جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

'ayān
onn  |

عیان

معنی: عیان . (ع اِ) یقین در دیدار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): لقیه عیاناً، رآه عیاناً؛ ملاقات کرد او را به چشم و در دیدن وی شک نکرد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || یقین و یقین در دیدار و مشاهده و ظاهر و آشکار و دیدار به چشم . (ناظم الاطباء). ظاهر و آشکاره . (آنندراج ). معلوم . هویدا. روشن . واضح . مبین :
سوگند خورم کز تو برد حورا خوبی
خوبیت عیان است چراباید سوگند.
عماره .
همگان حال من شنیدستید
بلکه دانسته اید و دیده عیان .
فرخی .
گفتم به علم و عدل چنو هیچ شه بود
گفتا خبر برابر بوده ست با عیان .
فرخی .
نهان در جهان چیست آزاده مردم
نبینی نهان را ببینی عیان را.
ناصرخسرو.
ای خسروی که ملک تو در گیتی
چون قرص آفتاب عیان باشد.
مسعودسعد.
شاخ طفلی بود و نوخط گشت و بالغ شد کنون
گرد زُمْرُد بر عذارش زآن عیان افشانده اند.
خاقانی .
شب ز انجم کرد بر گرد حمایل طفل وار
سیمهای قل هواللهی عیان انگیخته .
خاقانی .
شروان به تو مکه گشت و بزمت
دارد حرم عیان کعبه .
خاقانی .
زاده ٔ ثانی است احمد در جهان
صد قیامت بود او اندر عیان .
مولوی .
آنچه تو در آینه بینی عیان
پیر اندر خشت بیند بیش از آن .
مولوی .
در هر آن کاری که میلستت بدان
قدرت خود را همی بینی عیان .
مولوی .
که فعل بدان را نماید بیان
وز آن فعل بد می برآیدعیان .
سعدی .
در راه عشق مرحله ٔ قرب و بعد نیست
می بینمت عیان و دعا می فرستمت .
حافظ.
نه در سر کلاه و نه در پای کفش
عیان از عقب خایه هایش بنفش .
؟
- امثال :
آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است . (امثال و حکم دهخدا).
چه حاجتست عیان رابه استماع بیان
که بیوفائی دور فلک نهانی نیست .
سعدی .
عیان شود خطر آدمی ز رنج خطیر
که تا نسوزد بو برنخیزد از چندن .
قاآنی .
- ابناعیان ؛ دو مرغ است ، یا دو خط که عائف و فالگوی بر زمین میکشد، سپس میگوید «ابنی عیان أسرعا البیان ». و چون عائف یقین کند که قِدْح قمارباز پیروز و فائز خواهد شد میگوید: «جری ابناعیان ». (از اقرب الموارد). و رجوع به منتهی الارب و آنندراج و ناظم الاطباء شود.
- به عیان ؛بطور آشکارا. عیاناً. به وضوح . به آشکارا :
ای کرده قال وقیل تو را شیدا
هیچ از خبر شدت به عیان پیدا؟
ناصرخسرو.
- به عیان دیدن ، به وضوح دیدن . بطور آشکارا دیدن . عیاناً دیدن . معاینه دیدن : و این حال را به عیان می بینند. (تاریخ بیهقی ص 967).
تا هم امروز ببینی به عیان حور و بهشت
همچنان نیز ببینی به عیان نار و جحیم .
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 300).
- خبر و عیان ؛ آن را در مقابل هم آرند. یعنی آنچه متکی بر گفته ٔ دیگران است و آنچه به چشم دیده شده است . شنیده و دیده :
اخبار گذشته چه کنی صورت او بین
چون هست عیان تکیه چه باید به خبر بر.
عنصری .
ازخبر بر عیان قیاس کنند
که عیان را بود دلیل خبر.
عنصری .
سیرت شاه عیانست و دگر جمله خبر
از خبر یادنیارند کجا هست عیان .
عنصری .
خبر هرگز نه مانند عیان است
یقین دل نه همتای گمان است .
(ویس و رامین ).
چو یک عیان نبود در جهان هزار خبر
چو یک یقین نبود زی خرد هزارگمان .
قطران .
عیان این کجا گفتم فزون است از خبر ایرا
عیان مهتران عالم افزون از خبر باید.
قطران .
خبر شنیده ام از رستم وز تو دیدم
عیان و هرگز کی بود چون عیان اخبار.
مسعودسعد.
ما همی از زنده گوییم او همی از مرده گفت
آن ِ مایکسر عیان است آن او یکسر خبر.
معزی .
جود او را من به چشم سر عیان بینم همی
یک عیان نزدیک من فاضلتر از سیصد خبر.
ازرقی .
گر آن صورت بد این رخشنده جانست
خبر بود آن و این باری عیانست .
نظامی .
خبر از دوست بر آن بر که ندارد خبری
ورنه آنجا که عیان است چه جای خبر است .
مغربی .
|| شخص . (اقرب الموارد). || آهنی است در متاع فدان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آهنی است از ابزار و وسایل فدان . (از اقرب الموارد). آهن افزاری مر کشتکاران را. (ناظم الاطباء). ج ، أعیِنة، عُیُن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || آهن آماج . ج ، عین [ عی ]. (از منتهی الارب )(آنندراج ).
... ادامه
819 | 0
مترادف: آشكار، برملا، روشن، صريح، ظاهر، فاش، محسوس، معلوم
متضاد: نهان
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم مصدر) [عربی]
مختصات: (ع ) [ ع . ]
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: 'ayAn
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 131
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
onn
ترکی
bariz
فرانسوی
évident
آلمانی
offensichtlich
اسپانیایی
obvio
ایتالیایی
ovvio
عربی
أون
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "عَیّان" (با معنای واضح و آشکار) در زبان فارسی دارای موارد خاصی از قاعده‌های نگارشی و گرامری است. در زیر به برخی از نکات مربوط به این کلمه اشاره می‌شود:

  1. نحوه نوشتن: کلمه "عَیّان" با حرف عین و حرف یاء به شکل‌های مختلفی نوشته می‌شود؛ به صورت "عَیّان" یا "عَیان" (بدون تنوین) بسته به متن و سیاق به کار رفته. شکل صحیح آن "عَیّان" است.

  2. مشتقات: این کلمه ممکن است در ساخت واژه‌های مشتق به کار رود؛ مثلا: عیان‌گر، عیان‌سازی و...

  3. نوع کلمه: "عَیّان" اسم است و در جملات به‌عنوان فاعل، مفعول، و یا حال به‌کار می‌رود.

  4. استفاده در جملات: این کلمه به‌معنای «آشکار» و «واضح» است و معمولاً در جملات به‌منظور بیان وضوح و نمایان بودن یک موضوع استفاده می‌شود.

    • مثال: حقیقت عیان است و نیاز به توضیح ندارد.
  5. قواعد تلفظ: در صحبت کردن، توجه به اصول تلفظ صحیح این کلمه و تکیه بر هجای مناسب اهمیت دارد.

به طور کلی، رعایت این نکات کمک می‌کند تا در نگارش و گفتار خود از کلمه "عَیّان" به‌درستی استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. حقیقت ماجرا به‌تدریج برای همه عیان شد و دیگر کسی نمی‌توانست آن را پنهان کند.
  2. احساساتش نسبت به او به‌قدری عیان بود که هیچ کس نمی‌توانست آن را نادیده بگیرد.
  3. وضع مالی خانواده‌اش به شکلی عیان در رفتار و لباس‌هایشان نمایان بود.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری