جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

'avān
avan  |

عوان

معنی: عوان . [ ع َ ] (ع اِ) جنگ ، که در آن یک مرتبه قتال و کُشش شده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جنگی که در آن یک بارپس از دیگری ، قتال رخ داده باشد. (از اقرب الموارد). گویی که بار اول آن را «بکر» قرار داده اند. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || (ص ) ماده گاو و ماده اسب که بعدِ شکم ِ نخستین ، بچه آورد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || زن باشوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زنی که او را شوهر باشد. (غیاث اللغات ). || میانه سال از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). میانه سال از زنان و بهائم . (ناظم الاطباء). کدبانو و زن میانه سال . (غیاث اللغات ). آنکه نه پیر و نه جوان باشد. میانه سال . (فرهنگ فارسی معین ). || بقرة عوان ؛گاوی که نه فارض و مسن باشد و نه بکر و کوچک . (از اقرب الموارد). ج ، عون . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و اصل آن به ضم واو (عُوُن ) بوده است که واو برای تخفیف ساکن گشت . (از اقرب الموارد): اًنها بقرة لا فارض و لا بکر، عوان بین ذلک ؛ یعنی همانا آن گاوی است نه بزرگسال و ازکارافتاده و نه جوان به کاردرنیامده ، متوسط باشد میان آن . (ازمنتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || زمین باران رسیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || زن عارف و آزموده و مجرب . (ناظم الاطباء). || نخلة عوان ؛ نخل طویل و دراز. (از اقرب الموارد). || به چنگ گیرنده و نگاهدارنده . (ناظم الاطباء) :
چون گربه باخیانت و چون موش نقب زن
چون عنکبوت جوله و چون خرمگس عوان .
خاقانی .
|| رباینده . (ناظم الاطباء). || سخت گیرنده وظالم و زجرکننده . (از آنندراج ) (غیاث اللغات ) :
بدفعل عوان گرچه شود دوست به آخر
هم بر تو بکار آرد یک روز عوانیش .
ناصرخسرو.
مردم آنجا [ مایین ] بیشتر دزد باشند و عوان . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 123). مردم آنجا [ کازرون ] متصرف و عوان باشند و غماز. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 146).
خشم و ذوقت هست عکس دیگران
شادی قوادی و خشم عوان .
مولوی .
پس عوانان بی مراد آن سو شدند
باز غمازان کز آن واقف بدند.
مولوی .
- عوان طبع ؛ آنکه طبیعت عوان دارد :
چون پس از حمق عوان طبع شود
شهرزوری که به بغداد نشست .
خاقانی .
|| پاسبان . (فرهنگ فارسی معین ) :
ماند عالم پر از هوی و هوس
گشت بازار پر عوان و عسس .
سنایی .
- عوانان فلک ؛ کنایه از سبعه ٔ سیاره است که زحل و مشتری و مریخ و آفتاب و زهره و عطارد و ماه باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (از انجمن آرا) :
چه بردند اسب عمرت را عوانان فلک سخره
چه جوئی زین علفخانه که قحط افتاده در خانش .
خاقانی .
|| مأمور اجرای دیوان و حسبت . (فرهنگ فارسی معین ) :
پیری عوان ِ کیست نگه کن که آمده ست
ترسم که پیر خواهد این بدکنش عوان .
ناصرخسرو.
قبض دل قبض عوان شد لاجرم
گشت محسوس آن معانی زد علم .
مولوی .
او عوان را در دعا درمی کشید
کز عوان او را چنان راحت رسید.
مولوی .
عوانی بود در غدیوت بیامد و آن درویش را میزد... خواجه فرمودند مرا بزن ، آن عوان همچنان آن درویش را میزد. (انیس الطالبین ، نسخه ٔ کتابخانه ٔ مرحوم دهخدا). || سرهنگ دیوان . (فرهنگ فارسی معین ). سرهنگ دیوان سلطان . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) :
چون عوانان آمدند، آن طفل را
در تنور انداخت از امر خدا.
مولوی .
تا چنان شد کآن عوانان خلق را
منع میکردند کآتش درمیا.
مولوی .
... ادامه
525 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم، صفت) [عربی] [قدیمی]
مختصات: (عَ) [ ع . ] (اِ. ص .)
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 127
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
avan
عربی
شاحنة
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

در زبان فارسی، کلمه "عوان" به معنای «سرپرست» یا «رئیس» استفاده می‌شود. این کلمه به صورت خاص به کسانی اطلاق می‌شود که وظیفه‌ی مدیریت و هدایت گروه یا جمعی را بر عهده دارند. در نگارش و استفاده از این کلمه، مانند دیگر واژه‌ها، رعایت قواعد و نکات زیر اهمیت دارد:

  1. استاندارد نوشتاری: کلمه "عوان" باید به صورت صحیح و بدون اشتباه تایپی نوشته شود.

  2. اوزان و صرف: در جملات باید توجه داشت که نوع و ساختار جمله باید با مفهوم کلمه "عوان" سازگار باشد. به عنوان مثال، به کار بردن صفت مناسب و یا فعل درست با این کلمه.

  3. استفاده در متن: در متن باید از "عوان" در جایگاه مناسب استفاده شود، به عنوان مثال:

    • "عوان خانواده، مسئولیت هدایت و مدیریت اعضای خانواده را بر عهده دارد."
    • "او به عنوان عوان این گروه انتخاب شده است."
  4. نکات نگارشی:

    • اگر کلمه در جمله‌ای به عنوان فاعل یا مفعول قرار می‌گیرد، باید به توازن و هم‌خوانی جملات توجه کرد.
    • رعایت فاصله مشخص بین کلمه "عوان" و سایر اجزای جمله.
  5. توجه به سیاق: در نوشتار باید به سیاق و لحن متن توجه داشت تا کلمه "عوان" به درستی و به طور واضح درک شود.

به طور کلی، این نکات در نگارش می‌تواند به شما کمک کند تا از کلمه "عوان" به طرز مؤثری در جملات خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا سه جمله با کلمه "عوان" آمده است:

  1. در زبان فارسی، واژه «عوان» به معنای مجرم یا گناهکار استفاده می‌شود.
  2. پلیس به دنبال عوانی بود که در چندین جرم سریالی دخالت داشت.
  3. عوانان جامعه باید به سزای اعمال خود برسند تا عدالت برقرار شود.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری