جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

qorbat
roving  |

غربت

معنی: غربت . [ غ ُ ب َ ] (ع مص ) غُربَة. دوری از جای خود. دور شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غریب شدن . (مصادر زوزنی ). دوری از وطن . جدائی از وطن در طلب مقصود. غُرب . (اقرب الموارد). دوری از جای باش . دوری از خانمان . دوری از وطن و شهر. غریبی :
ز خان و مان و قرابت به غربت افتادم
بماندم اینجا بی ساز و برگ انگشتال .
ابوالعباس .
ور فکنده ست او مرا در ذل غربت ، گو فکن
غربت اندر خدمت خواجه مرا والا کند.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 24).
آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا
گوئی زبون نیافت ز گیتی مگر مرا.
ناصرخسرو.
مر مرا غربت زبهر دین تست
دین سوی من بس عظیم است ای عظیم .
ناصرخسرو.
گشت چون برگ خزانی ز غم غربت
آن رخ روشن چون لاله ٔ بستانی .
ناصرخسرو.
عاقل را تنهائی و غربت زیان ندارد. (کلیله و دمنه ). و حرمت هجرت و وسیلت غربت را مایه و ساقه ٔ آن گردانیده . (کلیله و دمنه ).
غریب اگرچه به دارالسلام گیرد جای
بود نتیجه ٔ غربت همه عذاب الیم .
عبدالواسع جبلی .
تو و یک تنه غربت و وحش صحرا
که از مرغ صحرانوائی نیابی .
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 419).
گفت معشوقی به عاشق کای فتی
تو به غربت دیده ای بس شهرها
پس کدامین شهر از آنها خوشتر است
گفت آن شهری که در وی دلبر است .
مولوی (مثنوی ).
چو نوبت رسد زین جهان غربتش
ترحم فرستند بر تربتش .
سعدی (بوستان ).
چه دانی که گردیدن روزگار
به غربت بگرداندش در دیار.
سعدی (بوستان ).
سرکه به کشتن بنهی پیش دوست
به که به غربت بنهی در دیار .
سعدی (طیبات ).
|| (اِ) جای دور از خانمان . آنجا که وطن مردنباشد. مقابل وطن . شهر کسان :
عاشق از غربت بازآمده با چشم پرآب
دوستگان را به سرشک مژه برکرد ز خواب .
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 154).
که هیچ آفریده را چندین حزم و خرد نتواند بود خاصه در غربت . (کلیله و دمنه ).
خانه دار فضل و روی خاندانی بوده ام
پشت در غربت کنون بر خاندان آورده ام .
خاقانی .
گر به غربت سموم قهر اجل
خشک کرد آن نهال پرنم را.
خاقانی .
در غربت اگر به درد دل نالم
هم ناله ٔ من پزشک من باشد.
خاقانی .
به غربت زنی کردی آن شد و گرچه
دو صد شهوت او به پاکی نیرزد.
خاقانی .
از زمانه منال خاقانی
گرچه در غربتت منال نماند.
خاقانی .
تا به غربت فتاده ام همه سال
نُه مهم غیبت و سه مه حضر است .
خاقانی .
تا به غربت فتاد خاقانی
یکدری خانه ایش زندان است .
خاقانی .
شاه پرسید ازو حکایت خویش
هم ز غربت هم از ولایت خویش .
نظامی .
درشتی کند بر غریبان کسی
که نابوده باشد به غربت بسی .
سعدی (گلستان ).
و از کربت جورش راه غربت گرفتند. (گلستان سعدی ).
ندانی که من در اقالیم غربت
چرا روزگاری بکردم درنگی .
سعدی (گلستان ).
که مسکین در اقلیم غربت بمرد
متاعی کزو ماند ظالم ببرد.
سعدی (بوستان ).
نه مرا خاطر غربت نه ترا خاطر قربت
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم .
سعدی (خواتیم ).
|| غرشمار یا قرشمار در تداول مردم گناباد خراسان .
|| (اِمص ) مجازاً غیبت . مقابل حضرت :
چیزی که تو پنداری ، در حضرت و در غربت
کاری که تو اندیشی از کژی و همواری
نیکوتر از آن باشد باﷲ که تو اندیشی
آسانتر از آن باشد حقا که تو پنداری .
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 89).
عیشیم بود با تو در غربت و در حضرت
حالیم بود با تو در مستی و هشیاری .
منوچهری (دیوان ص 87).
|| گریه ٔ پنهانی . اشک پنهانی . (ناظم الاطباء). شعوری نیز غربت را به معنی گریستن نهانی آورده و به این شعر استشهاد کرده است :
درون خانه را بنشسته محزون
به غربت با غم دل گشته مقرون .
ولی در شعر مذکور غربت به همان معنای دوری از وطن است . || (در لغت ) به معنی مفارقت از وطن در طلب مقصود است . || (در تصوف ) گویند غربت در اغتراب از حال ، به سبب نفوذ در آن است وغربت از حق ، غربت از معرفت به جهت دهشت است . (تعریفات ، اصطلاحات صوفیه ).
- غربت اختیار کردن ؛به غربت رفتن ، غربت گزیدن ، در غربت زیستن ؛ هجرت کردن . جلای وطن کردن . دور از وطن شدن . ترک وطن . رجوع به غربت شود.
دیگر ترکیب ها:
- غربت دیدن . غربت دیده . غربت زده . غربت کردن . غربت کشیدن . غربت گرای . رجوع به همین ترکیب ها شود.
... ادامه
1266 | 0
مترادف: 1- بيگانگي، دوري 2- غريبي 3- غربتي، قرشمال، كولي، لولي
متضاد: انس، شناسايي
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم مصدر) [عربی: غربة]
مختصات: (غُ بَ) [ ع . غربة ] (مص ل .)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: qorbat
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 1602
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
roving | roam , foreign country , west
ترکی
ikamet
فرانسوی
séjour
آلمانی
aufenthalt
اسپانیایی
morar
ایتالیایی
soggiorno
عربی
متنقل | متجول , هائم , مترحل
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "غربت" به معنای دوری از دیار، وطن یا افرادی است که با آن‌ها آشنا هستیم. برای استفاده‌ی صحیح و نگارشی از این کلمه در متون فارسی، می‌توان به نکات زیر توجه کرد:

