جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: عامل . [ م ِ ] (ع ص ) کارکن و صنعتگر. || کسی که با دست کار کند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هر که با دست کار گل ساختمان و بناء آن کند. (از اقرب الموارد) (المنجد) گلکار. || کسی که متصدی کارهای دیگر شوددر امور مالی و غیره . (المنجد). ضابط. (ناظم الاطباء). || دیوانی . نوکر. دولت . رئیس . والی . حاکم . (المنجد). ج ، عمال و عاملون و عمله : به معزولی به چشمم در نشستی چو عامل گشتی از من چشم بستی . نظامی . نهد عامل سفله بر خلق رنج که تدبیر ملک است و توفیر گنج . سعدی (بوستان چ یوسفی ص 157). نیاورده عامل غش اندر میان نیندیشد از رفع دیوانیان . سعدی . تا نگویی که عاملان حریص نیکخواهان دولت شاهند. سعدی . || دانا. زبردست در هر کاری . || وکیل و کارگزار. (ناظم الاطباء). || کلمه ای که بدان اعراب کلمه ٔ دیگر تغییر می کند. ج ، عوامل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تعریفات ) (مهذب الاسماء).و رجوع به عوامل شود. 1- آژانس
2- پيشكار، كارپرداز، كارگزار، نماينده
3- مامور، مزدور
4- بااثر، ثمربخش، موثر
5- صانع، فاعل، كننده factor, agent, operator, operative, doer, procurator, operant, assignee, propellant, propellent, spy, acting عامل، المورثة، جينة، عامل حماية من الشمس، وسيط تجاري، وكيل تجاري، حلل إلى عوامل faktör facteur faktor factor fattore فاکتور، ضریب، عامل مشترک، حق العمل کار، نماینده، وکیل، گماشته، پیشکار، اپراتور، گرداننده، متصدی، عمل کننده، ماشین کار، کارگر، کننده، نایب، ناظر هزینه، فعالیت کننده، نیروی محرکه، انگیزه، جاسوس، فعال، جدی، کفالت کننده، کنشی
عامل|المورثة , جينة , عامل حماية من الشمس , وسيط تجاري , وكيل تجاري , حلل إلى عوامل
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
در زبان فارسی، واژه "عامل" به معنای شخص یا چیزی است که موجب وقوع یک رویداد یا عمل خاص میشود. این واژه هم به لحاظ معنی و هم به لحاظ نگارشی دارای برخی نکات قابل توجه است. در ادامه، به برخی از این نکات میپردازیم:
1. تعریف واژه:
عامل: به معنای کارگزار، فرد مؤثر در یک عمل، یا چیزی که باعث بروز یک پدیده میشود.
2. کاربرد در جملات:
فعلهای مرتبط: معمولاً با فعلهایی مانند "بودن"، "شدن"، "داشتن" و "ایجاد کردن" استفاده میشود. مانند: "او عامل موفقیت تیم بود."
جملات توصیفی: میتوان از آن در جملات توصیفی استفاده کرد. مانند: "آب و هوا یکی از عوامل مهم در کشاورزی است."
3. نگارش:
باید دقت کنید که واژه "عامل" به صورت صحیح و بدون اشتباه تایپی نوشته شود.
از نظر نگارشی، این واژه میتواند به عنوان اسم جمع (عوامل) نیز به کار رود.
4. معادلها:
در برخی موارد میتوان از واژههای مشابه مانند "مؤلف"، "سبب" یا "نقش" به عنوان معادل استفاده کرد، اما هرکدام ممکن است در زمینهای خاص بار معنایی متفاوتی داشته باشند.
5. نکات نگارشی:
در نگارش رسمی، بهتر است از "عامل" در زمینههای علمی و اجتماعی به طور دقیق و مشخص استفاده شود.
در متنهای غیررسمی، توجه به Flair و لحن خاص مورد استفاده نیز مهم است.
6. مثال:
"بیتوجهی به سلامت روان میتواند عامل بسیاری از مشکلات اجتماعی باشد."
"عوامل اقتصادی نقش بسزایی در تصمیمگیریهای فردی دارند."
جمعبندی:
"عامل" واژهای است که به وضوح در زبان فارسی کاربرد دارد و در متون علمی و روزمره به وفور مورد استفاده قرار میگیرد. رعایت نکات زبانی و نگارشی در استفاده از این واژه میتواند به وضوح و تاثیرگذاری بیشتر متن کمک کند.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
عاملی که باعث موفقیت او در آزمون شد، تلاش و پشتکارش بود.
تغییرات آب و هوایی میتواند عاملی مؤثر در کاهش تنوع زیستی باشد.
برنامهریزی مناسب، یک عامل کلیدی برای دستیابی به اهداف بلندمدت است.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: فاکتور، ضریب، عامل مشترک، حق العمل کار، نماینده، وکیل، گماشته، پیشکار، اپراتور، گرداننده، متصدی، عمل کننده، ماشین کار، کارگر، کننده، نایب، ناظر هزینه، فعالیت کننده، نیروی محرکه، انگیزه، جاسوس، فعال، جدی، کفالت کننده، کنشی
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر