جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: غمزه . [ غ َ زَ / زِ ] (ع مص ، اِمص ) غمزة. رعنایی بود و چشم برهم زدن . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). رعنایی چشم و برهم زدن چشمک باشد و پندارم تازی است . (فرهنگ اسدی چ پاول هورن ). چشم برهم زدن و رعنایی باشد به کرشمه . (فرهنگ اوبهی ). حرکت چشم و مژه برهم زدن باشد از روی ناز، و بعربی نیز همین معنی دارد.(برهان قاطع). چشم برهم زدن معشوق ، و عرب نیز این را غمزه گویند. (صحاح الفرس ). به ابرو و چشم اشارت کردن معشوق . (غیاث اللغات ). چشم برهم زدن به کرشمه . و صاحب نفایس گوید عربی است . (فرهنگ رشیدی ). اشاره کردن به چشم ، و اشاره کردن ابرو و مژگان را نیز گفته اند. (از آنندراج ). اشارات لطیف خوبان با چشم و ابرو و مژگان . ج ، غمزگان . صاحب آنندراج گوید: غمزه با لفظ زدن و کردن استعمال شود، و این کلمات و ترکیب ها از صفات آن است : شوخ ، بیباک ، بی نیاز، مست ، بدمست ، رنگین ، سرکش ، ستم انگیز، خونریز، خونخوار، جانسوز، جهانسوز، جادو، جادوفریب ، کافر، راحت گذار، اسلام دشمن ، قتال ، رهزن ، فتان ، فتنه گر، مردم شکار، صیدافکن ، زهرپرور، نشترزن ، سنان ، خنجرفکن ، خنجرگذار، ناوک انداز، پرفن ، پرگار، حاضرجواب ، مسلول ، دلجوی ، سحرآفرین ، خاراشکاف ، چابک عنان ، چالاک ، خفته ، نیمخواب ، زودآشنا. کلمات و ترکیبات زیر نیز از تشبیهات آن است : شاهباز، تیر خدنگ ، ناوک پیکان ، کیش ، نیش ، نشتر، تیغ و شمشیر : بتی که غمزه اش از سندان کند گذاره دلم بمژگان کرده ست پاره پاره . دقیقی (از فرهنگ اسدی ). کی دل بجای داری در پیش آن دو چشمش گر چشم را بغمزه بگرداند از وریب . شهید. خون ریخته می بینی گویی که چه خون است این از غمزه بپرس آخر کاین خون بچه میریزی . خاقانی . ترکان کمین غمزه ٔ تو یاسج همه بر کمان نهاده . خاقانی . در روی من ز غمزه کمانها کشیده ای بر جان من ز طره کمینها گشاده ای . خاقانی . موکل کرده بر هر غمزه غنجی زنخ چون سیب و غبغب چون ترنجی . نظامی . آن همه غوغای روز رستخیز از مصاف غمزه ٔ جادوی اوست . عطار. نه زور بازوی سعدی که دست و پنجه ٔ شیر سپر بیفکند از تیرغمزه ٔ مسلول . سعدی (طیبات ). چشمش به تیغ غمزه ٔ خونخوارخیره کش شهری گرفت قوت بیمار بنگرید. سعدی (بدایع). اگر غمزه ٔ لطف را بجنباند بدان را به نیکان دررساند. (گلستان سعدی ). همه شب با خیال غمزه درگفت مغیلان زیر پهلو چون توان خفت ! امیرخسرو. چندین چه غمزه میزنی از بهر کشتنم صید تو نیست زنده مکن رنجه شست را. امیرخسرو. چشم گوید غمزه کردستم حرام گوش گوید چیده ام سوءالکلام . مولوی (مثنوی ). ستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد. حافظ. محتاج غمزه نیست گرت قصد خون ماست چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است . حافظ. شاهد وساقی به دست افشان و مطرب پای کوب غمزه ٔ ساقی ز چشم می پرستان برده خواب . حافظ. || مژه ٔ چشم . (صحاح الفرس ) (برهان قاطع). || افشردن . (از غیاث اللغات ). فشردن . || (اصطلاح عاشقان ) کنایت از عدم التفات است . || (اصطلاح تصوف ) بمعنی فیض و جذبه ٔ باطن است که نسبت به سالک واقع شود. (کشاف اصطلاحات الفنون ). || گاهی در شعربه تخفیف غَمز استعمال کنند : ای با دل سودائیان عشق ترا کار آمده ترکان غمزت را بجان دلها خریدار آمده . خاقانی . غمزش از غمزه تیزپیکان تر خندش از خنده شکرافشان تر. نظامی . دلال، دلربايي، عشوه، غنج، فتاني، فسون، قر، كرشمه، لوندي، ناز coquetry, sad التدلل، غنج، دلال غنج، عبث في الحب kasvet obscurité düsternis oscuridad oscurità کرشمه، عشوهگری، طنازی
کلمه "غمزه" در زبان فارسی به معنای اشاره یا نگاه مختصر و جذاب است که معمولاً به چشم یا ابرو مربوط میشود. برای استفاده صحیح از این کلمه و نگارش آن در جملات فارسی، به نکات زیر توجه کنید:
استفاده از کلمه در جملات:
"او با یک غمزه دل مرا برد."
"غمزهاش همیشه مرا مجذوب میکند."
نحوهی نوشتن:
کلمه "غمزه" به صورت "غمزه" نوشته میشود و نیازی به استفاده از خطوط جداکننده یا علائم اضافی ندارد.
تلفظ:
این کلمه معمولاً با تاکید بر حرف "غ" تلفظ میشود و به صورت /ɡæm'ze/ ادا میشود.
نکات نگارشی:
در جملات باید به قواعد کلی نگارشی نظیر نقطهگذاری، فاصلهگذاری و استفاده صحیح از حروف اضافه توجه شود.
از کلمه "غمزه" میتوان در اشعار و نثرهای ادبی با توجه به معنی زیبا و شاعرانهاش بهره برد.
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "غمزه" بهدرستی در نوشتههای خود استفاده کنید و به زیبایی زبان فارسی بیفزایید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
او با یک غمزه دلنشین، همه را مجذوب خود کرد.
غمزههایش مانند جادو، قلب هر کسی را تسخیر میکند.
در جمع دوستان، هر بار که او غمزه میزد، فضایی شاد و پرنشاط ایجاد میشد.