جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: ف . (حرف ) حرف بیست وسوم از الفبای فارسی ، وحرف بیستم از الفبای ابتثی ، پیش از حرف قاف و بعد از حرف غین ، و حرف هفدهم از الفبای ابجدی ، پیش از صادو بعد از عین است . آن را در الفبای ابجدی فای سعفص گویند و در حساب جُمّل هشتاد به شمار آید. (ناظم الاطباء). در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد بیست وسه است . از حروف شفویه و حروف آتشین و حروف ذلقیه و حروف مصمته بشمار است . رجوع به این حروف در همین لغت نامه شود. ابدالها: > در زبان فارسی حرف «ف » بیشتر به جای «پ » استعمال می شود، مانند: پیل = فیل سپید = سفید گوسپند = گوسفند گاهی این تبدیل به مناسبت تعریب است ، مانند: اصفهان = اسپهان فنجان = پنگان فالوذج = پالوده فنزج = پنجک / پنجه >در افعال نیز این تبدیل به وجهی دیگر دیده می شود. هرگاه در معنی مصدری و ماضی حرف فای سعفص باشد در مضارع و امر به حرف بای ابجد یا واو بدل می شود. به واسطه ٔ آنکه فارسیان بای ابجد و واو را یک حرف شمرده اند. و مثال تبدیل فای سعفص به بای ابجد همچون : «یافتن » و«یافت » که مضارع و امر آن «می یابد» و «بیاب » آمده است . و در «خفتن » و «خفت » «می خوابد» و «بخواب ». و در «رُفتن »، «می روبد» باشد. > مثال تبدیل حرف «ف » به «و»: «کافتن » و «کافت » و «می کاود» و «بکاو»، و «شنفتن » و «شنفت » و «می شنود» و «بشنو»، و «رَفتن » و «رفت » و «می رود» و «برو». (از مقدمه ٔ برهان قاطع چ معین ص یو). رجوع به «فا» شود. > در پساوندها نیز «ف » و «و» به جای یکدیگر می نشینند: فش = وش > در لهجه ها گاهی به جای «ک » قرار می گیرد: کون = فون (از یادداشت به خط مؤلف ) > و گاهی به جای «و»: دیوار = دیفال > در زبان عربی به جای «هَ» به کار می رود: جوهر = جوفر > تبدیل «ف » به «ب » در تعریب هم ممکن است ، مانند: اسکاف = اسکاب و یا در کلمات غیر از فعل ، مانند: اُریف = اریب افزار = ابزار > همچنین تبدیل «ف » به «و» در اسم و صفت و فعل مانند: یافه = یاوه افکندن = اوکندن > و نیز گاهی بدل حرف «خ » باشد: درفشان = درخشان > گاه بدل جیم است : جالیز = فالیز در زبان عربی حرف «ف » به این معانی بکار میرود: و. پس . آنوقت . برای . بنابراین . به طریقی که . به تدبیر اینکه . در حالتی که . در آن حالت . از بابت اینکه . بعد از این . اقلاً. مبادا. سپس . (ناظم الاطباء). || از نظر دستور زبان عربی حرف «ف »در چند مورد زیر بکار میرود: 1- عطف که خود بر دو قسم است : الف - عطف ترتیبی ، خواه ترتیب معنوی باشد: قام زیدٌ فعمرٌو. خواه ترتیب ذکری : فقد سألوا موسی اکبر من ذلک فقالوا ارنا اﷲ جهرة. (قرآن 153/4). ب - عطف تعقیبی : تزوج فلان فولد له . 2- سببیت : فتلقّی آدم من ربه کلمات فتاب علیه . (قرآن 37/2). 3- جواب . این در صورتی است که صلاحیت شرطی بودن نداشته باشد: ان تذبهم فانهم عبادک و ان تغفر لهم فانک انت العزیز الحکیم . (قرآن 118/5). 4- فای زائد: زید فلاتضربه . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). f. f f f f f f
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر