جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

'orz
width  |

عرض

معنی: عرض . [ ع ِ ] (ع اِ) اندام . (منتهی الارب ). جسد. (اقرب الموارد). تن مردم . (مهذب الاسماء). بدن و جسد.(غیاث اللغات ). || هر عضو که از آن خوی آید. (منتهی الارب ). هر موضعی که از آن ، یعنی از مسام آن ، عرق خارج شود. ج ، أعراض . (اقرب الموارد). و از آن جمله است حدیث در ذکر اهل بهشت : لایبولون و لایتغوطون ، اًنما هو عرق یجری من أعراضهم مثل المسک . (از منتهی الارب ). یعنی بول و غایط نمی کنند و آن به صورت عرقی چون مشک از اعضای آنان خارج میگردد. || بوی اندام ، خوش یا ناخوش . (منتهی الارب ). رایحه و بوی جسد خواه نیکو و طیب باشد یا بد و خبیث . (از اقرب الموارد). گویند: «فلان طیب العرض ، و منتن العرض ». نفس . گویند: أکرمت عنه عرضی ؛ یعنی نفس خود را از وی محفوظ داشتم . (اقرب الموارد). || ناموس ، وآبروی مرد که از نقصان و رخنه نگاه دارد. یا آبرو، خواه در نفس مرد باشد یا در آباء و اجداد یا در تبعه و لحقه ، یا جای مدح و ذم از وی . یا آنچه بدان فخر کنند از حسب و شرف . و گاهی از آن آباء و اجداد مراد گیرند. (منتهی الارب ). جانب شخص که آنرا مصون و محفوظ دارد، و آن نفس او باشد یا سلف وی یا کسی که تابع وی باشد یا موضع مدح و ذم ، یا آنچه بدان افتخار کند ازحسب و شرف . و گاهی منظور، پدران و نیاکان است . (از اقرب الموارد). آنچه بستایند و بنکوهند از مردم . (السامی ) (مهذب الاسماء). ناموس و آبرو. (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). اموری که مدح آن آدمی را بردارد و ذم آن فرود آرد :
گنگ باد آنکس که اندر طعن تو گوید سخن
کور باد آنکس که اندر عرض تو جوید عوار.
فرخی .
نزد او عرض او عزیزترست
از گرامی تن و عزیز روان .
فرخی .
چنان بلرزد بر نام و عرض خویش همی
که شادکام و جهان دوست بر گرامی جان .
فرخی .
برد خواهی پیش او ناپروریده شعر خویش
کرد خواهی در ملامت عرض خود را مرتهن .
منوچهری .
عرض تو نپوشد مگر لباس
کز فخر و شرف پود و تار دارد.
مسعودسعد.
هم برون آرمش ز آهن و سنگ
عرضم ار در شود به باب عظیم .
مسعودسعد (دیوان چ رشید یاسمی ص 616).
برون کنندش از خانه چون سگ ازمسجد
خسیس مرتبت و خوارعرض و بی مقدار.
کمال الدین اسماعیل (دیوان ص 392).
پس قیامت روز عرض اکبر است
عرض او خواهد که با زیب و فر است .
مولوی .
حافظ افتادگی از دست مده زانکه حسود
عرض و مال و دل و دین در سر مغروری کرد.
حافظ.
عرض و مال از در میخانه نشاید اندوخت
هر که این آب خورد رخت به دریا فکنش .
حافظ.
ای مگس عرصه ٔ سیمرغ نه جولانگه تست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری .
حافظ.
از عشق بدعت است تمنای خون بها
ای خودفروش عرض شهیدان چه میبری .
میرزا صائب (از آنندراج ).
- عرض و ناموس ؛ از اتباع است . (یادداشت مرحوم دهخدا). به عرض و ناموس کسی دشنام گفتن ، او را ناسزا و دشنام سخت دادن . رجوع به عرض و رجوع به ناموس شود.
|| طبیعت و خوی محمود. (منتهی الارب ). خوی پسندیده و نیکو. (از اقرب الموارد). پوست . (منتهی الارب ). جیش . (از اقرب الموارد). عَرض . رجوع به عَرض شود. || رودبار که در آن دهها وآبها باشد. (از منتهی الارب ). وادی و دره که در آن قری و آبها و یا نخلستان باشد. و گویند هر وادیی که در آن درخت باشد. ج ، عُرضان . (از اقرب الموارد). || شوره گیاه . (منتهی الارب ). حمض . (از اقرب الموارد). || اراک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گیاه تلخ شورمزه . (منتهی الارب ). اَثْل . (اقرب الموارد). || کرانه ٔ وادی و شهر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کناره ٔ رود. (از مهذب الاسماء). || نواحی وادی و شهر. (از منتهی الارب ). ناحیه ٔ وادی و شهر. (از اقرب الموارد). || ابر بزرگ . (منتهی الارب ). بزرگ و عظیم از ابرها. (از اقرب الموارد). || ملخ بسیار. (منتهی الارب ). تعداد بسیار از ملخ . (از اقرب الموارد). || آنکه به باطل و ناچیز فریبد مردم را. (منتهی الارب ). آنکه با مردم بباطل روبرو شود.(از اقرب الموارد).
... ادامه
789 | 0
مترادف: 1- آبرو، اعتبار، جاه، حيثيت، شرف، قدر، ناموس 2- ذات، گوهر، نفس
متضاد: درازا، درازي، طول
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [عربی] [قدیمی]
مختصات: (عَ رْ) [ ع . ]
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: 'araz
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 1070
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
width | latitude , breadth , petition , ordinate , presentation
ترکی
genişlik
فرانسوی
largeur
آلمانی
breite
اسپانیایی
ancho
ایتالیایی
larghezza
عربی
عرض | نطاق
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "عرض" در زبان فارسی دارای معانی مختلفی است و استفاده صحیح از آن نیازمند توجه به قواعد نگارشی و معنایی است. در زیر به بعضی از نکات درباره این کلمه می‌پردازیم:

  1. معانی: "عرض" به معنای پهنا یا عرض یک شیء است، اما همچنین می‌تواند به معنای بیان یا ابراز چیزی نیز به کار رود (مثلاً "عرض سلام").

  2. نحو: در جملات، کلمه "عرض" معمولاً به عنوان اسم به کار می‌رود. مانند: "عرض این کتاب ۲۰ سانتی‌متر است."

  3. حروف اضافه: هنگامی که "عرض" به معنای ابراز استفاده می‌شود، معمولاً با حروف اضافه مانند "به" یا "از" همراه می‌شود. مثلاً: "من این مطلب را به عرض شما می‌رسانم."

  4. جمع: جمع کلمه "عرض"، "عُروض" است، اما در محاوره کمتر به کار می‌رود و معمولاً از "عرض‌ها" استفاده می‌شود.

  5. نکات نگارشی:
    • برای نگارش رسمی، بهتر است از کلمه در قالب‌های مناسب و به همراه توضیحات لازم استفاده شود.
    • در هنگام استفاده از "عرض" در جملات رسمی، سعی کنید جملات واضح و مختصر باشند.

با رعایت این نکات، می‌توانید استفاده بهتری از کلمه "عرض" در نوشتار خود داشته باشید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. در حاشیه رودخانه، عرض آب در فصل بارانی به طور محسوسی افزایش پیدا می‌کند.
  2. طراحی جدید پارک شامل فضایی با عرض کافی برای پیاده‌روی و دوچرخه‌سواری است.
  3. عرض جاده در برخی نقاط کم بوده و نیاز به گسترش دارد تا ترافیک بهتر مدیریت شود.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری