جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

farāvān
abundant  |

فراوان

معنی: فراوان . [ ف َ] (ص ، ق ) بسیار. وافر. کثیر. در زبان اوستایی فرونگ و در کردی فراون است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). به بسیاری . به فراوانی . (یادداشت به خط مؤلف ). به حد وفور. به طور فراوانی . (ناظم الاطباء) :
می آزاده پدید آرد از بداصل
فراوان هنر است اندر این نبید.
رودکی .
اندر جهان کلوخ فراوان بود ولیک
روی تو آن کلوخ کز او کون کنند پاک .
منجیک .
زه ای کسایی ! احسنت ! گوی و چونین گوی
به سفلگان بر فریه کن و فراوان کن .
کسایی .
سر باره برتر ز ابر سیاه
بدو در فراوان سلیح و سپاه .
فردوسی .
فراوان پرستنده پیشش به پای
ز زربفت پوشیده مکی قبای .
فردوسی .
به دست وی اندر فراوان سپاه
تبه گردد از برگزینان شاه .
فردوسی .
پاداش همی یابد از شهنشاه
بر دوستی و خدمت فراوان .
فرخی .
خوب دارید و فراوان بستاییدش
هر زمان خدمت لختی بفزاییدش .
منوچهری .
دهقان به درآید و فراوان نگردشان
تیغی بکشد تیز و گلو بازبردشان .
منوچهری .
خواجه اسماعیل رنجهای بسیار کشید و فراوان گرم و سرد چشید. (تاریخ بیهقی ). فراوان هدیه پیش سلطان آوردند. (تاریخ بیهقی ).
من بر این مرکب فراوان تاختم
گرد عالم گه یمین و گه شمال .
ناصرخسرو.
از فلک تنگدل مشو مسعود
گر فراوان تو را بیازارد.
مسعودسعد.
مثل اندر عرب فراوان است
وز همه نیک تر یکی آن است .
سنایی .
مبرتهای فراوان واجب داشت . (کلیله و دمنه ).
کعبه گنج است و سیاهان عرب ماران گنج
گرد گنج آنک صف ماران فراوان آمده .
خاقانی .
دلم قصر مشبک داشت همچون خان زنبوران
برون ساده در و بام و درون نعمت فراوانش .
خاقانی .
فخرالدوله علی بن بویه که متصرف جرجان بود لشکر فراوان داشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). به حسن تدبیر و لطف رعایت مالی فراوان حاصل کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
دو شه را در زفاف خسروانه
فراوان شرطها شد در میانه .
نظامی .
چون ز درد توست درمان دلم
دردی دردت فراوان میخورم .
عطار.
چه سالهای فراوان و عمرهای دراز
که خلق بر سر ما بر زمین بخواهد رفت .
سعدی .
دلم امید فراوان به وصل روی تو داشت
ولی اجل به ره عمررهزن امل است .
حافظ.
|| توانگر. مالدار. || گشاد. عریض . || ژرف . عمیق . || کافی و به قدر احتیاج .(ناظم الاطباء).
- فراوان خِرَد ؛ آنکه عقلش بسیار باشد :
که کهتر به که دارم و مه به مه
فراوان خِرَد باشم و روزبه .
فردوسی .
- فراوان خزینه ؛ آنکه گنج و خزاین بسیار دارد :
فراوان خزینه فراوان غم است
کم اندوه آن را که دنیا کم است .
سعدی .
- فراوان خورش ؛ پرخور. شکم پرست :
نباشد فراوان خورش تندرست
بزرگ آنکه او تندرستی بجست .
فردوسی .
- فراوان سخن ؛ پرگوی و گزافه گوی :
کسی را که مغزش بود باشتاب
فراوان سخن باشد و دیریاب .
فردوسی .
فراوان سخن باشد آکنده گوش
نصیحت نگیرد مگر در خموش .
سعدی .
به خنده گفت که : سعدی سخن دراز مکن
میان تهی و فراوان سخن چو طنبوری .
سعدی .
- فراوان شدن ؛ بسیار شدن :
خورش ساخت با جایگاه نشست
همان تا فراوان شود زیردست .
فردوسی .
- فراوان شکیب ؛ آنکه شکیبایی بسیار دارد. صبور :
فراوان شکیب است و اندک سخن
گه راستی راست چون سروبن .
نظامی .
- فراوان طمع ؛ آنکه دارای توقع بسیار باشد. (ناظم الاطباء). طماع :
گروهی فراوان طمع، ظن برند
که گندم نیفشانده خرمن برند.
سعدی .
- فراوان غم ؛ آنکه غم و اندوه بسیار دارد:
فراوان خزینه فراوان غم است
کم اندوه آن را که دنیا کم است .
سعدی .
- فراوان گناه ؛ آنکه بسیارگناه کرده باشد :
بدو گفت مرد فراوان گناه
گنهکار درویش بی دستگاه .
فردوسی .
- فراوان هنر ؛ هنرمند. بسیارهنر. پرهنر :
دگر گفت مرد فراوان هنر
بکوشد که چهره نپوشد به زر.
فردوسی .
چو رستم پدید آید و زال زر
همان موبدان فراوان هنر.
فردوسی .
... ادامه
1052 | 0
مترادف: انبوه، بابركت، بس، بسيار، بي حد، بي شمار، بي نهايت، جزيل، خيلي، زياد، شايگان، عديده، كثير، متراكم، معتنابه، وافر
متضاد: كم، نادر
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت)
مختصات: (فَ) (ص .)
الگوی تکیه: WWS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: farAvAn
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 338
شمارگان هجا: 3
دیگر زبان ها
انگلیسی
abundant | many , great , plenty , plentiful , numerous , ample , large , copious , vast , strong , profuse , exuberant , prolific , voluminous , massed , affluent , multiple , manifold , bounteous , fulsome , plural , umpteen
ترکی
bolluk
فرانسوی
abondant
آلمانی
reichlich
اسپانیایی
abundante
ایتالیایی
abbondante
عربی
كثير | غزير , وافر , وفير
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "فراوان" در زبان فارسی به عنوان یک صفت به کار می‌رود و به معنای "زیاد" یا "بسیار" است. در نگارش و استفاده صحیح از این کلمه باید به چند نکته توجه کرد:

