جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: فرید. [ ف َ ] (ع ص ) یگانه . (منتهی الارب ). واحد. (از اقرب الموارد). یکتا. بی مانند. بی نظیر. یگانه . (یادداشت بخط مؤلف ) : نتوان گفت فریدی ، که نه ای جفت فضلی ، نبود جفت فرید. سوزنی . || سیف فَرید؛ شمشیر بی نظیر و مانند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) شبه و مهره ای که فاصل باشد میان مروارید و زر. ج ، فراید. || گوهر نفیس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مروارید در رشته کشیده ٔ فصل یافته بغیر خود. (منتهی الارب ). مرواریدی که در نظم کشیده شده و به چیزی جز مروارید از یکدیگر فاصله یافته باشد. (از اقرب الموارد). || استخوان یگانه ٔ پشت که میان آخر محالات ششگانه ٔ پایین مهره ٔ گردن و میان مهره ٔ ششگانه ٔ بالای استخوان سرین است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آن مهره از پشت که واقع شده است میان شش مهره ٔ پایین تر از مهره های گردن و شش مهره ٔ بالای استخوان سرین . (فرهنگ فارسی معین ). بي مانند، بي همتا، تك، تنها، تنها، واحد، وحيد، يگانه singular صيغة المفرد، مفرد، فريد، فردي، فذ، غريب، شاذ، شخصي، رائع، استثنائي farid farid farid farid farid
... ادامه
471|0
مترادف:بي مانند، بي همتا، تك، تنها، تنها، واحد، وحيد، يگانه
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر