جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: عوض . [ ع َ ض ُ / ع َ ض َ / ع َ ض ِ ] (ع اِ) ظرفی است مبنی بر هر سه حرکت و بمعنی هرگز، که برای زمان مستقبل به کار رود، چنانکه «قط» برای گذشته می آید، مانند: لااُفارقک عوض ؛ یعنی هرگز از تو جدا نمیشوم . و هرگاه با جمله ٔ منفی بیاید، برای گذشته نیز به کار رود، مانند:مارأیت مثله عوض ، چنانکه گفته شود: مارأیت ُ مثله قطّ؛ هرگز مثل او را ندیدم . عوض ، هرگاه مضاف باشد معرب میگردد، مانند: لاأفعله عوض العائضین ؛ یعنی تا ابد و همیشه آن را انجام نمیدهم ، عوض در اینجا منصوب بر ظرفیت باشد، که معنای عوض همیشه و ابداً است . و دهر را نیز بدان نام نهاده اند از جهت اینکه هر قسمت ازآن که بگذرد قسمتی دیگر بجای آن آید. و نیز گویند: أفعل ذلک من ذی عوض َ، چنانکه گوییم : من ذی قُبُل و من ذی اُنُف ؛ یعنی از سر نو بکن آن کار را. جمهور «عوض » را در ماضی و «قط» را در مستقبل استعمال نکنند. ومبنی بودن «عوض » بجهت تضمن آن الف و لام را است . (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). 1- بدل، بديل
2- الش، تبديل، تعويض، جايگزين، جانشين، دگش، مبدل
3- جبران، جاي
4- پاداش، جزا، مزد change, exchange, substitute, compensation, shift, quid pro quo, recompense, reward, reparation, succedaneum, surrogate, stand-in, instead تغيير، تغير، تبديل، تقلب، صرافة، تنويع، سوق ألاوراق المالية، فائض القيمة المستحقة، قطع النقد الصغيرة، غيار من الملابس، تبدل، غير، تبادل، بدل، استبدل، قلب، نوع، إنتقل من، وجه، قرع الأجراس، غير موقفه، صرف ورقة نقدية، يتغير değiştirmek changement ändern cambiar modifica تغییر، تحول، دگرگونی، مبادله، پول خرد، تبادل، بورس، تعویض، معاوضه، جانشین، غرامت، تلافی، تاوان، انتقال، تغییر مکان، تغییر جهت، نوبت، در عوض، خسارت، رفع خسارت، غرامت پرداختن، جایزه، اجر، انعام، تعمیر، جبران غرامت، غرامت جنگی، دوا، دوایی که بجای دوای دیگر تجویز شود، قائم مقام، قرب و منزلت
change|exchange , substitute , compensation , shift , quid pro quo , recompense , reward , reparation , succedaneum , surrogate , stand-in , instead
ترکی
değiştirmek
فرانسوی
changement
آلمانی
ändern
اسپانیایی
cambiar
ایتالیایی
modifica
عربی
تغيير|تغير , تبديل , تقلب , صرافة , تنويع , سوق ألاوراق المالية , فائض القيمة المستحقة , قطع النقد الصغيرة , غيار من الملابس , تبدل , غير , تبادل , بدل , استبدل , قلب , نوع , إنتقل من , وجه , قرع الأجراس , غير موقفه , صرف ورقة نقدية , يتغير
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "عوض" در زبان فارسی به معنای "تعویض" یا "جایگزینی" است و میتوان آن را به صورتهای مختلفی مورد استفاده قرار داد. در زیر به برخی از نکات و قواعد نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میشود:
مفاهیم و معانی:
"عوض" به معنای جایگزین یا جبرانگر است. به عنوان مثال: "عوض او را به این کار مجبور کرد."
در بعضی موارد میتواند به معنای "تعویض" نیز باشد. مانند: "عوض کردن پول."
استفاده در جملات:
این کلمه معمولاً به عنوان اسم در جملات استفاده میشود: "او یک عوض مناسب برای این کار پیدا کرد."
همچنین میتواند به عنوان فعل در قالب "عوض کردن" به کار رود: "وقتی کارش تمام شد، عوض کرد."
نحوه نوشتن:
"عوض" همیشه به صورت "عوض" نوشته میشود و از نوشتن آن به شکلهای غیررسمی یا کوتاهشده پرهیز کنید.
حروف و علائم نگارشی به ویژه در جملات رسمی باید به درستی رعایت شوند.
صرف و نحو:
این کلمه در جملات مختلف میتواند به صورتهای مختلف صرف شود و بار معنایی متفاوتی ایجاد کند.
مثال: "این عوض بسیار خوب است." (به معنای چیز ارزشمند) یا "شما باید عوض کنید." (به معنای تعویض)
قوانین دستوری:
"عوض" به عنوان اسم مفرد و غیرقابل شمارش به کار میرود.
هنگام استفاده در جملات، باید توجه کنید که با فعل و جمله همخوانی داشته باشد.
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "عوض" به شکلی صحیح و مؤثر در نوشتار خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
من تصمیم گرفتم عوض کردن شیوه زندگیام را آغاز کنم تا سالمتر باشم.
اگر نظر تو عوض شده باشد، لطفاً آن را با ما در میان بگذار.
او به من گفت که عوض کردن عادتهای بد نیاز به زمان و تلاش دارد.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: تغییر، تحول، دگرگونی، مبادله، پول خرد، تبادل، بورس، تعویض، معاوضه، جانشین، غرامت، تلافی، تاوان، انتقال، تغییر مکان، تغییر جهت، نوبت، در عوض، خسارت، رفع خسارت، غرامت پرداختن، جایزه، اجر، انعام، تعمیر، جبران غرامت، غرامت جنگی، دوا، دوایی که بجای دوای دیگر تجویز شود، قائم مقام، قرب و منزلت