  1. نقطه‌گذاری: هنگام استفاده از کلمه "فراوان" در جملات، باید به نقطه‌گذاری صحیح توجه کرد. معمولاً این کلمه در جملات می‌تواند در موقعیت‌های مختلف قرار گیرد و تأکید خاصی را برای مفهوم جمله ایجاد کند.

  2. جنسیت و تعداد: کلمه "فراوان" به صورت عمومی استفاده می‌شود و معانی مختلفی را می‌تواند برای اسم‌های مذکر و مؤنث یا جمع و فرد ارائه دهد. مثلاً "درختان فراوان" یا "گل‌های فراوان".

  3. سایر سازه‌ها: می‌توانید از کلمه "فراوان" به عنوان صفت و به همراه اسم‌های دیگر استفاده کنید. مثلاً "محصولات فراوان"، "موضوعات فراوان".

  4. ترکیب با دیگر واژه‌ها: کلمه "فراوان" می‌تواند با دیگر واژه‌ها ترکیب شود؛ به عنوان مثال، "فراوانی" (به عنوان اسم) به معنای زیاد بودن یا مقدار زیاد چیزی.

  5. ارتباط معنایی: زمانی که از "فراوان" استفاده می‌کنید، باید دقت کنید که مفهوم جمله به وضوح بیان شود و با سایر کلمات هماهنگی داشته باشد.

  6. جملات توصیفی: می‌توان از این کلمه در جملات توصیفی استفاده کرد تا ویژگی‌ها و کمیت‌های مختلف را به تصویر بکشید. برای مثال: "ایران دارای منابع طبیعی فراوان است."

با رعایت این نکات، می‌توانید به درستی و مؤثر از کلمه "فراوان" در نگارش خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. در باغ، گل‌های رنگارنگ و خوشبو فراوانی وجود دارد که زیبایی آن را دوچندان کرده‌اند.
  2. در این فصل، بارش باران فراوان باعث سرسبزی زمین و رشد گیاهان شده است.
  3. در کتابخانه، منابع علمی و تحقیقاتی فراوانی برای مطالعه و پژوهش موجود است.

واژگان مرتبط: بسیار، چندین، متعدد، بزرگ، عالی، کبیر، عظیم، زیاد، بی شمار، مفصل، وسیع، فراخ، بیش از اندازه، پر، درشت، حجیم، هنگفت، پهناور، قوی، مستحکم، نیرومند، محکم، مقتدر، سرشار، لبریز، پربرکت، پر پشت، بارور، حاصلخیز، زایا، پرزا، جسیم، دولتمند، چندگانه، گوناگون، چند برابر، چند تا، سخاوتمند، بخشنده، سخی، باسخاوت، اغراق امیز، پلید، شهوانی، تهوع اور، جمعی، صورت جمع، صیغه جمع، بی حد و حصر، معتنی به

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری