علیک
licenseمعنی کلمه علیک
معنی واژه علیک
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | to you | ||
عربی | لكم، لك | ||
ترکی | sana | ||
فرانسوی | pour vous | ||
آلمانی | zu dir | ||
اسپانیایی | a usted | ||
ایتالیایی | a te | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "علیک" در زبان فارسی به معنای "بر تو" است و معمولاً در عبارات سلام و احوالپرسی استعمال میشود. این کلمه بخشی از عبارت "سلام علیک" یا "سلام علیکم" است که بهمعنی "سلام بر تو" است. در مورد قواعد نگارشی و نکات مرتبط با استفاده از "علیک"، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
استفاده صحیح از این واژه نهتنها نشاندهندهی تسلط بر زبان فارسی است، بلکه باعث زیبایی و رسایی در بیان و نوشتار نیز میشود. | ||
واژه | علیک | ||
معادل ابجد | 130 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
نقش دستوری | اسم | ||
آواشناسی | 'alayk | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | لغتنامه دهخدا | ||
نمایش تصویر | معنی علیک | ||
پخش صوت |
علیک . [ ع َ ل َ ک َ ] (ع حرف جر + ضمیر) مرکب از «علی » حرف جر و «ک » ضمیر متصل عربی . بر تو : کلمه "علیک" در زبان فارسی به معنای "بر تو" است و معمولاً در عبارات سلام و احوالپرسی استعمال میشود. این کلمه بخشی از عبارت "سلام علیک" یا "سلام علیکم" است که بهمعنی "سلام بر تو" است. در مورد قواعد نگارشی و نکات مرتبط با استفاده از "علیک"، میتوان به موارد زیر اشاره کرد: زبان رسمی و غیررسمی: "علیک" بیشتر در متون و عبارات مذهبی یا رسمی به کار میرود. در مکالمات روزمره ممکن است از عبارات سادهتری استفاده شود. استفاده درست: در کارهای ادبی یا معنوی و همچنین در قرآن کریم، بهتر است از "علیک" در پایان عبارت استفاده شود. فاصله و نقطهگذاری: وقتی "علیک" در متن گنجانده میشود، مثل سایر کلمات فارسی، باید به فاصلهها و سایر قواعد نقطهگذاری توجه شود. نوشتار صحیح: معمولاً "علیک" بهطور صحیح و بدون اشتباهات املایی نوشته میشود. استفاده صحیح از این واژه نهتنها نشاندهندهی تسلط بر زبان فارسی است، بلکه باعث زیبایی و رسایی در بیان و نوشتار نیز میشود.
ترا ببینم وگویم علیک عین اﷲ
بنام ایزد احسنت و زه نکو پسری .
سوزنی .
- علیک گفتن ؛ پاسخ سلام دادن . مخفف «علیک السلام » است :
بیزارم از تو و همه یارانت ، مر مرا
تا حشر با شما نه علیک است و نه سلام .
ناصرخسرو.
پس علیکش گفت و او را پیش خواند
ایمنش کرد و بنزد خود نشاند.
مولوی .
|| (اِ فعل ) بگیر. ملازم باش . رجوع به عَلی ً شود.
to you
لكم، لك
sana
pour vous
zu dir
a usted
a te