه ) محمول خارج از ذات چیزی را عارض برآن گویند و آن اعم از عرض است زیرا شامل صورت هم میشود و صورت جوهر است زیرا عارض بر هیولی میشود. عارض وجود؛ آنچه در ظرف وجود عارض شود که وجود معروض را مدخلیت در عروض عارض باشد.عارض ماهیت ؛ آنچه منشاء عروض ذات و یا ماهیت باشد مانند عروض وجود بر ماهیت . عارض لازم ؛ آنچه ممتنعالانفکاک باشد از معروض در مقابل عارض مفارق . (تعریفات ) (شرح منظومه ص 27) (شرح حکمة الاشراق ص 46). || از نظر عرفا عبارت از کشف نور ایمان و فتح ابواب عرفان و رفع حجب از جمال حقیقت و عیان و هرچه در فتح و فتوح باشد. صاحب لمع گوید: عارض چیزی است که عارض شود و بر قلوب و اسرار از القاء عدو و نفس و هوا و مقابل خاطر است . (لمع ص 343).
... ادامه
660 | 0
مترادف: 1- چهر، چهره، رخ، رخسار، رو، روي، سيما، صورت، گونه 2- اتفاق، حادثه 3- دادخواه، شاكي، شكواگر، متظلم
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم، صفت) [عربی]
مختصات: (رِ) [ ع . ]
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: 'Arez
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 1071
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
cheeks | complainant , plaintiff , disaster
ترکی
ara sıra
فرانسوی
occasionnel
آلمانی
gelegentlich
اسپانیایی
ocasional
ایتالیایی
occasionale
عربی
الخدين
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه «عارض» در زبان فارسی به معنای چیزی است که به صورت متضاد یا اضافی بر چیزی دیگر عارض می‌شود. از نظر قواعد نگارشی و دستور زبان، توجه به نکات زیر درباره این کلمه ضروری است:

  1. نحوه‌ی نوشتار: کلمه «عارض» مانند سایر کلمات فارسی باید به درستی نوشته شود و از قافیه‌ی عربی «عَارِض» نیز به طور صحیح استفاده گردد.

  2. جنس و جمع: «عارض» اسم مذکر است و جمع آن «عارض‌ها» یا «عارضین» است. در متون علمی و ادبی از هر دو شکل می‌توان استفاده کرد، اما «عارض‌ها» رایج‌تر است.

  3. کاربرد در جملات: این کلمه معمولاً در متن‌های علمی، فلسفی یا ادبی به کار می‌رود. برای مثال:

    • «عارض‌های جسمی و روحی انسان تأثیرات متفاوتی بر رفتار او دارند.»
  4. استفاده در اصطلاحات: در برخی اصطلاحات و ترکیب‌ها مانند «عارض ذهنی» یا «عارض خارجی» به کار می‌رود که به ظهور یک ویژگی، مشکل یا حالتی اشاره دارد که به طور غیرمستقیم بر چیزی تأثیر می‌گذارد.

  5. نکات نگارشی: در زمان نوشتن جملاتی که از «عارض» استفاده می‌شود، رعایت قواعد نگارشی مانند استفاده از ویرگول‌ها، نقطه‌گذاری و ساختار جمله‌ای صحیح اهمیت دارد.

با رعایت این نکات، می‌توان از کلمه «عارض» به درستی در نوشتار و گفتار استفاده کرد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. در طول معاینه پزشک، او متوجه شد که عارضه‌ای در کبد بیمار وجود دارد.
  2. این عارض به علت تغییرات آب و هوایی در محیط زیست ایجاد شده است.
  3. او برای درمان عارضه‌اش به پزشک متخصص مراجعه کرد و راهکارهای مختلفی را بررسی کرد.

واژگان مرتبط: شاکی، مدعی، خواهان

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری