جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: عفریت . [ ع ِ ] (ع ص ) اسد عفریت ؛ شیر توانای درشت خلقت . (منتهی الارب ). سخت و شدید. (از اقرب الموارد). - عفریت نفریت ؛ از اتباع است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یعنی ظالم و ستمکار. (از ناظم الاطباء). || به غایت رساننده هر چیزی . (منتهی الارب ). || مرد درگذرنده در امور و رسا و مبالغه کننده در آن و زیرک . || مرد سخت خبیث کربز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَفریت . (منتهی الارب ). || (اِ) جانوری که در خاک نرم و در بن دیوار می باشد. || جانوری مانند کربسه که بر سوار پیش می آید و به دنب او را می زند. (ناظم الاطباء). و رجوع به عِفرّین شود. || دیو ستنبه . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (دهار). دیو. (غیاث اللغات ). دیو و اهریمن . (فرهنگ فارسی معین ). مهتر پریان . (دهار). عفریت از انس و جن و شیاطین ، چیره شونده و مهتر آنان است ، و گویند نفوذکننده در امور و مبالغه کننده در آن از خبث و زیرکی است .(از اقرب الموارد). تاء آن زائد است الحاق را، اگر یاء را متحرک بخوانیم تاء بدل به هاء شود: عِفرِیَه .ج ، عَفاریت که آن را نیز می توان بصورت عَفارِیَة خواند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : قال عفریت من الجن أنا آتیک به قبل أن تقوم من مقامک . (قرآن 39/27)؛ دیوی از جن گفت من آن را برایت می آورم پیش از آنکه از جای خود برخیزی . جادو نباشد از تو به تنبل سوارتر عفریت کرده کار ز تو کرده کارتر. دقیقی . نشستم از برش چون عرش بلقیس بجست او چون یکی عفریت هایل . منوچهری . عفریت دوستار تو و دستیار تست جبریل دستیار من و دوستار من . ناصرخسرو. سپه کرده عفریت بر زهره گردون از انجم کشیده براو خشت و خنجر. ناصرخسرو. مگر ناگه کمین آورد برعفریت سیاره مگر در شب شبیخون کرد بر مریخ اهریمن . امیر معزی . گرچه عفریت آورد عرش سبائی نزد جم دیدنش جمشید والا بر نتابد بیش از این . خاقانی . گفت عفریتی که تختش را به فن حاضر آرم تا تو زین بیرون شدن . مولوی . در پذیرم جمله زشتیت را چون ملک پاکی دهم عفریت را. مولوی . تو گفتی که عفریت و بلقیس بود قرین حور زادی به ابلیس بود. سعدی . || آدمی و پری گردن کش . (دهار). || غول . || هر صورت مهیب و هولناکی که به تصور درآید و یا مشاهده گردد. (فرهنگ فارسی معین ). 1- اهريمن، ديو، شيطان، عفريته، غول
2- عجوزه فرشته monster, deuce, fiend, demon, devil, dickens, Satan, shaitan, afit مسخ، حيوان مخيف، الهولة حيوان غريب الشكل، شىء ضخم بالنسبة لحجمه، وحش هیولا، اعجوبه، شیطان، دولو، دوخال، جن، دوکور، روح پلید، خونی، ادم بسیار شریر، دیو، اهریمن، جنی، ابلیس، نویسنده مزدور، خارخسک
مسخ|حيوان مخيف , الهولة حيوان غريب الشكل , شىء ضخم بالنسبة لحجمه , وحش
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "عفریت" در زبان فارسی به معنای نوعی موجود فرا طبیعی و شیطانی است که در متون ادبی و فرهنگ عامه بهکار میرود. برای استفاده صحیح از این کلمه و رعایت قواعد نگارشی، نکات زیر را مد نظر قرار دهید:
نوشتار صحیح: کلمه "عفریت" به این شکل نوشته میشود و از نظر نوشتاری ایرادی ندارد.
تلفظ: این کلمه به صورت "عَفْرِیت" تلفظ میشود.
نقطهگذاری: در صورتی که "عفریت" در پایان جمله یا عبارتی قرار بگیرد، باید بعد از آن نقطهگذاری مناسب صورت گیرد.
استفاده در جملات: کلمه "عفریت" را میتوان بهعنوان اسم استفاده کرد، مثلاً:
"در کتابهای قدیمی به داستانهای عفریتها اشاره شده است."
"عفریتها موجوداتی هستند که در افسانهها به ترس و وحشت میافزایند."
تطابق با قواعد جمع و مفرد: کلمه "عفریت" به صورت مفرد است و جمع آن "عفریتها" میشود.
استفاده از آن برای بیان مفاهیم انتزاعی: مانند ترس یا شر، در متون ادبی و داستانی میتوان از "عفریت" بهعنوان نمادی از نیروی منفی استفاده کرد.
با رعایت این نکات میتوانید به بهترین نحو از کلمه "عفریت" در نوشتار خود استفاده نمایید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
در کتاب داستانی که میخواندم، عفریت بزرگی در جنگل жизнь میکرد و از مسافران میترساند.
لطفی که عفریت به قهرمان داستان کرد، او را در راه نجات سرزمینش یاری داد.
وقتی آتش در دل شب روشن شد، همه از ترس عفریتها به یکدیگر نزدیکتر شدند.