جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: غنچه . [ غ ُ چ َ / چ ِ ] (اِ) گل ناشکفته باشد به تازی بُرعوم گویند. (فرهنگ اسدی ). نَور. (منتهی الارب ). گل ناشکفته . گلی که هنوز باز نشده است . (ناظم الاطباء) : چو سر کفته شد غنچه ٔ سرخ گل جهان جامه پوشید همرنگ مل . عنصری (از فرهنگ اسدی ). آستین برزده ای دست به گل برزده ای غنچه ای چند از او تازه و نو برچده ای . منوچهری . انصاف مرا ز غنچه خوش می آید کو دامن خویشتن فراهم گیرد. خیام . باد سحری گذر به کویت دارد زآن بوی بنفشه راز مویت دارد در پیرهن غنچه نمی گنجد گل از شادی آنکه رنگ رویت دارد. انوری . غنچه عقیق یمن ، کرد برون از دهن گشت زرافشان چمن چون کف صدر کبار. خاقانی . نه با یاران کمربندم چو غنچه نه بر خصمان سنان سازم چو سوسن . خاقانی . دلی که بال و پری در هوای خاک بزد ندید خواب شکفتن چو غنچه ٔ تصویر. خاقانی . نه همچو گل که چو در مهد غنچه بنشیند دو هفته ٔ دگر از ناز انتظار دهد. ظهیر فاریابی . چو از خسرو چنان فرمان شنیدند ز شادی همچو غنچه بشکفیدند. نظامی . غنچه بخون بسته چو گردون کمر لاله ٔ کم عمر ز خود بی خبر. نظامی . بود چون غنچه مهربان در پوست آشکارا ستیز و پنهان دوست . نظامی . گر بلبل محنت زده عاشق بوده ست باری دل غنچه از چه خون آلوده ست . کمال اسماعیل . عشق زنده در روان و در بصر هر دمی باشد ز غنچه تازه تر. مولوی (مثنوی ). روزی دهنی بخنده بگشاد غنچه ، دهن تو گفت خاموش . سعدی . در او دم چو غنچه دمی از وفا که از خنده افتد چو گل برقفا. سعدی (بوستان ). صبا ز حال دل تنگ ما چه شرح دهد که چون شکنج ورقهای غنچه تو بر توست . حافظ. غنچه ٔ گلبن وصلم ز نسیمش بشکفت مرغ خوشخوان طرب از برگ گل سوری کرد. حافظ. - غنچه ٔ قالی ؛ صورت غنچه ها که در قالی بافند. (بهار عجم ) (آنندراج ) : یکسر قماش هستی ما رنگ غفلت است خواب است همچو غنچه ٔ قالی بهار ما. خان آرزو (از بهار عجم ). || حبابه . سوارک . کوپله . حباب آب . غوزه . غوزه ٔ آب . رجوع به غنچه ٔ آب شود. || گنبد. رجوع به گنبد شود. || مجازاً دهان معشوق : جان فدای دهنت باد که در باغ وجود چمن آرای جهان خوشتر ازین غنچه نبست . حافظ (از آنندراج ). - غنچه ٔ منقار ؛ کنایه از دهان است : نیستم چون بلبلان قانع بگفت و گوی گل باغ را در غنچه ٔ منقار میخواهد دلم . صائب (از آنندراج ). || مجازاً بمعنی گلوله کرده و غنده : گفتم یکی هجا چو گه غنچه آن را بباد سبلت بشکفتی . سوزنی . || در تداول شعرا کنایه از دختر زیباست : ای زال مستحاضه که آبستنی بشر زآن خوش عذار غنچه ٔ عذرا چه خواستی ؟! خاقانی . - غنچه ٔ بام ؛ کنایه از سفیدی صبح و فلق است : شبی ناگاه چون غنچه ٔ بام بخندید، و عروس صبح از تتق قیرگون بیرون خرامید با لشکری جرار پیرامن مأمن او درآمد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 ص 21). || گرد کردن و سرشتن ، چنانکه گویند: غنچه کرد یعنی سرشت . (فرهنگ اسدی ). رجوع به غنچه کردن و غنچه شدن و غُنجه شود. || (ص ) بمعنی در حال غنچگی : کمان آزفنداک شد ژاله تیر گل غنچه ترک و زره آبگیر. اسدی . شكوفه، غنجه، نوگل bud, button, gemma, knop, mouth برعم، شخص غير ناضج، فتاة، تبرعم، طلع النبات براعمه، بدأ في النمو، جعله يتبرعم tomurcuk le bourgeon die knospe el brote il germoglio جوانه، شکوفه، تکمه، دکمه، هر چیزی شبیه دکمه، جرثومه، الفکه، نرمتن یا صدف گرد کوچک خوراکی، قبه، لاوک، قلاب نخ، بر امدگی، دهان، دهانه، مدخل، بیان
برعم|شخص غير ناضج , فتاة , تبرعم , طلع النبات براعمه , بدأ في النمو , جعله يتبرعم
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "غنچه" در زبان فارسی به معانی مختلفی به کار میرود و معمولاً به گلهای جوان و در حال شکفتن اشاره دارد. در نگارش و استفاده از این واژه، چند نکته نگارشی و گرامری وجود دارد:
نحوه نگارش: کلمه "غنچه" باید با حروف فارسی نوشته شود و املای آن باید به درستی رعایت شود.
نقش کلمه: "غنچه" میتواند به عنوان اسم استفاده شود. در جملات، معمولاً به عنوان فاعل یا مفعول به کار میرود. مثلاً: "غنچهها در باغ شکوفه کردند."
جمع و مفرد: کلمه "غنچه" در حالت جمع به "غنچهها" تغییر میکند. مثلاً: "در این باغ غنچههای زیبا وجود دارند."
مضاف و مضافالیه: در جملات مضاف، میتوانید از "غنچه" استفاده کنید. مثلاً: "عطر غنچهها در هوا پخش شده است."
قافیه و نوشتار شعر: "غنچه" به دلیل وزن و قافیهاش میتواند در شعر و ادبیات به کار رود. شاعران از آن برای توصیف لطافت و زیبایی استفاده میکنند.
استفاده در اصطلاحات: کلمه "غنچه" در برخی اصطلاحات کاربرد خاص دارد، مانند "غنچه زبان" که به معنای زبان نرم و لطیف است.
با رعایت این نکات میتوانید از کلمه "غنچه" به درستی در نگارش فارسی استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
غنچههای گل در صبح زود با نور خورشید باز میشوند و زیبایی را به باغ میآورند.
در مراسم عروسی، خانواده عروس به جای گل، غنچههای رنگارنگ را بر سر سفره تزئین کردند.
داستانی دربارهی غنچههای پژمرده وجود دارد که با عشق و مراقبت دوباره جوانه میزنند.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: جوانه، شکوفه، تکمه، دکمه، هر چیزی شبیه دکمه، جرثومه، الفکه، نرمتن یا صدف گرد کوچک خوراکی، قبه، لاوک، قلاب نخ، بر امدگی، دهان، دهانه، مدخل، بیان
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر