جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: غلیظ. [ غ َ ] (ع ص ) گنده و سطبر. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) . ستبر. (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (مجمل اللغة). ج ، غِلاظ. (المنجد) (مهذب الاسماء). مقابل رقیق و باریک . ذوالغلاظة. (از اقرب الموارد). ضد رقیق . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مقابل تُنُک . خشن . کلفت . ضد گشاده و شُل . زفت . سفت : ستبرق ؛ دیبایی غلیظ، یعنی ستبر: سه نوع دیگر است آن را امعاء غلاظ گویند، یعنی روده های سطبر. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و بهر دو ابهام آن را از هم بازکشند چندانکه غشاء رقیق بود بدرد، و اگر غشاء غلیظ بود به میانگاه آن بموضعی بشکافند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). جوز ماثل ، زهر است و همچند جوزیست و اندر میان او تخمهاست و بر وی خارهای غلیظ است . (ذخیره ٔخوارزمشاهی ). فیأمرهم أن ینقشوا علیها [ علی النحاس ] عتیق ملحوم بقلم غلیظ. (معالم القربة فی احکام الحسبة). || درشت . (منتهی الارب ) (مجمل اللغة). مقابل نرم و سلس . (از اقرب الموارد). زِبر. دَفزَک . ثوب غلیظ؛ جامه ٔ درشت . مقابل لطیف . || سنگین و ناگوار. ثقیل . دیرگوارد. بطی ٔ الانهضام : گوشت گاو کوهی غلیظ باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و شراب ... طعامهای غلیظ را بگوارد. (نوروزنامه ). || تیره : غباری غلیظ، تیره گرد، شیری تیره یعنی غلیظ : درکتب طب چنین یافته میشود که آبی که اصل آفرینش فرزند آدم است چون برحم پیوندد و به آب زن بیامیزد تیره و غلیظ شود. (کلیله و دمنه ). || بمعنی ناپاک نیز شهرت یافته است و یافته نشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || ستبر (در شیر و امثال آن ). جائر. شیر ستبر. هر مایع که قوامش زیاد باشد. || استوار (در سوگند): قسم غلیظ؛ سوگند استوار و سخت . || سخت . شدید و صعب : امر غلیظ؛ کاری سخت . عذاب غلیظ؛ عذابی سخت و دردناک . (از اقرب الموارد) : و مِن وَرآئِه ِ عذاب ٌ غلیظ. (قرآن 17/14). || ماء غلیظ؛ آب تلخ . (از اقرب الموارد). || سخت و درشتخو. سنگدل . ستبرجگر. سخت خشم . (از کشف الاسرار ج 10 ص 153). آنکه سنگدل و درشتخو باشد : متعلقان بر در بدارند و غلیظان شدید برگمارند تا بار عزیزان ندهند. (گلستان سعدی ). 1- انبوه، پرمايه، تند، چگال، متراكم
2- درشت خو، سنگدل رقيق thick, dense, grandiloquent, rude, bombastic, coarse, compact, inspissated سميك، كثيف، غليظ، كث، غبي، الغليظ، الجزء الأكثف، في قطع سميكة kalın épais dick grueso spesso ضخیم، کلفت، ستبر، سفت، متراکم، محکم، گزاف گوی، قلنبه نویس، غلنبه، بی ادب، خشن، گستاخ، زشت، تجاوز به عصمت، گزاف، مطنطن، قلنبه، درشت، زبر، زمخت، ناهنجار، جمع و جور، بهم پیوسته
سميك|كثيف , غليظ , كث , غبي , الغليظ , الجزء الأكثف , في قطع سميكة
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "غلیظ" به معنای چگال، سنگین و یا غلظت دار است و در زبان فارسی قواعد خاصی برای استفاده و نگارش آن وجود دارد. در زیر به برخی از نکات نگارشی و گرامری مربوط به این کلمه اشاره میشود:
نحوه نوشتن: کلمه "غلیظ" به همین شکل و با املای صحیح نوشته میشود. توجه کنید که "غ" و "ی" به صورت صحیح نوشته شوند.
تلفظ: تلفظ صحیح این کلمه به صورت "غَلِیظ" است، که در آن "غ" صدای خاص خود را دارد و "ی" به صورت کوتاه تلفظ میشود.
نوع کلمه: "غلیظ" یک صفت است و معمولاً برای توصیف مایعات (مثل شیره، عسل، و...) یا مواد (مثل رنگ و ...) به کار میرود.
قید: میتوان این کلمه را با قیدهایی مثل "بسیار" یا "کمی" ترکیب کرد: "بسیار غلیظ" یا "کمی غلیظ".
جمع: صفت "غلیظ" معمولاً به صورت مفرد استفاده میشود. اما برای جمعبندی، میتوان به کلماتی مثل "مواد غلیظ" اشاره کرد.
مقابله: واژههایی مانند "رقیق" و "خفيف" برعکس "غلیظ" هستند و میتوانند در متنی که به توصیف نسبتها یا تغییرات قوام میپردازد، به کار روند.
استفاده صحیح و به جا از کلمه "غلیظ" میتواند تأثیر خوبی بر کیفیت نگارش شما داشته باشد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
هوای سرد و غلیظ در صبح زود احساس شادابی خاصی میدهد.
سس گوجهفرنگی غلیظی که مادر درست کرده بود، طعم فوقالعادهای به غذا بخشید.
مه غلیظی بر روی کوهها نشسته بود و منظره را بسیار زیبا کرده بود.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: ضخیم، کلفت، ستبر، سفت، متراکم، محکم، گزاف گوی، قلنبه نویس، غلنبه، بی ادب، خشن، گستاخ، زشت، تجاوز به عصمت، گزاف، مطنطن، قلنبه، درشت، زبر، زمخت، ناهنجار، جمع و جور، بهم پیوسته