  1. نوشتن صحیح: کلمه "غربت" باید به همین شکل و بدون غلط املایی نوشته شود.

  2. جنس کلمه: کلمه "غربت" اسم مؤنث است. بنابراین، می‌توان از صفت‌های مؤنث در توصیف آن استفاده کرد.

  3. قیدهای مربوطه: می‌توان از قیدهایی مثل "بیش از حد"، "به شدت" و غیره در کنار این کلمه استفاده کرد. به عنوان مثال: "غربت به شدت احساس می‌شود".

  4. استعاره و تشبیه: کلمه "غربت" می‌تواند در محاورات و ادبیات به صورت استعاره و تشبیه نیز استفاده شود. مانند احساس غربت در شعرها و نثرها.

  5. ترکیبات: واژه "غربت" می‌تواند در ترکیبات مختلف به کار برود، مانند "عشقت در غربت را حس می‌کنم".

  6. کاربرد در جملات: در جملات مختلف، می‌توان آن را به شیوه‌های مختلف به کار برد، مانند:
    • "من در غربت احساس تنهایی می‌کنم."
    • "غربت برای او سخت و غیرقابل تحمل است."

با رعایت این نکات، می‌توان از کلمه "غربت" به‌درستی و به‌طور مؤثر در نوشتار و گفتار استفاده کرد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. زندگی در غربت همیشه با دلتنگی و یادآوری خاطرات گذشته همراه است.
  2. او به خاطر شغلش مجبور شده بود به غربت برود و دوری از خانواده برایش سخت بود.
  3. در غربت، انسان بیشتر از همیشه به ارزش ارتباطات خانوادگی و دوستی پی می‌برد.

واژگان مرتبط: سر گردانی، غریبی، غرب

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری