جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: غربال . [ غ ِ /غ َ ] (اِ) آلت بیختن که ظرفی است دارای دیواره ٔ مدور که عموماً از تخته است و ته ظرف دارای سوراخهای بسیار است ، از روده بافته می شود و یا از مفتول . (فرهنگ نظام ). غربال را در قدیم از نی و سایر نباتاتی که مثل آن باشد میساختند. (از قاموس مقدس ). پرویزن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) . ج ، غرابیل . (اقرب الموارد). ج ، غربالون . (دزی ). معرب گربال با لفظ شکستن مستعمل . (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) : ما که از آه ندامت خرمن خود سوختیم نیست صائب هیچ غم گر بشکند غربال ما. مبدل گربال و به کسر اول معرب آن است . (آنندراج ). و بعضی گویند مبدل گربال است و معرب نیست . (غیاث اللغات ).مرادف گربال و بالکسر معرب آن ، چه در کلام عرب فعلال بالفتح در غیر مضاعف نادر است . (فرهنگ رشیدی ). این کلمه با کلمه ٔ لاتینی کریبلوم و کریب روم همریشه است و در زبان فرانسوی به صورت کریبل درآمده و در فارسی گربال و غربال گفته شده است و غِربال عربی معرب همین کلمه است . غربل . (آنندراج ). غربیل . (مقدمة الارب ). غلبیر. (در لهجه ٔ خراسانیان ). غلبیز (مصحف غلبیر لغتی در غربال و غربیل ). (برهان قاطع). قلبر (ترکی آذری ). خَربة. (منتهی الارب ). مِشوَل (غربال کوچک ، به گفته ٔ صراح و بعضی نسخ قاموس ). در مترادفات غربال ، منخل نیز آمده ولی کلمه ٔ اخیر به معنی الک است که خراسانیان آن را ماشو (ماشوب : برهان قاطع) گویند. آردبیز. (برهان قاطع ذیل ماشوب ). گرمه بیز. گرمه ویز. نرم بیز. (غربال سوراخ تنگ ). (برهان قاطع). تنگ بیز. سِتَخسَه . (برهان قاطع). هلهال . (برهان قاطع ذیل ستخسه ). چچ (غربال غله پاک کن ). (برهان قاطع). غریزان . غریزن . غرویزن . پریز. پریزن . پرویز. پروزن (هر دو مخفف پرویزن ). بریزن . ماشیوه . ماشوب . ماشوه .پتگیر. سرند. تبوراک . (برهان قاطع). مترادفات مذکوردر برهان قاطع به معنی نوعی غربال (الک ) یا غربال مطلق آمده است . رجوع به حاشیه ٔ 4 همین صفحه شود : زن پیر گفتار ایشان شنید یکی کهنه غربال پیش آورید. فردوسی . قهرت چنان بکوفت مخالف را در هر طریق و هر سخن و هر فن کامروزگرچه بر سر غربال است صدره توانش بیخت به پرویزن . ظهیر فاریابی . چون غربال جمله ٔ جسم چشم شده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). چون بروبی خاک را جمع آوری گوئیم غربال خواهم ای حری . گفت رو خواجه مرا غربال نیست گفت میزان ده برین تسخر مایست . مولوی . نصیحت همه عالم چو باد در قفس است به گوش مردم نادان و آب در غربال . سعدی (قصاید). قرار در کف آزادگان نگیرد مال نه صبر در دل عاشق نه آب در غربال . سعدی . وجود پنبه به مخفی چو باد درقفس است ولی به کاسر وخفری چو آب در غربال . نظام قاری (دیوان البسه ص 127). گندمت را پاک کردی پای در غربال زن . صائب . - آب به غربال پیمودن ؛ کاری عبث کردن : بنگر که کجا خواهدت این باز همی برد دیوانه مباش آب مپیمای به غربال . ناصرخسرو. رجوع به آب و غربال بیختن شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و ترکیب های دیگر: - غربال آبگون . غربال باقی . غربال بستن . غربال بند. غربال بندی . غربال بیختن . غربال درکردن . غربال زدن . غربال کردن . غربالگری . غربالی . رجوع به همین ترکیب ها شود. - امثال : آردم را بیختم و غربالم را آویختم . (فرهنگ نظام ). پرچشمی غربال از پردلی آسیاست . (فرهنگ نظام ). || (ص ) مجازاً مرد سخن چین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که راز نتواند نگاه داشتن . ج ، غرابیل . (اقرب الموارد). 1- آردبيز، پرويزن، غربيل، منخل
2- خاك بيز، سرند sieve,bolter,screen,riddle,harp,chaffer,cribble,ethmoid bone غربال، منخل، اللاكتوم للسر، نخل elek tamis sieb tamiz setaccio
sieve|bolter , screen , riddle , harp , chaffer , cribble , ethmoid bone
ترکی
elek
فرانسوی
tamis
آلمانی
sieb
اسپانیایی
tamiz
ایتالیایی
setaccio
عربی
غربال|منخل , اللاكتوم للسر , نخل
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "غربال" به معنای وسیلهای است برای جدا کردن دانهها یا مواد مختلف بر حسب اندازه آنها و همچنین به معنای تشخیص و تمیز دادن چیزهای مختلف از یکدیگر به کار میرود. در زبان فارسی، به منظور استفاده صحیح از این کلمه و دیگر کلمات، نکات و قواعد نگارشی زیر را میتوان مدنظر قرار داد:
نحوهی نوشتار: کلمه "غربال" به همین شکل و بدون هیچگونه تغییری نوشته میشود.
جنس کلمه: "غربال" اسم است و میتواند در جملات به عنوان فاعل یا مفعول استفاده شود.
نحو و صرف: این کلمه میتواند به صورت جمع (غربالها) نیز به کار رود.
قید و وصف: در زبان فارسی میتوان از صفات برای توصیف "غربال" استفاده کرد، به عنوان مثال: "غربال بزرگ" یا "غربال دقیق".
استفاده در عبارات: "غربال کردن" یک فعل متناسب با این کلمه است و به معنای عیبیابی یا تفکیک است.
نگاشت در متن: زمانی که از کلمه "غربال" در متن استفاده میکنید، باید با توجه به زمینه و سیاق جمله، مناسبترین شکل و معنا را برگزینید.
به طور کلی، "غربال" یکی از کلمات پرکاربرد در زبان فارسی است که با رعایت نکات فوق میتوان به خوبی از آن در نوشتار و گفتار استفاده کرد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
معلم در کلاس به دانشآموزان نشان داد که چگونه میتوانند اطلاعات را مانند یک غربال فیلتر کنند تا نکات مهم را استخراج کنند.
در فصل برداشت گندم، کشاورزان از غربال برای جدا کردن دانههای خوب از دانههای خراب استفاده میکنند.
در آزمایشگاه، دانشمندان با استفاده از غربالهای مختلف، ذرات را بر اساس اندازههایشان تفکیک کردند.